فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط حیدر امیرالمومنین است😍🌱
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ🥰🌹
عیدِ بزرگِ ولایت و امامتِ امیرالمومنین مبارک🥳✨
#فقط_حیدر_امیرالمونین_است
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم
از فرط گنه جهان ما شد تاریک
ای کاش خدا برای عرض تبریک
در عید غدیر خم به نور صلوات
عیـدی بدهد فـــرج نماید نزدیک
#عید_غدیر
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلامبرامامرضا
#عاشقانِمامرضا
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
9.mp3
7.38M
[تلاوت صفحه نهم قرآن کریم
به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
@hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتسییکم🦋
🌿﷽🌿
بی توجه بهش از آب ریختم و خواستم بخورم که گفت
:معده خالی آب نخور معده درد میگیری
بی توجه بهش جرعه آب رو سر کشیدم و خواستم برم
بیرون که دستمو کشید و گفت :بیا یه چیز
بخور سرکارت ضعف میکنی ها
داد کشیدم :مگه من دختر بچه ۱۰ ساله ام که با یه
نخوردن صبحانه به غش و ضعف بیفتم
بعد از اتمام فریاد بلندی که زدم یهو صدای افتادن یه چیز
و مطابقش افتادن یه چیز شیشه ای و آخ
یه نفراومد
با تعجب به بابا نگاه کردم که بابا سریع از جا پرید و گفت
:آیه چی شدی ؟
آیه با صدای بغض آلودی گفت :من ...من ..نمیخواستم
به سمت پذیرایی رفتم که دیدم بعله خانوم پاش لای
فرش گیر کرده و خورده به میز عسلی و
گلدون مورد عتیقه ی گرون قیمتی رو که پارسال از
استانبول خریده بودم رو شکونده با دیدن
گلدون شکسته فریاد زدم :کوری مگه ؟دختره ی بی دست
و پای احمق!
با چشمای خیسش سرشو انداخت پایین. به سمت گلدون
رفتم و با دیدن قطعات هزار تیکه شده
اش عصبانیتم اوج گرفت. به سمتش حمله ور شدم که بابا
داد زد :پاکان
با داد بابا یه لحظه سرجام متوقف شدم که یه تیکه از
گلدون رفت تو پام آخ بلندی گفتم که آیه با
اضطراب از جاش بلند شد و به سمتم اومد که خودمو کنار
کشیدم و گفت :نیا نزدیک
با بهت نگاه کرد و گفت :پاتون داره خون میاد
-لازم نکرده تو کمکم کنی بدتر میگیری فلجم میکنی
با جسارت جواب داد :اصلا هم اینطور نیست این شمایین
که با من مشکل دارین وگرنه من از همون
اول هم هیچ دشمنی ای با شما نداشتم
بابا –پاکان آروم بشین یه جایی بیام پاتو ببندم
با اخم روی کاناپه نشستم رو به دختر جسور رو به روم
پرسیدم :میدونستی خیلی بی دست و پایی??
سرخ شد. نمیدونم از خجالت بود یا عصبانیت .مطمئنا از
عصبانیت بود! مگه دختر جماعت میدونست
خجالت یعنی چی ؟با صدای آرومی که تعجبم رو بیشتر میکرد گفت :شما اگه
داد نمیزدین من نمیترسیدم و
....خب....یعنی...
بلند خندیدم و گفتم :یعنی میخوای بگی ترسیدی اونم از
من ؟
صادقانه جواب داد :شما واقعا ترسناکید! راستی آدم سر
پدر و مادرش داد نمیزنه
پوزخندی زدم و با لحن بدی گفتم :همینم مونده بود تو
بهم بگی
با چشمایی که اشک توشون حلقه زده بود و سعی در
پنهون کردنشون از من داشت گفت :من
حاضرم پدرم زنده باشه و همه ی وقتمو مشغول بوسیدن
دست و پاهاش باشم...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻