eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃💝دعای روز 26 ماه مبارک رمضان 🍃💖بسم الله الرحمن الرحیم 🍃💙اللهمّ اجْعَل سَعْیی فیهِ مَشْکوراً 🍃💙وذَنْبی فیهِ مَغْفوراً 🍃💙وعَملی فیهِ مَقْبولاً 🍃💙وعَیْبی فیهِ مَسْتوراً 🍃💙یا أسْمَعِ السّامعین. 🍃💜ترجمه : 👇 🍃💚خدایا، کوششم را در این ماه مورد سپاس 🍃💚و گناهم را آمرزیده 🍃💚و عملم را پذیرفته 🍃💚 و عیبم را پوشیده قرار ده، 🍃💚 ای شنواترین شنوایان @aksneveshtehEitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو هیچ وقت نرفتی لبِ جاده تا انتظارو بفهمی پریشون نبودی که نگذشتن لحظه هارو بفهمی تو اونی که رفته چی میدونی... @aksneveshteheitaa
عشق برای تو کوچک است بگو چگونه بخوانمت ؟ @aksneveshteheitaa
کاش می دانستی تکرار "تو" برایم چقدر زندگی بخش است... درست مانند "نفسهایم"...! @aksneveshteheitaa
وارد خانه که شدم بوی خوش غذا باعث شد که برای چند لحظه چشمانم را ببندم و با لذت عطر خوش غذای محبوبم را به درون ریه هایم بفرستم. این بوی خوش قرمه سبزی اخترخانم بود که با مهارت و دقت خاصی همیشه آشپزی می کرد و علی رغم اصرار پریماه هیچگاه نذاشته بود که پریماه دست به سیاه و سفید بزند و تمام کارهای پخت و پز و نظافت خانه را خودش به همراه مشتی قربون انجام می داد و این گاهی اوقات باعث اعتراض پریماه می شد که به اختر خانم می گفت:اخترجون اینطوری که شما در پیش گرفتی و نمی ذاری کار کنم و دست به سیاه و سفید بزنم داری تنبلم می کنی حسابیا فکر کنم چند ماه دیگه از بس خوردم و خوابیدم مثل خرس شدم و از این در دیگه نتونم بیام تو. و اختر خانم هم همیشه در جوابش می خندید و می گفت: نگید خانم این حرفا رو اینا همه وظیفه ی من و مشتی قربون هست ، تا من هستم نمی ذارم دست به سیاه و سفید بزنید انقدر این چند سال شما و آقا به من و مشتی قربون لطف داشتید که نمی دونیم واقعا چطوری باید لطفتون رو جبران کنیم. پریماه هم در جواب بهش لبخند می زد و می گفت: اختیار داری اخترجون این چه حرفیه شما هم مثل مادر خودم هستی. در همین افکار غرق بودم که صدای پسر گلم باعث شد چشمانم را باز کنم و نگاهم را به صورت خندانش بدوزم. دستانم را برای در آغـ ـوش کشیدنش از هم بازکردم که با خوشحالی به سمتم دوید و خودش را توی بغـ ـلم انداخت. صورت تپل و کوچکش را بـ ـوسیدم و گفتم:پسر خوشگل بابا چطوره؟ دستان کوچکش را نـ ـوازش گونه روی صورتم کشید و گفتم:خوبم بابایی کجا بودی دل من و مامانی برات تنگ شده بود. انگشتانم را لابه لای موهای مجعدش کشیدم ،سرش را بـ ـوسیدم و در حالی که به سیـ ـنه می فشردمش گفتم:قربونت برم پسر خوشگلم شرکت بودم عزیزم بخاطر عزیز بابایی امروز زود اومدم خونه،نمی دونی چقدر بابایی دلش برای تو و مامانی خوشگلت تنگ شده بود. بیشتر در آغـ ـوشم فرو رفت و گفت:نرو دیگه کار کن خسته می شی بابایی من امروز برای مامانی کلی کار کردم خسته شدم تو هم اگه کار کنی خسته می شی . در حالی که از لحن کودکانه اش خنده ام گرفته بود از خودم فاصله اش دادم دستانم را دو طرف صورتش گذاشتم و گفتم:خسته نباشی پسرم حالا چکارایی انجام داده امروز پسرم برای مامانی؟ لب هایش را به حالت بامزه ای جمع کرد و گفت:خب توی خرید کمک مامانی کردم بعدش مامانی کیفشو داد براش بیارم بعدشم رفتیم با هم پارک برام پشمک خرید و من رو سوار تاپ و سرسره و الاکلنگ کرد وای بابایی نمی دونی که چقدر با مامانی خوش گذشت. بـ ـوسه ای برروی گونه اش کاشتم و با لبخند گفتم:پس پسرم دیگه مردی شده برای خودش و می تونه بعضی وقتا توی نبود بابایی مرد خونه باشه و به مامانیش کمک کنه. 🌼🌼🌼🌼🌼🍀🍀🍀🍀🍀 ❇️ @aksneveshtehEitaa
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع @aksneveshteheitaa
در دوچال گونه ات دنیای من جا میشود عاشق دنیای خویشم لحظه ی خندیدنت @aksneveshteheitaa
گلچین بهترین پروفایل مذهبی بی‌تاب‌برگشتن‌مولا💞 @aksneveshteheitaa
دوستم داری ولی من بیش از این می خواهمت... @aksneveshteheitaa