eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 ♻️ 🌿﷽🌿 ماشین را کنار گوشم می گذارم و به طرف بالا می کشم. می روم بالاتر. پشت سرم. تارھای افتاده روی شانه لختم را فوت می کنم. یک دسته روی استخوان ترقوه ام چسبیده. برش می دارم و روی کف می اندازمش. موھایم روی سرامیک سفید دستشویی می افتند. دسته دسته. ماشین را کنار می گذارم. به خودم نگاه می کنم توی آینه. به لیلی!. تیغی برمی دارم و ابروھایم را که تکه تکه ریخته اند، کامل می زنم. حالا چھره ام کاملا شبیه آدم ھای سرطانی شده. صورتی لاغر و کشیده. سر بی مو. چشم ھای چال افتاده. رنگ و رویی زرد. ولی خدا می داند ما سرطانی ھا ھم دلمان می خواھد زندگی کنیم. عاشقی کنیم. ازدواج کنیم و بچه دار شویم. باز محتویات معده ام بالا می آید و من سرم را توی روشویی می گیرم و عق می زنم. **** مامان امشب برمی گردد. دو روز دیگر عمل دارم و فردا باید بستری شوم. نه جواب زنگ ھای امیریل را می دھم نه کسی خبری از فرھاد به من می دھد. توی آشپزخانه غذایی برای شب درست می کنم که صدای زنگ گوشی ام بلند می شود. دستم را با پارچه ای خشک می کنم. بی اشتھایی جانم را گرفته. دو روز است تقریبا غذای درست و حسابی نخورده ام. حالت تھوع ام بھتر شده ولی میل به چیزی ندارم. می روم توی اتاقم و گوشی را از روی تخت برمی دارم. دیدن اسم روژین قلبم را می لرزاند. بی تردید جواب می دھم: -پیداش کردید؟!. صدای ھق ھقش می پیچد تو گوشی و دست و پای من به لرزه می افتند. دست می گیرم به تخت تا سقوط نکنم. دلم پیچ می خورد از گریه اش. لب می زنم: -روژین؟!. صدای ھای ھایش بلند می شود و من روی زمین زانو می زنم. گریه اش درد دارد و می سوزاندم. خدایا خودت رحمی کن!. فرھاد؟!. -روژین تو رو قرآن حرف بزن. گریه امانش نمی دھد. ھق میزند. می میرم و زنده می شوم. صدای جیغ زن ھا می ریزد توی گوشم. قلبم توی سینه می ریزد. چنگ می زنم به فرش. چنگ می زنم به دامان خدا!. فرھاد!. التماسش می کنم. -روژین تو رو خدا حرف بزن. چی شده؟!. نفس بریده می گوید. -بیا بھشت زھرا. بیا لیلی. بیا که خونه خراب شدیم. بیا این قطعه. نمی شنوم. انگار روژین از ته چاھی عمیق با من حرف می زند و باقی حرف ھایش را نمی شنوم. گوشی از میان انگشتان بی حسم سر می خورد و می افتد زمین. فرھاد چکار کردی با من؟!. خدایا این یکی را دیگر نمی توانم تحمل کنم!. ھمانطور مبھوت روی زمین نشسته ام. نمی دانم باید چکار کنم!. زنگ خانه از جا می پراندم و من جیغ می کشم. رعشه می گیرم. دست به زمین می گیرم و بلند می شوم. تمام تنم می لرزد. دلم نمی خواھد فرھاد با من بازی کرده باشد!. مانتو می پوشم. روسری می دارم و می اندازم روی سرم. دست به دیوار می روم سمت پذیرایی. مچ پایم پیچ می خورد و چھار دست و پا می افتم زمین. نفسم بند می رود. باید بلند شوم و بروم آنجا. باز ھم فرھاد خواسته با ترفندی مرا بکشاند بیرون!. باید بروم و این بار حسابی دعوایش کنم!. راه می افتم. زلزله ای درونم به پا شده!. گریه روژین. جیغ زن ھا. خدایا!. خدایا!. وسط پذیرایی کم می آورم و می نشینم. زار می زنم. فریاد می کشم: -فرھاد!. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻