#گندم_زارهای_طلایی 🌾🌾
#قسمت_صدهشتم
پیشونی علی زخم بزرگی برداشته بود و خون میومد ... دستش هم زخمی بود , مثل اینکه کوبیده بود به دیوار و سینه اش سرخ شده بود ...
کتشو در آورد و نشست زیر کرسی ...
رفتم یک پارچه ی تمیز با آب گرم آوردم تا صورتش رو پاک کنم رو زخمش مرهم بذارم ...
گفت : نمی دونم به خدا , زندگی من گره ی کور شده ... از اون طرف عزیزم از این طرف تو ... موندم کی راست میگه کی دروغ ؟...
پرسیدم : موندم یعنی چی ؟ تو نمی فهمی عزیز خانم داره زور میگه ؟ تو هم به جای اینکه مثل وحشی ها خودتو بزنی , باهاش حرف می زدی و قانعش می کردی ...
گفت : نمی شه ... قانع نمی شه ... اونم یک جورایی حق داره ... تو چرا نصف شب از خونه رفتی بیرون ؟ اونم تا چیذر ... یک زن تک و تنها و جوون ...
خوب مادر منم آبرو داره ... الان مردم میگن ما بی غیرتیم که تو رو دوباره برگردونیم تو اون خونه ...
عزیزم هم همینو میگه ...
اون شب که تو رفتی ما دنبالت گشتیم و همه ی همسایه ها فهمیدن تو رفتی ...
گفتم : اولا که مردم نمی گن فقط عزیز خانم میگه ...بعدم می خواستی چیکار کنم ؟ ...
تو رفتی مست کردی, پولای اونو به باد فنا دادی , وقتی که اومدی یک چیزی هم طلبکار شدی و ماشین رو آتیش زدی ...
خیلی خوب , به من چه مربوط ؟ اونو قت حق من بود که عزیز خانم تف کنه تو صورت من و بگه همه چیز زیر سر توئه ؟؟؟ حالا خدمتت می رسم !!!
مگه عزیز خانم نبود که دست منو برای اینکه تو دف خریده بودی سوزوند ؟ ...
چند بار تو از من پرسیدی چرا لباس زیرایی که برای من خریدی نپوشیدم ؟ ... من بهت نگفتم چون نمی خواستم با مادرت بد بشی ...
ولی عزیز خانم اونا رو برداشت و منو زد ... علی بی گناه بودم , بهم فحش داد و گفت زن خراب اینا رو می پوشه ... ولی همه رو داد به اقدس خانم و عشرت خانم تا برای شوهراشون بپوشن ...
علی من اختیاری تو عروسیم داشتم ؟ کسی نظر منو پرسید ؟ اصلا می فهمیدم شوهر یعنی چی ؟ من یک گوشت قربونی بودم ...
اگر با من درست رفتار می کرد منم آدمی نبودم که باهاش نسازم ...
نباید با من راه میومد به عنوان بزرگتر ؟ ولی از همون اول اذیتم کرد و آزارم داد ...
حتی یادته به جای اینکه به تو بگه ملاحظه ی دختر مردم رو بکن , به تو گفت به زور تصاحبشو کن ؟ ... نگفت ؟
علی من برای خودم ارزش قائل هستم ولی وقتی اشتباه می کنم , خودم می فهمم ...
تو هم اگر فکر می کنی من کار غلطی کردم , برو نمی خوام دیگه با تو جر و بحث کنم ...
همین جا پیش خاله می مونم ...
گفت : آره می دونم ... تو همینو می خواستی از خونه بیای بیرون , بعدم منو از سرت باز کنی ...
می دونستم دوستم نداری ...
گفتم : علی جان تو از همه بهتر می دونی که من آدمی نیستم که کسی رو دوست نداشته باشم و بتونم تظاهر کنم ...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻