هرکی از همه ناامید شده این چندتاعکس بالا👆👆👆👆👆رو ببینه
@aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشین اقتصادکشوروراه انداختن سرعتش کمه ان شاء الله زیادهم میشه
😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
#طنز_سیاسی
#خنده_دار
#siyasi
#tanz_talkh
@aksneveshteheitaa
چندتا کانال داریم همشون نابِ نابِ نابن
❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃 همه رو باهم داشته باشی مابقی کانالهات رو حذف میکنی🌹🌹🌹🌹
@aksneveshtehEitaa
بهترین عکس نوشته ها👆👆
@hedye110
اگه میخوای به کمال بندگی برسی👆👆
@shohada_vamahdawiat
اُنس با شهدا و امام زمان(عج)👆👆
@delneveshte_hadis110
پُرِ دلنوشته و حدیث 👆👆
@khandeh_kadeh
کمی هم خنده لازمه👆👆👆
@mosbat_andishi
کمی هم مثبت اندیشی باش👆👆
همه دعوتید 🌹🌹🌹🌹🌹
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#پارت_سی_شسم
باز هم گذشته ی لعنتی ...باز هم خاطرات تلخ گذشته....
دستم را به سمت یقه ی پیراهنم بردم....عصبی به لبه ی پهن کراواتم چنگ زم و از دور گردنم بازش کردم و به زمین کوبیدم....
دو دستم را لبه ی میز آرایش گذاشتم....به نفس نفس افتاده بودم......
باید از خودت خجالت بکشی بهراد....هنوز بلد نیستی گره ی به این سادگی رو خودت ببندی....
واقعا که خجالت داره مرد گنده .....سعی کن دوباره تلاش کنی ......زود بردارش و سعی خودت رو بکن....
نفسی عصبی کشیدم....نگاه کراوات کردم.....خم شدم و از پایین پام برش داشتم.....
لبه های بلند آن را از پشت گردنم رد کردم ....
از لبه ی پهنش گرفتم و روی لبه ی دیگرش سوار کردم ......
اما مرحله ی بعد چی می تونست باشه....نگاه گنگم را به دستم دوختم....
اه فکر کن بهراد....فکر کن لعنتی....آخه تو چقدر احمقی....خجالت داره هنوز به این سن بستن گره ی به این سن سادگی رو هم بلد نیستی.....بعد اسم خودتو گذاشتی مرد؟
فریادی عصبی بر سروجدانم زدم و گفتم:خب چیکار کنم؟ هان؟...تو بهم بگو لعنتی....آره راست می گی من احمق....من کودن هنوز بستن گره ی به این سادگی رو هم بلد نیستم....
آره نمی تونم چون تا حالا این کارو نکردم....چون از کراوات بستن خوشم نمی یاد.....حالا بس می کنی یا نه....هان؟ جوابمو بده لعنتی....چرا خفه شدی پس....
با چند تا تقه ای که به در اتاق خورد،سرم را بلند کردم و نگاهم را به در دوختم....
اخترخانم که گویا از صدای فریادم ترسیده و به اتاقم اومده بود ، با وحشت نگاهم کرد و گفت: چیزی شده آقاجان؟ مشکلی پیش اومده.....؟
نفسی عصبی کشیدم و از میان دندان های کلید شده ام گفتم:آره ... داری می بینی که.....
آقای شما حتی عرضه ی بستن یه کراوات رو هم نداره.....چیه حتما تو هم اومدی بهم بگی دست و پاچلفتی..... اومدی خراب کاری آقات رو تماشا کنی و بعدش بری پشت سرم و به ریشم بخندی آره؟
اخترخانم شرم زده به صورتش چنگ انداخت ...
لبش را گزید و گفت:وای نه آقا من غلط بکنم شما رو مسخره کنم.....من کی باشم که بخوام به شما خورده بگیرم و بخندم....
راستش رو بخواید صدای دادتون رو شنیدم گفتم شاید خدای نکرده اتفاقی افتاده براتون حالا که دیدم خداروشکر سالمید خیالم راحت شد.....
حالام روم سیاه آقا منو ببخشید بی اجازه وارد اتاقتون شدم...با اجازتون برم به کارم برسم....
پشتش را به من کرد و به سمت در رفت....
هنوز دستش به دستگیره ی در نرسیده بود که فکری به ذهنم رسید....
چطور بود از اختر کمک می گرفتم.....آره حتما بلد بود البته مشتی قربون که اصلا کراوات نمی بست....ا
ی بابا بیخیال بهراد حالا تو بپرس شاید بلد بود....
صدایم را صاف کردم و با لحنی جدی گفتم:صبر کن یه لحظه نرو بیا اینجا کارت دارم....
دو دستم را لبه ی میز آرایش گذاشتم....به نفس نفس افتاده بودم......
باید از خودت خجالت بکشی بهراد....هنوز بلد نیستی گره ی به این سادگی رو خودت ببندی....
واقعا که خجالت داره مرد گنده .....سعی کن دوباره تلاش کنی ......زود بردارش و سعی خودت رو بکن....
نفسی عصبی کشیدم....نگاه کراوات کردم.....خم شدم و از پایین پام برش داشتم.....
لبه های بلند آن را از پشت گردنم رد کردم ....
از لبه ی پهنش گرفتم و روی لبه ی دیگرش سوار کردم ......
اما مرحله ی بعد چی می تونست باشه....نگاه گنگم را به دستم دوختم....
اه فکر کن بهراد....فکر کن لعنتی....آخه تو چقدر احمقی....خجالت داره هنوز به این سن بستن گره ی به این سن سادگی رو هم بلد نیستی.....بعد اسم خودتو گذاشتی مرد؟
فریادی عصبی بر سروجدانم زدم و گفتم:خب چیکار کنم؟ هان؟...تو بهم بگو لعنتی....آره راست می گی من احمق....من کودن هنوز بستن گره ی به این سادگی رو هم بلد نیستم....
آره نمی تونم چون تا حالا این کارو نکردم....چون از کراوات بستن خوشم نمی یاد.....حالا بس می کنی یا نه....هان؟ جوابمو بده لعنتی....چرا خفه شدی پس....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🍃🍃🍃🍃
#رمان
#سجده_بر_غرور_مردانه_ام
#کانال_عکس_نوشته_ایتا
🌹 #عکس_نوشته_ایتا
❇️ @aksneveshtehEitaa
📱 *گوشیم حلالت...!* 😂🥴
یه آقایی رفت خونه دید زنش نشسته داره گریه میکنه. گفت چته چرا گریه میکنی؟! مادرش گفت چه انتظاری داری از زنی که طلاقش دادی؟! مرد گفت کی طلاقش دادم؟! مادرش گفت امروز ظهر براش پیام فرستادی که طلاقت دادم! مرد گفت من از صبح گوشیمو گم کردم، شاید اونی که گوشیمو پیدا کرده پیام فرستاده! گوشیتو بده بهش زنگ بزنم. زنگ زد به گوشیش، یه آقایی جواب داد. مرد گفت تو پیام فرستادی به زنم که طلاقت دادم؟! دزده گفت آره... از صبح تا حالا مخمو خورده! مدام گوجه بگیر، خیار بگیر، سبزی بگیر، اينو ببر، اونو بيار، خواهرت اینو گفت، مادرت این کارو کرد.....
منم کلافه شدم بجای تو طلاقش دادم راحتت کردم!
مرد گفت:
گوشیم حلالت!
😂😘😂😘😂😘😁✋🏻
#tanz
#joook
#khandeh
@aksneveshteheitaa