┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی ...
هر بامدادت؛
رودخانه حیات جاری می شود ...
زلال و پاک ...
چون خورشید
مهربان و گرم وخالصمان ساز ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
سلام عیدتون مبارک 💚💚
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک دانه از تسبیح نماز سحرت را
یک بار به نام من محتاج بینداز
سلام آقای مهربونم میلاد جدت حسین مبارک💚💚💚
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتسیهشتم♻️
🌿﷽🌿
می چرخم و به مرد می گویم:
-ولی من یه گلی می خوام که دیر بار بده.
اخم ھای امیریل در ھم می رود. سخنرانی اش را شروع می کند.
-برنامه ریزی ھای کوتاه مدت زودتر به ھدف می رسن. قراره وقتی گل کردن تحویل بابی
بدیم. پس ھر چی زودتر بھتر.
نیم نگاھی بھش می اندازم. او که نمی داند. می خواھم گلی را انتخاب کنم که به اندازه من
عمر کند. انگار ھر چه دیرتر گل بدھد من ھم به امید آن بیشتر دوام می آورم.
روی حرفم اصرار می کنم.
-من یه چیزی می خوام که دیر گل بده.
امیریل نگاھی به آسمان می اندازد. با نوک کفش روی زمین می کوبد. نفسش را طو لانی
بیرون می دھد. بعد می گوید:
-مثل اینکه تو وقتت خیلی زیاده. ولی من یه خروار کار ریخته سرم که حوصله بچه بازی و گل
بازی ندارم.
حرفش می شود چاقوی تیزی در قلبم. تنھا چیزی که من ندارم وقت است. نفسم سنگین
می شود و دلم می گیرد.
مرد نگاھی بین ما رد و بدل می کند. پس کله اش را می خاراند و گوشه لبش را جمع می
کند بالا که دماغ کوفته ای اش چین می افتد.
-آخرش کدوم؟!.
با ھم جواب می دھیم.
-زود گل بده.
-دیر گل بده.
مرد به خنده می افتد. بیچاره میانه را می گیرد.
-بذارید دوتا گل نشون بدم. یکی که زود گل میده یکی که دیر میده.
من و امیریل به ھم نگاه می کنیم. مرد وقتی می بیند صدایی از ھیچ کداممان در نمی آید
زود دست به کار می شود. خنده ام می گیرد. امیریل می گوید:
-می ترسه پشیمون شیم.
مرد پاھای کوتاه و خپلش را تند تند بر می دارد. دو گل از گلخانه گوشه حیاط بیرون می آورد
و به سمتمان می آید. جلوی پای ما آنھا را می گذارد زمین. کنار گلدانھا چمباتمه می زنم. ھر دو را نظری می اندازم. امیریل بالای سرم ایستاده.
مرد با انگشت کپلش به گلدان اولی اشاره می کند.
-اسم این گل حناست. نگاه کنین. ساقه ھای گوشتی و شفافی داره با برگای سبز. اسم
دیگه اش " منو لمس نکن"ه . ناز داره. تا بھش دست بزنی وا می ره و کپسولش باز میشه و
گرده افشانی می کنه.
لبخند روی لب ھایم آمد. حتما خانم است و لوندی می کند. ریز ریز می خندم.
بی اختیار سرم را بالا می گیرم و به امیریل نگاه می کنم. فقط به حالت تعجب ابروھایش بالا
رفته است. نگاھم را که حس می کند به چشم ھایم خیره می شود. ھمانطور دست در
جیب. آرام و بی لبخند. خوب از یک نخبه بیشتر از این ھم انتظار نباید داشت!.
مرد ادامه می دھد:
-ولی تو اردیبھشت گل میده. یعنی تو ھمین ماه. چند وقته دیگه.
اخم ھایم در ھم می رود. این گل را نمی خواھم. مرد آن یکی را نشان می دھد.
-این گل اسمش ب ِگونیاست. این مدلش برگھای بنفش و سبزو با ھم داره. تو تابستون گل
میده.
برگ ھایش را بین انگشتانم می گیرم و نوازش می کنم. راه راه است.
سرم را بالا می گیرم.
- این از اون گلا نیست که زن و مردش از ھم جدا باشند؟!.
مرد می خندد و شکم گنده اش بالا و پایین می شود. امیر یل سری به تاسف تکان می دھد.
لابد با خودش می گوید: کوچولوی شش ساله".
-نه خانم. نر و ماده رو یه بوته اند.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
تعریف من از عشق همان بود که گفتم
در بند کسی باش که در بند حسین است..
#محسن_کاویانی
السَّلامُ عَلیْڪ یااَباعَبدِالله
به تو از دور سلام
به سلیمان جهان از طرف مور سلام
🌸 شاه حسین 🌸
نگاه ارباب بدرقه راه و پناه
زندگیتون ...
عیدتون مبارک🌹
#میلاد_امام_حسین_ع_مبارک
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
enc_16464905214789618986338.mp3
4.59M
هرجاهستی به سمت کربلا برگرد
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
enc_16464979391152776196558.mp3
7.16M
این شور شیرین و منم هدیه میدم به بچه هام
@hedye110
1615824774785632014332.mp3
4.32M
بنی فاطمه
خوش به حال دل خراب من که سامون گرفته
@delneveshte_hadis110
1615676531642560177460.mp3
7.55M
آب زنید راه را چون که نگار میرسد💚💚💚
@delneveshte_hadis110
enc_16464979391152776196558.mp3
7.16M
نوکری تو ارثیه از پدرم مونده برام
@hedye110
enc_16770601062146083253071.mp3
14.65M
دل من شبیه یه کبوتره که
@hedye110
enc_16770597870946890832412.mp3
2.41M
رویائی ترین شب عمر منه
@delneveshte_hadis110
enc_16770973856235851904416.mp3
4.12M
نماهنگ ذکر جهانی
@delneveshte_hadis110
enc_16770597517890693532517.mp3
2.6M
خیلی خبرها توی هفت آسمونه
@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت دلبر تولدت مبارک 😍😍😍
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_مهربانم
ای راحت دل، قرار جانها برگرد
درمان دل شکسته ی ما، برگرد
ماندیم در انتظار دیدار، ای داد
دلها همه تنگِ توست مولا برگرد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتسینهم♻️
🌿﷽🌿
- خوبه. دلم نمی خواد عاشقا رو از ھم جدا کنم.
صدای امیریل را کنار گوشم می شنوم.
-شنیدن این حرفا از خانم تحصیل کرده ای مثل تو بعیده.
سرم را می چرخانم و به مردمک ھای قھوه ای اش چشم می دوزم. صورتش درست جلوی
صورتم است. مژه ھایش ضخیم اند و تاب دار.
-چرا؟!.
لب ھایش قھوه ایست.
-عاشقا؟!. اینا فقط گیاھن که با گرده افشانی تکثیر می شن. علم اینو میگه.
چشمم می افتد به جای دو بخیه ریز روی استخوان بینی اش. یعنی جایی زمین خورده ؟!.
-مال شیطنتای بچگیه. از پله سر می خوردم که افتادم رو پله.
خجالت می کشم. سرم را می اندازم پایین. خیلی رک است. نگاھی به گل بگونیا می اندازم
و در جوابش می گویم:
-تا عشق و تکثیر رو چجور نگاه کنی.
ھمچنان خم است و خیره به من.
-مثل بچه ھای دبیرستانی حرف نزن لطفا. در ضمن تو فکر می کنی من از عشق چیزی سرم
نمیشه.
-برای عاشقی و فھمیدن عشق باید دلت باشه نه سرت.
چشم از من برنمی دارد. پلک می زند، دوبار پشت ھم. کمر راست می کند و سر من باھاش
بالا می رود.
به مرد که منتظر است و دست ھایش را روی شکم بزرگش قلاب کرده، می گوید:
-بگونیا رو می بریم.
و من لبخند می زنم. باید تا تابستان طاقت بیاورم تا شاھد گل دادنش باشم. امیریل گلدان
ھا را می برد و صندوق عقب می گذارد. به آموزشگاه که می رسیم ، به طرف در می رود
ولی من می ایستم. به آن طرف خیابان نگاه می کنم. چند خیابان آنطرفتر. شاید او بتواند
کمکم کند. ھمان مرد عجیب در اتاقی عجیب تر.
-بریم بالا خانم موحد.
نگاھش می کنم. میان چارچوب منتظر من است. ولی دل من چیز دیگری می خواھد. دیگر
نمی گذارم فرصت ھایم از بین بروند. قدمی عقب می گذارم.
-سرساعت اعلام حضور می کنم آقای راسخی.
کیفم را روی دوشم می اندازم و می دوم آن طرف خیابان. صدایش را شنیدم.
-کجا؟!.
جوابی نمی دھم. ھمین امروز باید فرھاد را ببینم. ھمین حالا. شاید فردا نباشم. کسی چه
می داند.
ھر چه به آموزشگاه نزدیک تر می شوم ضربان قلبم بالاتر می رود. یکبار می گویم" برو" یکبار
می گویم"برگرد". میان خیابان ایستاده ام. چکار کنم؟!. دست آخر برو بر برگرد پیروز می شود.
پا داخل راھرو می گذارم. ھیچ صدایی نمی آید. نکند فرھاد نباشد!. دلم می گیرد. دختری
بیست- بیست و یک ساله پشت میز کوچک چوبی نشسته است. صدای پاھایم را که می
شنود سرش را بالا می گیرد. نزدیکش که می رسم به اتاق نگاه می کنم. درش بسته است.
دختر می گوید:
-بفرمایید. در خدمتم.
چه بگویم؟!. من من می کنم. خودم ھم نمی دانم چرا اینجایم. ھیجان خاصی دارم. دیدن
دوباره فرھاد و حال و ھوای عجیب اتاقش مثل نیرویی است که مرا به طرف خودش می
کشد. شاید اگر این بیماری نبود ھیچگاه دوباره به اینجا برنمی گشتم.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
1_254016853.mp3
7.57M
🌺 #میلاد_حضرت_عباس(ع)
اسمت رو میزنه صدا تپش دلم
با یک اشاره تو حل میشه مشکلم
🎙 #محمود_کریمی
#ولادت_حضرت_عباس_ع_مبارک
@delneveshte_hadis110