eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
قاضی نیستم ولی پرونده خیلیا رو واسه همیشه بستم !                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
+دیگه دوسش نداری؟ - دارم +پس چرا برای داشتنش نمیجنگی؟ - من فهمیدم دوست داشتن من چیزی رو عوض نمیکنه عشق باید دو طرفه باشد                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🐳 هیچی اندازه کار پیدا کردن برای بقیه به زندگی ادم برکت نمیده 🐳                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🏴🏴🇮🇷🇮🇷
🧡🌱 🥀 دِلـــــم تَنگ أست این روزهـــــا... یَقین دٰارم که می‌دٰانی صـِــــدای غُربـــــت مَن را؛ أز احسٰاسم تُو می‌خٰوانی 🥀 شُدم أز دَرد تنهـــــایی، گُلی پَژمـُــــرده و غَمگین بیٰا ای أبـــــر پٰاییزم، که دَردم رٰا تُو می‌دٰانی (عج) الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضرت زینب‌کبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃 🥀 ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا 🥀 ◾▪◾▪ 🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃 @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
۴۰.mp3
8.29M
[تلاوت صفحه چهلم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
به بعضیام باید گفت : سواد حرف زدن که هیچ شعور خفه شدنم نداری ؟!                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
دل کسی رو نشکونید خرده هاش تو چشم خودتونم میره                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
پروردگارا ... به بزرگی آنچه داده ای آگاهم کن تا کوچکی آنچه ندارم ، ناآرامم نکند ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
قدر خوش خنده ها رو بدونید اینها نمونه های در حال انقراض هستن تو دنیای آدمهای عبوس و اخموی امروز                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
پای هر چیزی که درسته بمونید حتی اگه تنها موندید ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
به حریصان دنیا بگویید کفن جیب ندارد ...                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
به هر کس که می نگرم در شکایت است در حیرتم که لذت دنیا به کام کیست؟                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
دوستان عزیز سلام صبحتون بخیر ادامه‌ی رمان ان شاءالله از فردا🌸🌺
┄┅─✵💝✵─┅┄ با نام و یاد خــدا میتوان بهترین روز را براے خـود رقم زد پس با تمام وجـود بگیم خـدایا بہ امید تو نه بہ امید خلق تو ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🏴🇮🇷🏴
❣سلام امام زمانم❣ ایها الناس بخواهید که آقا برسد🌸✨ بگذارید دگـر درد بـه پـایان برسد🌸✨ همگی در پس هر سجده به خالق گویید🌸✨ که به ما رحم کند یوسـف زهرا برسد...🌸✨ 🌹 تعجیل در ظهور مولایمان حضرت امام مهدی (عج) صلوات 🌹 🥀 ای داغدار اصلیِ این روضه ها بیا صاحب عزای ماتم كرب و بلا بیا 🥀 ◾▪◾▪ 🍃 اَللّهُــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــکَ الفَــرَج 🍃 صبحتون امام زمانی @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
41.mp3
7.84M
[تلاوت صفحه چهل ویکم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
🪴 🦋 🌿﷽🌿 همینکه بابا از درب آشپزخونه بیرون رفت پاکان به سمتم هجوم آورد و منو به سمت عقب هل داد که به شدت زمین خوردم آخی گفتم که با عصبانیت دوباره به سمتم هجوم آورد و گفت :منو لو میدی ؟بیچاره ات میکنم پاکان بی هیچ حرفی فقط از در خونه بیرون زد و چند ثانیه بعد صدای ویراژ ماشینش روی آسفالت خیابون جا موند..... ** بعد از اصرار های بابا مبنی بر خوب بودن حالش بالاجبار منو فرستاد برای خوابیدن... جای تک تک نیش های پاکان روی قلبم میسوخت و حتی اجازه ی پلک زدن رو هم از چشمهای خسته ام گرفته بود صحنه ای که پاکان چادر رو از سرم در آورد و زیر پاهاش لگد مال کرد از مقابل چشمهام کنار نمیرفت و منو تا مرز جنون میکشید کلافه از جا بلند شدم و رفتم بالا با پیدا کردن قرص خواب سریع یکی خوردم و همینکه در یخچال رو بستم پاکان رو جلوی روم دیدم جیغی کشیدم و پشت بندش دستم رو روی قلبم گذاشتم و با بهت داد زدم :ترسوندیم چیکار داری میکنی؟ اما پاکان بی هیچ حرفی فقط خیره به من نگاه میکرد وقتی همچنان پاکان رو بی عکس العمل دیدم بی توجه به نگاه خیره اش به سمت خونه ام رفتم قرص خواب کار خودش رو کرد و به ثانیه ای که سرم به بالش رسید دستای خواب منو در آغوش رویاهای شیرین و تلخش گرفت توی خوابم بابام بود و خودم وحیاط خونه ی با صفا مون و بابایی که عین همه ی روزا زیر درخت بید مجنون توی خونه امون که یه تخت با یه قالی دست بافت خوشگل زیرش بود نشسته بود و چایی تازه دم میخورد و منم عین تمام روزایی که ناراحت بودم سرم روی زانوش بود و این دست نوازش بابا بود که روی سرم کشیده میشد و من طعم آرامش رو ذره ذره توی تک تک اجزای بدنم با لذت می بلعیدم دقیقا عین تمام روزهایی که بچه های مدرسه به خاطر چادر و حجابم مسخره ام میکردن و من بغض کرده خودم رو تو آغوش بابا حل میکردم و اونم شعر همیشگی ای رو که به گفته ی خودش برای مامان میخوند رو برای من زمزمه میکرد ** )چادرم باشد مرا معیار ایمان و شرف همچو مروارید زیبایم درون یک صدف دید نامحرم نیفتد لاجرم بر سوی من افتخارم باشد این ،زهرا بود الگوی من مدعی گوید که چادر یک نشان فانی است من ولی گویم که با چادر تنم اسلامي است مدعی گوید که با چادر کلاست باطل است من ولی گویم که ایمانم ز چادر کامل است مدعی خواهد مرا بی دین کند با لفظ دوست چادر من همچو تیر زهرگین بر چشم اوست) با صدای اذان از جام بلند شدم آرامش سر تا سر وجودم رو گرفته بود و حالا که خدا هم منو به سمت خودش صدا میزد آرامشم لحظه به لحظه بیشتر می شد بابامنو تایید کرده بود هرچقدر هم که پاکان به من انگ ناپاک بودن رو میزد و منو لایق چادر پوشیدن نمیدونست اما مهم این بود که بابا منو قبول داشت ،بهم اعتماد داشت و منو دعوت میکرد به نشنیدن حرف مردم بی اعتنایی به دشمنی هایی که از هرجهت و به خاطر هر چیزی با من میکنن ..... بابای من آدم ضعیفی نبود و یادگارش هم نباید آدم ضعیفی باشه من دختر سرهنگ بودم سرهنگی که در عین مهربونی شنیدن اسمش رعشه مینداخت تو تن و بدن خلافکاران..... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 *پاکان* با شنیدن حرفهای آیه و فهمیدن اینکه دوباره در موردش اشتباه قضاوت کردم و بعدش هم لو رفتنم توسط آیه و حال بد بابا حسابی عصبانی بودم با اینکه دلم نمیخواست اون خرگوش کوچولو رو اذیت کنم اما زبون درازیش باعث شده بود هر لحظه خشمم بیشتر بشه و حتی میخواستم ضربه ای به صورت مظلوم و معصومش بزنم تا شاید اندکی از التهاب و خشم درونم کم بشه با فریاد بابا دستم متوقف شد واقعا این من بودم که میخواستم آیه رو بزنم ؟آیه ای که همین امروز خرگوش کوچولوی خودم خطابش میکردم ؟هیچ نظری نداشتم که اگه فریاد بابا نبود الان صورت آیه مورد نوازش دست من قرار میگرفت یا نه حتی فکر کردن به اینکه صورت خرگوش کوچولو از دست من ضربه بخوره منو شرمنده ی خودم میکرد چه برسه به اینکه واقعا دستم رو این کوچولو بلند شه با عصبانیت به اتاقم رفتم و در رو بهم کوبیدم و شروع کردم به فکر کردن، آیه گفته بود از دو چیز نمیگذره و یکی از اونا شکستن قلبش بود و من مطمئن بودم امروز قلبی برای آیه نذاشتم اینو یاد آوری نگاه خیره و معصومش به چادرش که زیر پاهای من خاکی میشد به من میگفت اینو اشک های معصومانه و هق هق بلندی که موقعه ی رد شدن از جلوی خونه اش میشنیدم به من میگفت خدایا من با این دختر چه کردم ؟ با شنیدن صدای بلند قهقه ی بابا و آیه از فکر و خیال در اومدم حداقل خیالم راحت شد که بابا حالش خوبه میتونستم ببینم که آیه داره به راحتی حسرت نداشتن دختر رو براش جبران میکنه ....یا شاید هم نه ....باید بگم حسرت داشتن یه فرزند خوب رو براش جبران میکنه با صدای زنگ موبایلم سریع از جام بلند شدم و جواب داد آرمان بود و دردسر های دوباره اش سریع گفتم :سلام چی شده ؟ -سلام داداش گلم چطو ری خوبی سلامتی ؟ -آرمان حرفتو بزن -اوووم حرفمو بزنم باشه حرفمو میزنم راستش نمیدونم خبر داری یا نه ولی ما دوشنبه یعنی سه روز دیگه قراره یه قرار داد ببندیم با شرکت راه پویان اصفهان معلومه که یادمه مگه میشه آدم همچین قرار داد پرسودی رو فراموش کنه- خب راستش باید بگم که نسخه ی اصلی نقشه ی پروژه ای که قرار بود ارائه بشه گم شده و فقط- نسخه ی اولیه که پر از خطاهای محساباتی و ارقام و اعشاره موجوده و خوب راستش.... با حرص گفتم :ارمان خودتو مرده فرض کن با عصبانیت آماده شدم وقتی بابا و آیه رو دیدم که عین یه خانواده ی واقعی و شاد کنار هم نشستن خوراکی میخورن و تلوزیون میبینن برای لحظه ای حسرت مهربونی و جا و مکان آیه رو خوردم گفتم آرمان زنگ زده یه مشکلی تو شرکت پیش اومده بابا با لحن مشکوکی گفت :این وقت شب چه مشکلی گفتم از صبح تا حالا درگیرش بوده آخر سر که دیده از پسش بر نمیاد منو خبر کرده در ضمن برای- مدیر عامل و معاون شب و روزی وجود نداره وقتی مسئولیتی دارم باید تمام وقت بهش رسیدگی کنم بابا با لحن ناراحتی گفت :ای کاش میفهمیدی در قبال من هم مسئولی موقع رفتن حرف بابا بند بند وجودم رو لرزوند راست میگفت من در قبال بابا مسئول بودم و این تنها مسئولیتی بود که همیشه بهش بی اعتنا بودم...... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
حیف که در شان خودم نمیدونم وگرنه اینو میزاشتم پروفایلم🤣🤣🤣 حرف حساب🤷‍♀ @harfe_hesab132