eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.4هزار دنبال‌کننده
18.8هزار عکس
5هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
مَعاشِرَالنّاسِ، تَدَبَّرُوا الْقُرْآنَ وَ افْهَمُوا آياتِهِ وَانْظُرُوا إِلي مُحْكَماتِهِ وَلاتَتَّبِعوا مُتَشابِهَهُ، فَوَالله لَنْ يُبَيِّنَ لَكُمْ زواجِرَهُ وَلَنْ يُوضِحَ لَكُمْ تَفْسيرَهُ إِلاَّ الَّذي أَنَا آخِذٌ بِيَدِهِ هان مردمان! در قرآن انديشه كنيد و ژرفي آيات آن را دريابيد و بر محكماتش نظر كنيد و از متشابهاتش پيروي ننماييد. پس به خدا سوگند كه باطن ها و تفسير آن را آشكار نمي كند مگر همين كه دست و بازوي او را گرفته منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 🌹🌹🍃 وَمُصْعِدُهُ إِلي وَشائلٌ بِعَضُدِهِ (وَ رافِعُهُ بِيَدَي) وَ مُعْلِمُكُمْ: أَنَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَهذا عَلِي مَوْلاهُ، وَ هُوَ عَلِي بْنُ أَبي طالِبٍ أَخي وَ وَصِيّي، وَ مُوالاتُهُ مِنَ الله عَزَّوَجَلَّ أَنْزَلَها عَلَي. و بالا آورده ام و اعلام مي دارم كه: هر آن كه من سرپرست اويم، اين علي سرپرست اوست. و او علي بن ابي طالب است، برادر و وصي من كه سرپرستي و ولايت او حكمي است از سوي خدا كه بر من فرستاده شده است. منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🎁 🎁🎁🎁🎁 @hedye110
....با چند تا تقه اي که به در اتاق خورد،دستم را آروم از روي دهنش برداشتم ....صدام رو کمی صاف کردم و با لحنی عصبی و خشک گفتم: بله ....صداي مشتی قربون از پشت در اومد که گفت: می تونم بیام تو آقا نگاه پریماه کردم... براي اینکه جلوي هر عکس العمل احتمالی رو گرفته باشم، ..... انگشت اشاره ام را به معنی سکوت جلوي بینیم گرفتم .... نگاهش را با خشم از چشمانم گرفت ....بی توجه به پریماه به مشتی قربون که پشت در ایستاده بود گفتم: بیا تو پریماه اصلا نگاهم هم نمی کرد... ازش فاصله گرفتم و نگاهم را به مشتی .....قربون که در را پشت سرش می بست دوختم ......نگاه متعجب مشتی قربون روي من و پریماه چرخید بهش حق می دادم که با دیدنمان انقدر تعجب کند هرکسی وارد اتاق می شد ....در وهله ي اول متوجه اوضاع نابسامان اتاق می شد صداي مشتی قربون رو شنیدم که گفت: مشکلی پیش اومده آقا؟ راستش صداي جیغ خانم اومد ترسیدم فکر کردم اتفاقی خداي نکرده زبونم لال براي ...شما یا خانم افتاده شرم زده سرش را پایین انداخت و گفت: شرمنده آقا روم سیاه که اینطوري ....اومدم بالا ....پریماه لخ لخ کنان به سمت در می رفت نگاهش کردم و با لحنی عصبی گفتم: کجا؟ وقتی جوابی ازش نشنیدم صدام رو بالاتر بردم و گفتم: گفتم کدوم گوري می .....ري صبر کن تا اون روي سگ منو بالا نیاوردي صداي بسته شدن در آمد.... دندان هایم را عصبی روي هم فشردم و مشت گره ....کرده ام را به دیوار کوبیدم درد بدي توي دستم پیچید و خون با فشار از انگشتان گره کرده ام بیرون .....زد مشتی قربون وحشت زده به دستم نگاه کرد و گفت: آقا چه بلایی سر خودتون آوردید؟ دستتون چی شده؟ همانطور که از شدت درد دندان هایم را روي هم فشار می دادم گفتم:هیچی نیست...خوب می شه ...برو از توي جعبه ي کمک هاي اولیه برام بتادین و ....بانداژ بیار باید زخممو شست و شو بدم .....سرش را به نشانه ي تایید تکان داد و از اتاق بیرون رفت .....عصبی توي موهام چنگ زدم و به سمت بالا هلشان دادم تمام اتفاقات امشب یک به یک جلوي چشمانم رژه می رفتند دلیل کارهاي ....پریماه را نمی فهمیدم چطور امکان داشت یه نفر ظرف مدت چند روز اخلاقش صد و هشتاد درجه ....فرق کند اصلا انگار نه انگار که زن و شوهر هستیم....جوري برخورد می کرد که انگار ....دوست پسرش هستم 🌺🌺🌺🌺🌺♦️♦️♦️♦️♦️ 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
کسی سوال می‌کند: بخاطرچه زنده‌ای؟ و من برای زندگی، تو را بهانه می‌کنم 💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸 @aksneveshteheitaa
کسی سوال می‌کند: بخاطرچه زنده‌ای؟ و من برای زندگی، تو را بهانه می‌کنم 💕🌸💕🌸💕🌸💕🌸 @aksneveshteheitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸🎼📹آوا و نما از شهر بندر انزلی و مناظر زیبای رودخونه پشت شنبه @Aksneveshteheitaa
لعنتی....لعنتی....کاش الان با دستاي خودم خفت می کردم حداقل دلم نمی ....سوخت که کاري نکردم ....خداي من آخه پریماه.... احتشام یدفعه سر و کله ش از کجا پیدا شد ولی آخه اون چطور امشب دعوت داشت.... حتما کار ماهان بود...ولی نه اون که می دونست من و احتشام دشمن قسم خورده ي هم هستیم و به خون هم ....تشنه ....پس چرا؟ نه این امکان نداره؟ نمی تونه کار ماهان باشه صدایی درونم نداد داد: چرا امکان داره بهراد... منتها تو چشمت و عقلت به روي خقایق بسته شده و هیچی رو نمی بینی و درك نمی کنی.... چون تو یه احمقی بهراد.... اگه احمق نبودي هیچ وقت امشب پاتو توي اون باغ نفرین شده نمی ذاشتی....احمق جان چرا نمی خواي باور کنی تمام اینا نقشه ي از ....پیش تعیین شده از طرف ماهان خانه زیر لب تکرار کردم: ماهان؟ اما اون تنها یادگاره عمو منصوره من چطور می تونستم توي مراسم عروسی عزیزترین کسم ... کسی که مثل پسرم آرمان برام عزیزه... کسی که روز و شب مثل یه پدر هواشو داشتم و پشتش بودم شرکت نکنم؟ هان؟ تو بهم بگو؟ .... بهم بگو لعنتی پس چرا خفه شدي؟ صداي مشتی قربون مرا از ورطه ي خیال بیرون کشید:آقا شما حالتون خوبه؟ حس می کنم امشب حالتون زیاد خوب نیست؟ عصبی ذستی به صورتم کشیدم و گفتم: نه چیزي نیست... چیزایی که گفتم رو آوردي؟ .....نگاه وسایل توي دستش کرد و گفت: بله آقا اینجاست کمی جابه جا شدم.... سوزش بدي توي دستم پیچید و چهره ام از درد در هم ....جمع شد مشتی قربون با نگرانی نگاهم کرد و گفت: چی شد آقا می خواین ببرمتون .....دکتر...اینجوري خداي نکرده زخمتون عقونت می کنه با جدیت نگاهش کردم و گفتم: نمی خواد...اینا رو بده خودم می تونم .....پانسمانش کنم مشتی قربون گفت: نه آقا شما که با این وضعیت نمی تونین کاري انجام بدید ........اجازه بدید من زخمتونو ببندم ....وقتی اصرارش را دیدم دیگه چیزي نگفتم ....روي لبه ي تخت نشست، دکمه ي آستینم را باز کرد و تا آرنج بالا زد ....ظرفی را زیر دستم قرار داد و با دقت مشغول شستشوي زخمم شد ....کارش که تمام شذ بانداژ را دور دستم بست یا علی گفت و از جایش بلند شد.... نگاه دستم کردم و زیرلب ازش تشکر ....کردم با سرجوابم را داد و گفت:خواهش می کنم آقا وظیفمه کاري نکردم...با بنده دیگه امري ندارید آقا؟ ....سرم را تکان دادم و گفتم: نه می تونی بري .....چشمانم را بستم و سرم را به لبه ي تخت تکیه دادم ....صداي خش خش پاش که به سمت در می رفت را می شنیدم هنوز دستش به دستگیره ي در نرسیده بود که چشمانم را باز کردم و گفتم: ....صبر کن یه لحظه متعجب به سمتم برگشت و گفت: جانم آقا کاري داشتید؟ 🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃 🌹 ❇️ @aksneveshtehEitaa
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
مَعاشِرَالنّاسِ، إِنَّ عَلِيّاً وَالطَّيِّبينَ مِنْ وُلْدي (مِنْ صُلْبِهِ) هُمُ الثِّقْلُ الْأَصْغَرُ، وَالْقُرْآنُ الثِّقْلُ الْأَكْبَرُ، فَكُلُّ واحِدٍ مِنْهُما مُنْبِئٌ عَنْ صاحِبِهِ وَ مُوافِقٌ لَهُ، لَنْ يَفْتَرِقا حَتّي يَرِدا عَلَي الْحَوْضَ. هان مردمان! همانا علي و پاكان از فرزندانم از نسل او، يادگار گران سنگ كوچك ترند و قرآن يادگار گران سنگ بزرگ تر. هر يك از اين دو از ديگر همراه خود خبر مي دهد و با آن سازگار است. آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در حوض كوثر بر من وارد شوند. منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 أَلا إِنَّهُمْ أُمَناءُ الله في خَلْقِهِ وَ حُكّامُهُ في أَرْضِهِ. أَلاوَقَدْ أَدَّيْتُ. أَلا وَقَدْ بَلَّغْتُ، أَلاوَقَدْ أَسْمَعْتُ، أَلاوَقَدْ أَوْضَحْتُ، أَلا وَ إِنَّ الله عَزَّوَجَلَّ قالَ وَ أَنَا قُلْتُ عَنِ الله عَزَّوَجَلَّ، أَلاإِنَّهُ لا «أَميرَالْمُؤْمِنينَ» غَيْرَ أَخي هذا، أَلا لاتَحِلُّ إِمْرَةُ الْمُؤْمِنينَ بَعْدي لِاَحَدٍ غَيْرِهِ. هان! بدانيد كه آنان امانتداران خداوند در ميان آفريدگان و حاكمان او در زمين اويند.هشدار كه من وظيفه ي خود را ادا كردم. هشدار كه من آن چه بر عهده ام بود ابلاغ كردم و به گوشتان رساندم و روشن نمودم. بدانيد كه اين سخن خدا بود و من از سوي او سخن گفتم. هشدار كه هرگز به جز اين برادرم كسي نبايد اميرالمؤمنين خوانده شود. هشدار كه پس از من امارت مؤمنان بري كسي جز او روا نباشد. منابع: 1. مصباح المتهجد وسلاح المتعبد، شيخ طوسي، به تصحيح اسماعيل انصاري زنجاني، ص694 2.اقبال الاعمال: رضي الدين ابوالقاسم علي بن موسي بن طاووس ص461 3. مصباح كفعمي ص695 4.بحارالانوار علامه ملا محمّد باقر مجلسي ج97،ص112 🌹🌹🌹🌹🎁🎁🎁 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🎁 🎁🎁🎁🎁 @hedye110