eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام صبحتون بخیر @Aksneveshteheitaa
اے یوسف زهرا سفرت کی بہ سر آید ؟ کی چهره ماهت ز پس پرده در آید ؟ از پیک صبا کی شنوم آمدنت را ؟ کی بانگ اناالمهدیت از کعبه بر آید؟ @Aksneveshteheitaa
یک دستم به در بود و با دست دیگه داشتم آستین های لباسم را می پوشیدم.... صدای عصبی ونازک دختر برجا میخکوبم کرد.... چه عجب بالاخره عروس خانم افتخار دادن و تشریف آوردن بیرون.... دستم روی دستگیره ی در خشک شد.... عجب آدم پررویی بود ..... واقعا که روی هرچی آدمه سمجه سفیده کرده بود.... بی اختیار اخمی روی چهره ام نشست.... خون خونم را می خورد اما بی اعتنا بهش پشتم را کردم و از پله ها پایین امدم.... قدم هام رو تند تر کردم.... می دانستم که در صورت ماندنم باید کلی جواب بهش پس بدم.... آه واقعا که چقدر این دختر پیله بود...... با نوک انگشت آرام به شانه ام ضربه ای زد که باعث شد از حرکت بایستم.... صدای ظریفش را دقیقا کنار گوشم می شنیدم..... اووووییی مشتی با تو بودما...... با دیوارا حرف نمی زنم.... البته با دیوار تا حالا حرف زده بودم حداقل یه واکنشی از خودش نشون می داد.... دندان هام عصبی روی هم کلید شد.... مردمک چشمانم از شدت خشم می پرید.... به سمت عقب برگشتم.... نگاهم توی چشمای گستاخ و وحشیش گره خورد... نگاهش وحشت زده می نمود.... نفس های تند و عصبیش به پوست صورتم برخورد می کرد.... حس کردم کم کم آن حالت ترس توی چشماش از بین رفت و جای خودش را به خنده داد.... چشماش می خندید اما لب هاش تکان نمی خورد.... عصبی نفسم را به بیرون فوت کردم و به راه افتادم که گفت: آهای آقا مگه کری....؟ کلید خونه رو بده بعد خودت هر قبرستونی می خوای برو ... خسته شدم از بس جلوی در خونم نشستم..... با شنیدن اسم خانه مثل برق گرفته ها از جا پریدم.... دستام کنار پاهام مشت شد.... به سمت عقب برگشتم.... با چشمایی به خون نشسته نگاهش کردم و گفتم: چی گفتی؟ خونه ی کی؟ پوزخندی زد..... ابروهاش رو به بالا پرت کرد و کفت: اخبار رو یه بار معمولا می گن جناب.... دندان هام را روی هم ساییدم..... عصبی نگاهش کردم..... دست به سیـ ـنه ایستاده و با نیشخند نگاهم می کرد..... خونم داشت از این همه خونسردیش به جوش می اومد.... چشماش با شیطنت می خندید..... صورتم را نزدیک صورتش بردم..... نفس های عصبیم به صورتش برخورد می کرد و لبه ی بلند روسریش را تکان می داد...... از میان دندان های کلید شده ام گفتم: نشنیدم چی گفتی..... خونه ی کی؟ حس کردم توی چشماش ترس نشست اما خودش را نباخت.... لبش را با زبانش تر کرد و گفت: خونه ی من.... ابروهام بیشتر توی هم رفت.... مثل اسپند روی آتش داشتم می سوختم..... نفسم را با خشم بیرون فرستادم و گفتم: ببین خانم... اگر فکر کردی با این کارا می تونی منو خر کنی و کلید خونه رو بدست بیاری،کور خوندی.... توی خونه ی من جای دخترای فراری و خیابونی نیست.... پس بهتره بیشتر از این وقت خودتو تلف نکنی دختر جون.... والا برات گرون تموم می شه.... انقدرم اینجا جلوی در حیاط واینستا من جلوی در و همسایه آبرو دارم...... شیرفهم شد یا جور دیگه حالیت کنم؟ مردمک چشماش می لرزید توی چشماش برق اشک رو می دیدم .... 💐💐💐💐💐💐💐💐💐 http://eitaa.com/joinchat/2141257747Cf0d228eefd
هنوزم داری... ❤️❤️❤️❤️❤️ @Aksneveshteheitaa
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 @Aksneveshteheitaa