32.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#story
♫• کاش تموم نشه سفر با تو •♫
♫• تا همیشه در به در با تو •♫
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
هدایت شده از عاشقانِ امام رضا علیه السلام
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی
به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸
هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن.
التماس دعای فرج.🌹
🦋🌹💖
@hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄
با نام و یاد خدا
میتوان
بهترین روز را
برای خود رقم زد...
پس با عشق
وایمان قلبی بگویی
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا به امید تو💚
❌نه به امیدخلق تو
@hedye110
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم 💚
در قید غمم، خاطرِ آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوّت فریاد کجایی؟
کو هم نفسی، تا نفسی شاد برآرم؟
ای آن که نرفتی دمی از یاد کجایی؟
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#بهحقحضرتزینبسلاماللهعلیها
@emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#ازبامتاآسمان 🪴
#قسمتسیششم♻️
🌿﷽🌿
وقتی مطمئن شدم مامان خوابش برده، فلاسکی آب جوش برداشتم و مشتی قند و چای.
روی تکه کاغذی نوشتم: " من بیرونم. نگرانم نباشید". و پشت در اتاق چسباندم.
آخرین ھا. آخرین ھا. تونل کندوان را رد می کنم. یعنی این آخرین بار بود؟!. خدای من!. گریه
ام شدت می گیرد. سرم را پایین می اندازم و ھق ھق می کنم. حرف بابی مرا سوزاند. چراغ
دادن و بوق ماشین ھا باعث می شود کنار کوه پارک کنم. سرم را روی فرمان می گذارم و
ازته دل گریه می کنم. صدای محکم امیریل در گوشم می پیچد: "مثل یک سلحشور"
من یک دخترم با دغدغه ھای ساده. تنھا غصه ام تا حالا رفتن بابا بدون خداحافظی بود و حالا
حس می کنم زندگی ساده من دستخوش گردبادی بزرگ شده است. در سکوت شب تیره،
صدای گریه ام را می شنوم و صدای بابی که می گوید: "آخرین ھا ارزشمندترین ھا ھستند"
و صدای امیریل: "مثل سلحشوری که دست از نبرد برنمی داره"
کم کم گریه ھایم ته می کشد.با بطری آب صورتمو را می شورم و دوباره ماشین را روشن
می کنم. صدای ضبط را زیاد می کنم تا صداھای ذھنم آزارم ندھند. فرھاد می خواند:
یه شب مھتاب...
ماه میاد تو خواب...
منو می بره کوچه به کوچه...
باغ انگوری... باغ آلوچه...
من ھم در این شب مھتابی دارم جاده به جاده می روم سمت دریا. جاده چالوس. پیچ پشت
پیچ. دست ھایم می لرزند. قلبم درد می کند. چشم ھایم مرتب پر و خالی می شوند.
چالوس را رد می کنم و می پیچم طرف چپ. می روم تا جایی که ساحل است و چند خانه.
ماشین را می رانم توی یک خاکی. رو به دریا پارک می کنم. صدای موج ھا می آید. ھمه جا
تاریک است و فقط چند چراغ زرد دم خانه ھا می سوزد. دست به سینه می زنم و منتظر میمانم خورشید از پشت دریای خزر بیاید بیرون. ھیچ وقت طلوع خورشید را اینجا تجربه نکرده
ام. چرا؟!. چرا باید وقتی آخرین بار است برای اولین بار طلوع خورشید را از روی دریا تماشا
کنم؟!. فرھاد ھنوز می خواند:
یه پری میاد... ترسون لرزون
پاشو میذاره تو آب چشمه... شونه می کنه موی پریشون.
نور زرد از لبه دریا پاشیده می شود بالا. از ماشین پیاده می شوم. بوی ماھی می پیچد در
دماغم. ھوا خیلی شرجی نیست. باد خنکی می وزد و موھای مرا پریشان می کند. کفش ھایم را روی شن ھای نرم و قھوه ای در می آورم. کف سفید و آب دریا روی پاھایم می لغزند.
آب سرد است. لرزم می گیرد. مانتو گشاد و نخی آبی ام را دور خودم محکم می پیچم.
حالا خورشید سرش را دارد بالا می آورد. پلک نمی زنم. نمی خوام حتی یک لحظه را از
دست بدھم. آخرین ھا ارزشمندترین ھاست. رنگ زرد خورشید می ریزد روی سیاه دریا. به
خودم می گویم: "خوب نگاه کن لیلی". "خوب نگاه کن و به خاطر بسپار".
یک خط زرد روی آبی دریا شکل می گیرد.آن ته ته. روی ماسه ھا می نشینم. روسری ام
افتاده و من زانوھایم را در شکمم جمع می کنم. زل می زنم به روبرو. خورشید تا کمر بالا
آمده. آبی دریا دارد پیشی می گیرد به سیاھی اش. ھمه چیز دارد جان دوباره می گیرد. چرا
تا حالا طلوع خورشید را ندیده ام؟. می دانی حس می کنم خورشید شده معشوقه پرناز دریا
که دارد برایش عشوه می آید و دریا دستانش را انداخته دور کمر خانمش و ھی بوسش
میکند.
و من اینجا شاھد عشقبازی شانم. برای آخرین بار. لعنت به این کلمه. چرا از ذھنم نمیرود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اون لحظه میتونی تصمیمی که دلت میگه رو بگیری 🍃
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹
13.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهنگ زیبا و دلنشین😍🌿
از راغب وحمید هیراد
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌹🌻🌹