#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدچهلنهم🦋
🌿﷽🌿
با درد و کوفتگی ای که توی عضله هام نشسته بود به
سختی از جام بلند شدم و به سمت آشپزخونه
رفتم
1دقیقه ای میگذشت که میز رو حاضر و آماده چیده بودم
و خودم هم بین در یخچال در حال گشت
و گذار کردن میون دنیای رنگارنگ قرص ها بودم و دنبال
یه قرص سرماخوردگی ساده میگشتم یا
شایدم مسکنی برای تسکین گلو درد وحشتناکی که به
گلوم پنجه میکشید
با صدای پاکان که پر شوق و ذوق سلام میداد لحظه ای به
عقب برگشتم و با دیدن صورت شاد و
هیجان زده اش کمی انرژی گرفتم و بعد با صدای گرفته
ناشی از گلو دردم سلام دادم
لحظه ای قیافش رو در هم کشید اما بعد از گذر ثانیه
هایی صدای قهقهش به هوا رفت چشم غره ای
حواله ی لبخند پر صداش کردم و با صدای خروسیم جیغ
زدم :خنده داره ؟
خندش تشدیدشدومیون خنده هاش گفت:واااااای خدا
صداشو
بیماری به اندازه ی کافی دل نازک و عصبی ام کرده بود و
این حرف پاکان جرقه ای بود برای عصبی
تر شدنم سریع بسته ی قرصی را که در دستم از حرص
میفشردم به صورتش پرت کردم خنده اش
قطع نشد هیچ بیشتر هم شد دوباره گفت :خب چرا عصبی
میشی کی بود دیشب میگفت من به این
راحتیا مریض نمیشم ؟چی شد پس ؟
در حالی که با همان صدای مزخرف جیغ میکشیدم و
حنجرم روبیشتر از پیش به درد میاوردم گفتم
:حالا که شدم بازم دلیلی برای مسخره کردن نمیبینم
پاکان در حالی که هنوز لبخندی بر لب داشت و خنده در
پس و پیش چشمهاش معلوم بودگفت
:مسخره ات نکردم اما دیدن خرگوش کوچولویی با صدای
خروسی برام جالب بود
در حالی که نرم نرمک لبخندی روی لب من هم
مینشست سری به نشانه ی تاسف تکان دادم و با
وارد شدن بابا به بحث و جدل موجود بین خودم و پاکان
هم خاتمه دادم...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻
دیدن خواب آدمی که دلتنگشی،
از غمگین ترین اتفاقیه که میتونه بیوفته.
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
آدم امن کسیه که بعداز حرف زدن باهاش
احساس آرامش کنی نه پشیمونی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
من گناه میکنم او اشک میریزد
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
●○●
┄┅─✵💖✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهی
یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد
یا عالی بِحَقِّ علی
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه
یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن
یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن
عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان
➥ @hedye110
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#سلام_امام_زمانم 💚
دلم به ” مستحبی ” خوش است که جوابش ” واجب ” است
السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍
#دعای_عهد ❤️
با صدای استاد : 👤فرهمند
🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤
#التماسدعایفرج
➥ @hedye110
۷۹.mp3
8.69M
[تلاوت صفحه هفتاد و نهم قرآن کریم به همراه ترجمه]
#قرآن_کریم
#التماس_دعا_برای_ظهور
➥ @emame_mehraban
🕊🕊🕊🕊
#درازایمرگپدرم🪴
#قسمتصدپنجاه🦋
🌿﷽🌿
بابابعد از دیدن وضعیت و حال خرابم توصیه کردبرم
دکتروبعدش توی خونه استراحت کنم
وازمرخصیم استفاده کنم.من مخالفت کردم ونگاه
ملتسمانم روبه پاکان دوختم وپاکان وقتی نگاهم
رودیدروبه باباگفت:بابابذاربیادسرکارتوخونه بمونه حاش
بدترمیشه
نیشم بازشدودرتاییدحرف پاکان سریع سرتکون دادم.
باباگفت:اما...
که پاکان اجازه ندادوپریدمیون حرفش:خودمم میبرمش
دکتر
بابااجباراقبول کرد.بعد از اتمام صبحانه و راه افتادن به
سوی شرکت بابا رو به پاکان گفت :یه اتاق
برای سامان آماده کردم نبینم دوباره عین اون زمانا بیفتین
به جون هم که بد شکار میشم از دستت
پاکان اخمی کرد و با لحن گله مندی گفت :من چیکار به
اون بوفالو دارم ؟پا رو دمم نذاره کاری به
کارش ندارم
بابا با عصبانیت تشری زد و بعد نطقش را ادامه داد و گفت
:ماشاءالله دم شما از بس درازه سامان
بیچاره هر جا پا بذاره دم شما میمونه زیر پاش
پاکان عصبی داد زد :نگه دار
وقتی جوابی از بابا نگرفت گفت :بابا نگه میداری یا خودمو
پرت کنم پایین
بابا هم با لحنی تند جواب داد :چیه مثل این دختر بچه ها
قهر میکنی و ادای زنا رو در میاری و
میخوای خودتو از ماشین پرت کنی برای من حرف حق
تلخه اما هرچی باشه حقه
پاکان با لحن عصبی تری در جواب بابا غرید :وقتی ارزش
پسر دوستت از پسر خودت برات بیشتره
وقتی بی اینکه دلیل و منطق بخوای و بدونی که همون
سامان جونت چه نیش و کنایه هایی به من
میزنه دیگه این همه به من توهین نمیکنی و حرف حق و
حرف حق نمیکنی عین دخترا و زنای لوسم
نمیخوام خودمو از ماشین پرت کنم پایین میخوام پیاده
شم برم شرکت خودم که خدایی نکرده با
سامان جونتون برخوردی نداشته باشم که مشکلی برای
شما پیش بیاد
بابا خواست حرفی بزنه که با عربده ی بلند پاکان تنها
عکس العملش شد کوبیدن پاش به روی ترمز
....
موقع پیاده شدن پاکان نگاهی به سمت من انداخت و با
دیدن من که از ترس به پشتی صندلی
چسبیده بودم سری به علامت تاسف تکون داد و رفت...
دلنگران پاکان بودم و از طرفی هم حال بد بابارو
میدونستم عاشقانه پاکان رو دوست داره اما درک
نمیکردم این دعواهای هر روزشون برای چیه ؟
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
🦋
🌹🦋
🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🦋
🌹🌹🌹🌹🦋
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
🌻❤️🌻