eitaa logo
🥀عکس نوشته ایتا🥀
3.5هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
5.1هزار ویدیو
47 فایل
😘همه چی تواین کانال هست😘 ⬅تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران➡ 💪تأسیس:1398/05/3💪 مدیر⤵️⤵️ @yazahra1084 @kamali220👈شنوای حرفاتونیم🎶🎶🎶 ادمین تبادلات⤵️⤵️ @Yare_mahdii313 تعرفه های کانالمون⤵️⤵️ https://eitaa.com/joinchat/4183359543C72fc8331a5
مشاهده در ایتا
دانلود
آدم امن کسیه که بعداز حرف زدن باهاش احساس آرامش کنی نه پشیمونی                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
•––––––☆––––––• @delneveshte_hadis110
من گناه میکنم او اشک میریزد                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💚 دلم به ” مستحبی ” خوش است که جوابش ” واجب ” است السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
۷۹.mp3
8.69M
[تلاوت صفحه هفتاد و نهم قرآن کریم به همراه ترجمه] @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
🪴 🦋 🌿﷽🌿 بابابعد از دیدن وضعیت و حال خرابم توصیه کردبرم دکتروبعدش توی خونه استراحت کنم وازمرخصیم استفاده کنم.من مخالفت کردم ونگاه ملتسمانم روبه پاکان دوختم وپاکان وقتی نگاهم رودیدروبه باباگفت:بابابذاربیادسرکارتوخونه بمونه حاش بدترمیشه نیشم بازشدودرتاییدحرف پاکان سریع سرتکون دادم. باباگفت:اما... که پاکان اجازه ندادوپریدمیون حرفش:خودمم میبرمش دکتر بابااجباراقبول کرد.بعد از اتمام صبحانه و راه افتادن به سوی شرکت بابا رو به پاکان گفت :یه اتاق برای سامان آماده کردم نبینم دوباره عین اون زمانا بیفتین به جون هم که بد شکار میشم از دستت پاکان اخمی کرد و با لحن گله مندی گفت :من چیکار به اون بوفالو دارم ؟پا رو دمم نذاره کاری به کارش ندارم بابا با عصبانیت تشری زد و بعد نطقش را ادامه داد و گفت :ماشاءالله دم شما از بس درازه سامان بیچاره هر جا پا بذاره دم شما میمونه زیر پاش پاکان عصبی داد زد :نگه دار وقتی جوابی از بابا نگرفت گفت :بابا نگه میداری یا خودمو پرت کنم پایین بابا هم با لحنی تند جواب داد :چیه مثل این دختر بچه ها قهر میکنی و ادای زنا رو در میاری و میخوای خودتو از ماشین پرت کنی برای من حرف حق تلخه اما هرچی باشه حقه پاکان با لحن عصبی تری در جواب بابا غرید :وقتی ارزش پسر دوستت از پسر خودت برات بیشتره وقتی بی اینکه دلیل و منطق بخوای و بدونی که همون سامان جونت چه نیش و کنایه هایی به من میزنه دیگه این همه به من توهین نمیکنی و حرف حق و حرف حق نمیکنی عین دخترا و زنای لوسم نمیخوام خودمو از ماشین پرت کنم پایین میخوام پیاده شم برم شرکت خودم که خدایی نکرده با سامان جونتون برخوردی نداشته باشم که مشکلی برای شما پیش بیاد بابا خواست حرفی بزنه که با عربده ی بلند پاکان تنها عکس العملش شد کوبیدن پاش به روی ترمز .... موقع پیاده شدن پاکان نگاهی به سمت من انداخت و با دیدن من که از ترس به پشتی صندلی چسبیده بودم سری به علامت تاسف تکون داد و رفت... دلنگران پاکان بودم و از طرفی هم حال بد بابارو میدونستم عاشقانه پاکان رو دوست داره اما درک نمیکردم این دعواهای هر روزشون برای چیه ؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
🪴 🦋 🌿﷽🌿 تا خود شرکت حرفی میون من و بابا رد و بدل نشد خیلی دلم میخواست از پاکان دفاع کنم اما ناراحتیم از این بود که بابا به اشتباه دچار سوتفاهم بشه بعد از رسیدن به شرکت بابا فقط به نشان دادن اتاق سامان و تذکر درمورد خوش رفتاری با او قناعت کرد و به اتاق خودش رفت.. در حین تایپ کردن فین فینم به راه بود در حال کلنجار رفتن با دستمال کاغذی بودم که صدای سامان به گوشم رسید :درست عین موش کور شدی با تعجب بهش نگاه کردم و در پی پیدا کردن طرف مقابلی که چنین حرفی روبه اون زده بود با پی بردن به اینکه طرف حسابش خود من هستم اخم هام رودر هم کشیدم به چه حقی به من میگفت موش کور ؟مردک شامپانزه خودشو چی فرض کرده بود که جسارت میکرد و چنین حرفی به من میزد الحق که پاکان درست گفته بود کرم از خود درخت بود با اخم جواب دادم : توی راهرو سمت چپ اولین اتاق اتاق شماست ابرویی بالا انداخت و پرسید:من سوالی در مورد اتاقم پرسیدم؟ شانه ای بالا انداختم و بی نگاه به چهره اش گفتم :نیازی به پرسیدن نبود وظیفه ی من این بودکه به شما بگم اتاقتون کجاست با بی تفاوتی گفت :من خودم میدونم اتاقم کجاست با تعجب نگاهی به سمتش حواله کردم که پرغرور ادامه داد :اتاق من جاییه که خودم میخوام پوزخندی تحقیر آمیز نثار این مرد حقیری که با غرور کاذبش سعی در بزرگ کردن خودش داشت کردم و گفتم :نمیدونستم مدیر عامل شما هستید که تعیین تکلیف میکنید با لحنی که سعی میکرد بی تفاوت باشه گفت :من مدیر عامل نیستم اما سعی کردم نصیحتت رو گوش بدم و بی چون و چرا میزی کنار خودت بذارم در حال حرص خوردن بودم و اون با خیال راحت روی صندلی های انتظار نشست و خیره به صورت بر افروخته ی من گفت :حالا تو چرا یه روزه شکل موش کور شدی ؟ با عصبانیت روی میز کوبیدم و گفتم :موش کور باشم بهتره تا اینکه شامپانزه ای مثل شما باشم قهقهه ی خنده اش به هوا رفت به ثانیه نکشید که صدای دورگه از خشم پاکان روشنیدم که رو به من گفت :آیه آماده شو بریم دکتر سامان سریع بلند شد و رو به پاکان گفت :اتفاقا منم قرار ملاقات با پزشک دارم میتونم آیه رو با خودم ببرم تو این گیر و دار من دارم به این فکر میکردم که من کی با این سامان خان پسرخاله شدم و خودم هنوز خبر ندارم ؟ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 🦋 🌹🦋 🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🦋 🌹🌹🌹🌹🦋                    @Aksneveshteheitaa                🌻❤️🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشترک گرامی: شما به دلیل زیبایی بی اندازه. قلب مهربان و نگاهی جذاب؛ جایگاه ویژه ای درقلب من دارید~ که امکان لغو آن وجود نداشته. وبه صورت خودکار تمدید می شود🙏🏼💕                    @Aksneveshteheitaa                ●○●
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺امروز هرگز 🌼دوباره تکرار نمیشه 🌸خوشبختی منتظرته 🌺پس با یک حال خوب 🌼و یک لبخند ناب برخیز 🌸و از هر ثانیه اش لذت ببر                    @Aksneveshteheitaa                ●○●