eitaa logo
من و خاطراتم
204 دنبال‌کننده
32 عکس
11 ویدیو
0 فایل
نویسنده ، محقق و پژوهشگر @abdi_ayeh1403
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✍ هوا کاملاً تاریک شده بود. دشمن می‌دانست ما در حال عبور از روی پل هستیم ، به همین خاطر با هر چه در دست داشت ، پل را می‌زد. یکی ، یکی با فاصله از روی پل رد می‌شدیم. نوبت سجاد شد تا با سرعت خودش را به آن طرف پل برساند. یا علی گفت و استارت زد. به وسطای پل که رسید ، پایش پیچ خورد و با سلاح و همهٔ تجهیزاتش بدجوری به زمین افتاد. اولش فکر کردیم سجاد تیر خورده. با یکی از بچه‌ها سریع خودمان را به سجاد رساندیم. در همین حین ، چند راکت آر پی جی از سمت دشمن شلیک شد و از بالای سرمان رد شد و به آن طرف پل اصابت کرد. زیر بغلش را گرفتیم و به محوطه‌ای شبیه موتورخانه بردیم. در تاریکی شب در بین بچه‌ها ، محمّد ( یکی از پرستاران گردان‌ بهداری) را دیدم. به سمت محمّد رفتم و بهش گفتم اگه وسیله ای در کوله امدادیت داری ، برای مداوای سجاد بیار استفاده کنیم. محمّد زیپ کوله پشتی امدادش را باز کرد ، بر عکسش کرد و حسابی تکاند. خالیه خالی بود. هر چه وسیله داشت برای جانبازان قراصی استفاده کرده بود. دست خالی به پیش سجاد برگشتم ، حسابی داشت درد می‌کشید. خاطره تلفن و جانباز مدافع حرم را برایش یادآوری کردم. ( خاطره ۴۵) و سعی کردم در آن شرایط لبخند را بر لبانش بیارم. کار خدا ، آن سجّادی که ما رو در تل عزان ، جانباز مدافع حرم جا زده بود ، خودش در پُل قراصی جانباز مدافع حرم شد. ۴۹_ جهت عضویت در کانال روی لینک کلیک کنید 👈 @alabd68 ❤️ 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼