ُونَها ثَوْباً، وَ طَوْيتُ عَنْها کَشْحاً).
👈اين تعبير به خوبى نشان مى دهد که امام(عليه السلام) هنگامى که خود را در برابر اين جريان ديد، آماده درگيرى نشد و به دلايلى بزرگوارانه از آن چشم پوشيد و زاهدانه از آن کناره گيرى کرد. ولى از سوى ديگر اين فکر دائماً روح او را آزار مى داد که در برابر اين انحراف بزرگ چه بايد انجام دهد و مسئوليّت الهى خويش را چگونه پياده کند؟😔
✅به همين دليل اضافه مى کند: «پيوسته در اين انديشه بودم که آيا با دست بريده (و نداشتن يار و ياور به مخالفان) حمله کنم يا بر اين تاريکى کور، صبر نمايم؟» (وَطَفِقْتُ اَرْتَئى بَيْنَ اَنْ اَصُولَ بِيَد جَذّاءَ، اَوْ اَصْبِرَ عَلى طَخْيَة عَمْياءَ).
👈امام(عليه السلام) با اين جمله، اين حقيقت را روشن مى سازد که من هرگز مسئوليّت خودم را در برابر امّت و وظيفه اى که خدا و پيامبرش بر دوشم گذارده بودند فراموش نکرده، ولى چه کنم که در ميان دو محذور، گرفتار بودم:
1⃣محذور اوّل اين که قيام کنم و با مخالفان، درگير شوم در حالى که از يکسو، يار و ياور کافى نداشتم و از سوى ديگر اين قيام موجب شکاف در ميان مسلمين مى شد و فرصت به دست منافقان و دشمنانى مى داد که در انتظار چنين شرايطى بودند.
2⃣محذور دوّم اين که در آن محيط تاريک و ظلمانى صبر کنم.
👈تعبير به «طَخْيَة عَمْياءَ» با توجّه به اين که «طخيه» خود به معناى ظلمت و تاريکى است اشاره به اين است که گاهى ظلمتها شديد نيست و از خلال آن مى توان شبحى مشاهده کرد، ولى اين ظلمت آن قدر شديد بود که بايد ظلمت کورش ناميد.
✅سپس توصيف بيشترى از شرايط آن زمان در سه جمله کوتاه و پرمعنا ارائه مى دهد و مى فرمايد: «ظلمت و فتنه اى که بزرگسالان را فرسوده و کودکان خردسال را پير و مردم با ايمان را تا واپسين دم زندگى و لقاى پروردگار رنج مى دهد» (يَهْرَمُ فيهَا الْکَبيرُ، وَيَشيبُ فيهَا الصَّغيرُ، وَ يَکْدَحُ فيها مُؤمِن حَتّى يَلْقى رَبَّهُ).
👈از اين عبارت به خوبى روشن مى شود که يک رنج و درد عمومى، همه را تحت فشار قرار داده بود. صغيران را پير مى کرد و پيران را زمين گير، ولى مؤمنان رنج مضاعفى داشتند چرا که مشکلات روزافزون جامعه اسلامى و خطراتى که از هر سو آن را تهديد مى کرد آنان را در اندوه عميق و رنج بى پايانى فرو برده بود، همان درد و مصيبتى که با گذشت زمان و در مدّت کوتاهى در عصر «بنى اميّه» خود را نشان داد و بسيارى از زحمات پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و مؤمنان راستين نخستين را بر باد داد.😭
✅سرانجام، تصميم گيرى خود را در برابر اين «دو راهى» مشکل و خطرناک به اين صورت بيان مى فرمايد: «سرانجام (بعد از انديشه کافى و در نظر گرفتن تمام جهات) ديدم بردبارى و شکيبايى در برابر اين مشکل، به عقل و خرد نزديکتر است» (فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اَحْجى).
✅«به همين دليل شکيبايى پيشه کردم (نه شکيبايى آميخته با آرامش خاطر بلکه) در حالى بود که گويى چشم را خاشاک پر کرده و استخوان، راه گلويم را گرفته بود» (فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذىً،وَفِى الْحَلْقِ شَجاً).
👈اين تعبير، ترسيم گويايى از نهايت ناراحتى امام در آن سالهاى پر درد و رنج مى باشد که نمى توانست چشم به روى حوادث ببندد و نه بگشايد و نيز نمى توانست فرياد کشد و سوز درون خود را آشکار سازد.
✅«چرا که با چشم خود مى ديدم ميراثم به غارت مى رود!» (اَرى تُراثى نَهْباً).
🔸تحليلى مهم پيرامون مسأله خلافت:
اين خطبه به طوفانهاى سخت و سنگينى اشاره مى کند که بعد از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) براى تغيير محور خلافت انجام شد و شايسته ترين فرد را با تکيه بر دليل و منطق براى جانشينى پيامبر(صلى الله عليه وآله) نشان مى دهد و سپس به مشکلات عظيمى که به خاطر تخلّف از اين امر و از نصّ صريح پيامبر(صلى الله عليه وآله) در امر خلافت براى مسلمين پديد آمد اشاره مى فرمايد.
✅نخست شکايت خود را از نخستين مرحله خلافت بيان مى دارد و مى فرمايد: «به خدا سوگند او پيراهن خلافت را بر تن کرد در حالى که خوب مى دانست موقعيّت من در مسأله خلافت همچون محور سنگ آسياست! (که بدون آن هرگز گردش نمى کند)» (اَما وَاللهِ لَقَدْ تَقَمَّصها فُلان وَ اِنَّهُ لَيَعْلَمُ اَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحا).
👈 مرجع ضمير «تَقَمَّصَها» خلافت است و تعبير به «قميص» (پيراهن) 👕شايد اشاره به اين نکته باشد که او از مسأله خلافت به عنوان پيراهنى براى پوشش و زينت خود بهره گرفت در حالى که اين آسياب عظيم، نياز به محور نيرومندى دارد که نظام آن را در حرکت شديدش حفظ کند و از انحراف باز دارد و در نوسانات و بحرانها، حافظ آن باشد و به نفع اسلام و مسلمين بچرخد.
✅سپس دليل روشنى براى اين معنا ذکر مى کند که به هيچ وجه قابل انکار نيست، مى فرمايد: «سيلهاى خروشان و چشمه هاى (علم و فضيلت) از دامنه کوهسار وجودم پيوسته جارى است و مرغ (دور پرواز انديشه) به قلّه (وجود) من نمى رسد» (يَنْحَدِرُ عَنِّى السَّيْلُ، وَلا يَرْقى اِلَىَّ الطَّيْرُ).
👈تعبير به «يَنْحَدِرُ; فرود مى ريزد و پايين مى آيد»، (وَلا يرْقى; بالا نمى رود» که در دو جهت مختلف و در برابر هم قرار گرفته بيانگر نکته لطيف و ظريفى است و آن اين که وجود امام، به کوه عظيمى⛰ تشبيه شده، که داراى قلّه بسيار مرتفعى است و طبيعت اين گونه کوه ها و قلّه ها اين است که نزولات آسمانى را در خود جاى مى دهد و سپس به صورت مستمر به روى زمينهاى گسترده و دشت ها جارى مى سازد و گل ها 🌷و گياهان و درختان 🌳را بارور مى کند و از سوى ديگر هيچ پرنده دورپروازى، نمى تواند به آن راه يابد.
👈اين تشبيه اشاره به همان چيزى است که در قرآن مجيد درباره نقش کوه ها در آرامش و آبادى زمين آمده: «وَ اَلْقى فِى الاَرْضِ رَواسِىَ اَنْ تَمِيْدَ بِکُمْ وَ اَنْهاراً وَ سُبُلا لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ; خداوند در زمين، کوه هاى محکم و ثابتى افکند تا اضطراب و لرزش آن را نسبت به شما بگيرد و نهرهايى (به وسيله آنها) ايجاد کرد و راه هايى در آن قرار داد تا هدايت شويد».
اگر شبکه کوه هاى عظيم نبودند فشار درونى زمين از يکسو و تأثير جاذبه ماه🌕 و خورشيد🌞 و جزر و مدّ پوسته زمين از سوى ديگر و فشار وزش طوفانها از سوى سوّم، آرامش را از انسانها مى گرفت و آبهايى که از آسمان نازل مى شد به صورت سيلاب عظيمى به درياها مى ريخت و ذخيره آبى به صورت نهر و چشمه وجود نداشت.
👈وجود امام آگاه و بيدار و نيرومند و معصوم براى هر امّت، مايه آرامش و انواع برکات است. در ضمن، اين تعبير نشان مى دهد که هيچ کس را ياراى دستيابى به افکار بلند امام(عليه السلام) و اوج معرفت و کنه شخصيّت آن حضرت نيست و به اسرار وجود او جز پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) که استاد بزرگ آن حضرت بود و امامان معصوم، پى نمى برد.
🔗اين نکته نيز قابل توجّه است که براى گردش سنگ آسياب از وجود نهرها استفاده مى شود و اين نهرها از کوه هاى عظيم سرچشمه مى گيرد، به علاوه سنگهاى آسياب را از کوه ها جدا مى کنند و ممکن است تعبير فوق، اشاره اى به همه اين معانى باشد; يعنى هم محورم و هم سنگ آسيابم و هم نيروى محرّک آن، که چيزى جز علم و دانش سرشار نيست.
🔗همچنين همان طور که اشاره شد، بايد توجّه داشت که قلّه هاى کوه ها برکات آسمانى را به صورت برفها در خود جاى مى دهند و سپس به صورت تدريجى به زمين هاى تشنه مى فرستند و اين مى تواند اشاره اى به قرب وجود على(عليه السلام) نسبت به سرچشمه وحى و بهره گيرى از درياى بى کران وجود پيامبر(صلى الله عليه وآله) باشد.
📚بعضى از شارحان تعبير به «سيل» در جمله بالا را اشاره به علم و دانش بيکران على(عليه السلام)دانسته اند که پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) در حديث معروف: «اَنَا مَدينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِىّ بابُها» به آن اشاره فرموده است و نيز در تفسير آيه: «قُلْ اَرَاَيْتُمْ اِنْ اَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأتيکُمْ بِماء مَعين; بگو به من خبر دهيد اگر آبهاى شما در زمين فرو رود چه کسى مى تواند آب جارى در دسترس شما قرار دهد»، از امام «على بن موسى الرّضا»(عليه السلام) مى خوانيم که: «ماء مَعين» را به علم امام تفسير فرمودند.
✅سپس مى فرمايد: «(هنگامى که ديدم او پيشدستى کرد و خلافت را در بر گرفت) من در برابر آن پرده اى افکندم و پهلو از آن تهى کردم (و خود را کنار کشيدم)» (فَسَدَلْتُ د
⭕️علی فروشی نکنیم!!
روزی حضـرت "علی"(ع) نزد اصحاب خود فرمودند:
من دلم خیلی به حال ابوذر غفاری می سوزد خدا رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند چطور ؟
مولا فرمودند:
آن شبی که به دستور خلیفه ماموران جهت بیعت گرفتن از ابوذر برای خلیفه به خانه ی او رفتند چهار کیسه ی اشرفی به ابوذر دادند تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر خشمگین شد و به مامورین فرمود:
شما دو توهین به من کردید;
اول آنکه فکر کردید من علی فروشم و آمدید من را بخرید ،
دوم بی انصاف ها آیا ارزش علی چهار کیسه اشرفی است؟
شما با این چهار کیسه اشرفی می خواهید من "علی" فروش شوم؟
تمام ثروت های دنیا را که جمع کنی با یک تار موی "علی" عوض نمی کنم.
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
مولا گریه می کردند و می فرمودند:
به خدایی که جان "علی" در دست اوست قسم آن شبی که ابوذر درب خانه را به روی سربازان خلیفه محکم بست... سه شبانه روز بود که او و خانواده اش هیچ نخـــورده بودند .
مواظب باشیم برای دو لقمه بیشتر؛ در این زمان "علی" فروشی نکنیم...!!!
🔰 پیام رهبر انقلاب به ملت فلسطین در پی پیروزی مقاومت در جنگ دوازده روزه بر رژیم صهیونیستی
🔻 بسمالله الرحمن الرحیم
🌷 سلام بر فلسطین مقتدر و مظلوم؛ سلام بر جوانان شجاع و غیور فلسطین، سلام بر غزهی قهرمان و مقاوم، سلام بر حماس و جهاد و همهی گروههای جهادی و سیاسی فلسطین.
🔹 خداوند عزیز و قدیر را برای نصرت و عزتی که به مجاهدان فلسطینی عطا کرد سپاس میگویم، و نزول سکینه و طمأنینه بر دلهای مجروح شهید دادگان، و رحمت و بشارت برای شهیدان، و شفای کامل برای آسیبدیدگان را از خداوند منان مسألت میکنم، و پیروزی بر رژیم جنایتکار صهیونیست را تبریک میگویم.
🔸 آزمون این چند روز، ملت فلسطین را سرافراز کرد. دشمن وحشی و گرگ صفت به درستی تشخیص داد که در برابر قیام یکپارچهی فلسطین ناتوان است. آزمون همکاری قدس و کرانهی باختری با غزه و اراضی ۴۸ و اردوگاهها، راهکار آیندهی فلسطینیها را نشان داد. در این ۱۲ روز رژیم جابر، جنایات بزرگی عمدتاً در غزه مرتکب شد و عملاً ثابت کرد که بر اثر ناتوانی در مقابله با قیام یکپارچهی فلسطین، رفتارهایی آنچنان ننگین و دیوانهوار مرتکب میشود که افکار عمومیِ همهی عالم را بر ضد خود برمیانگیزد و خود و دولتهای غربی پشتیبان خود بویژه آمریکای جنایتکار را از گذشته باز هم منفورتر میکند.
👈 ادامهی جنایتها و درخواست آتشبس هر دو شکست او بود. او ناچار شد شکست را بپذیرد.
👈 رژیم خبیث از این هم ضعیفتر خواهد شد. آمادگی جوانان فلسطینی، و قدرتنمایی مجموعههای ارزشمند جهادی، و اعداد قوّه به صورت مستمر، فلسطین را روزبروز قدرتمندتر و دشمن غاصب را روزبروز ناتوانتر و زبونتر خواهد کرد.
🔸 زمان آغاز و توقف درگیریها بسته به تشخیص بزرگان جهادی و سیاسی فلسطینی است، ولی آمادهسازی و حضور قدرتمندانه در صحنه، تعطیلبردار نیست.
🔹 تجربهی «شیخ جراح» در ایستادگی در برابر زورگویی رژیم و شهرکنشینانِ مزدور، باید دستورالعمل همیشگی مردم غیور فلسطین باشد.
🌷 به جوانمردان «شیخ جراح» درود میفرستم.
🔸 دنیای اسلام یکسره در برابر قضیهی فلسطین، مسئول و دارای تکلیف دینی است. عقل سیاسی و تجربههای حکمرانی هم این حکم شرعی را تأیید و بر آن تأکید میکند.
🔹 دولتهای مسلمان باید در پشتیبانی از ملت فلسطین صادقانه وارد میدان شوند، چه در تقویت نظامی، چه در پشتیبانی مالی که امروز بیش از گذشته مورد نیاز است، و چه در بازسازی زیرساختها و ویرانیها در غزه.
🔸 مطالبه و پیگیری ملتها، پشتوانهی این خواستهی دینی و سیاسی است. ملتهای مسلمان، باید انجام این وظیفه را از دولتهای خود مطالبه کنند، خود ملتها نیز در حدّ توان موظف به پشتیبانی مالی و سیاسیاند.
🔹 وظیفهی مهم دیگر، پیگیری مجازات حکومت تروریست و سفاک صهیونیست است. همهی وجدانهای بیدار تصدیق میکنند که جنایت گستردهی کشتار کودکان و زنان فلسطینی در این ۱۲ روز نباید بیمجازات بماند.
🔸 همهی عوامل مؤثر رژیم و شخص جنایتکار نتانیاهو باید تحت پیگردِ دادگاههای بینالمللی و مستقل قرار گیرند و مجازات شوند؛ و این به حول قوهی الهی تحقق خواهد یافت، والله غالبٌ علی امره.
جمعه ۹ شوال ۱۴۴۲
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
سید علی خامنهای
سلام علیکم🌹
الحمدلله با قدمهای کوچیک حفظ سوره ی صف به همراه تدبر این سوره رو به اتمام رسوندیم
ان شاءالله از امروز حفظ سوره مبارکه واقعه رو شروع میکنیم.
عزیزانی که تمایل دارن با ما همراه باشن تشریف بیارن 🌹🌺🌹
https://eitaa.com/joinchat/970784887Cb0bfc13a3e
لطفا در گروه ها اطلاع رسانی کنین، خیر دنیا و آخرت نصیبتون بشه ان شاءالله.
انتخاب اصلح از دیدگاه امام علی علیه السلام
#1400_انتخاب_سرنوشت
#سوم_خرداد
❇️مقام معظم رهبری :
🔶جوانهای عزیز! بچههای عزیز من! فردا مال شما است، آینده مالِ شما است؛ شما هستید که باید این تاریخ را با عزّتش محفوظ نگه دارید؛ شما هستید که این بارِ مسئولیّت را بردوش دارید؛ خرّمشهرها در پیش است؛ نه در میدان جنگ نظامی، [بلکه] در یک میدانی که از جنگ نظامی سختتر است🔶
#عکس_نوشت
#1400_انتخاب_سرنوشت
#سمنان
#مرکز
#خطبه۳(بخش۲)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
اين وضع همچنان ادامه داشت تا نفر اوّل به راه خود رفت (و سر به تيره تراب نهاد) و خلافت را بعد از خودش به آن شخص (يعنى عمر) پاداش داد سپس به گفته (شاعر معروف) «اعشى» تمثّل جست:
شَتّانَ ما يَوْمى عَلى کُورِها
وَ يَوْمَ حَيّانَ اَخى جابِرِ
«بسى فرق است تا ديروزم امروز
کنون مغموم ودى شادان و پيروز»
(در عصر رسول خدا چنان محترم بودم که از همه به آن حضرت نزديکتر بودم ولى امروز چنان مرا منزوى ساختند که خلافت را يکى به ديگرى تحويل مى دهد و کارى به من ندارند)!
راستى عجيب است او که در حيات خود از مردم درخواست مى کرد عذرش را بپذيرند و از خلافت معذورش دارند خود به هنگام مرگ، عروس خلافت را براى ديگرى کابين بست چه قاطعانه پستانهاى اين ناقه را هر يک به سهم خود دوشيدند.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۳(بخش۲)
🔸دوران خليفه دوّم:
امام(عليه السلام) در بخش ديگرى از اين خطبه به دوران خليفه دوّم اشاره کرده، مى فرمايد: ✅«اين وضع همچنان ادامه داشت تا نفر اوّل به راه خود رفت (و سر به تيره تراب نهاد)» (حتّى مَضَى الاَوَّلُّ لِسَبِيلِهِ) همان راهى که همه مى بايست آن را بپيمايند.
✅سپس مى افزايد: «و او بعد از خودش خلافت را به آن شخص (يعنى عمر) پاداش داد!» (فَاَدْلى بِها اِلى فُلان بَعْدَهُ).
👈«اَدْلى» از ماده «دَلْو» گرفته شده است و همان گونه که با دلو و طناب آب را از چاه مى کشند اين واژه در مواردى به کار مى رود که چيزى را به عنوان جايزه يا رشوه يا حق الزحمه به ديگرى بدهند
🔰در اين جا «ابن ابى الحديد معتزلى» مى گويد: خلافت خليفه دوّم در حقيقت پاداشى بود که خليفه اوّل در برابر کارهاى او داد! او بود که پايه هاى خلافت «ابوبکر» را محکم ساخت و بينى مخالفان را بر خاک ماليد، شمشير «زبير» را شکست و «مقداد» را عقب زد و «سعد عباده» را در سقيفه، لگد مال نمود و گفت: «سعد» را بکشيد! خدا او را بکشد! و هنگامى که «حباب بن منذر» در روز «سقيفه» گفت: آگاهى و تجربه کافى در امر خلافت نزد من است «عمر» بر بينى او زد و وى را خاموش ساخت.😳
کسانى از هاشميّين را که به خانه «فاطمه»(عليها السلام) پناه برده بودند با تهديد خارج کرد و سرانجام مى نويسد: «وَلولاه لَمْ يَثْبِت لاِبى بکر اَمْر وَ لا قامَتْ لَهُ قائِمة; اگر او نبود هيچ امرى از امور ابوبکر ثبات پيدا نمى کرد و هيچ ستونى براى او برپا نمى شد»!!!
✅سپس امام به گفته شاعر (معروف) «اعشى» تمثل جست (ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الاَعْشى):
شَتّانَ ما يَوْمى عَلى کُورِها * وَ يَوْمُ حَيّانَ اَخى جابِرِ
بسى فرق است تا ديروزم امروز * کنون مغموم و دى شادان و پيروز😔
👈اشاره به اين که من در عصر رسول خدا چنان محترم بودم که از همه به آن حضرت نزديکتر، بلکه نفس رسول خدا بودم. ولى بعد از او چنان مرا عقب زدند که منزوى ساختند و خلافت رسول خدا را که از همه براى آن سزاورتر بودم يکى به ديگرى تحويل مى داد.😭
🔄بعضى نيز گفته اند منظور از تمثّل به اين شعر مقايسه خلافت خويش با خلفاى نخستين است که آنها در آرامش و آسايش بودند ولى دوران خلافت امام بر اثر دور شدن از عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و تحريکات گسترده دشمنان، مملوّ از طوفانها و حوادث دردناک بود (البتّه اين در صورتى است که اعشى حال خود را با حال شخص حيان مقايسه کرده باشد)
✅سپس امام به نکته شگفت انگيزى در اين جا اشاره مى کند و مى فرمايد: «شگفت آور است او که در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند و از خلافت معذورش دارند، خود به هنگام مرگ عروس خلافت را براى ديگرى کابين بست!» (فَيا عَجباً!! بَيْنا هُوَ يَسْتَقيلُها فى حَياتِهِ اِذْ عَقَدَها لآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ).
👈اين سخن اشاره به سخن معروفى است که از ابکوبکر نقل شده که در آغاز خلافتش خطاب به مردم کرد و گفت: «اَقيْلُونى فَلَسْتُ بِخَيْرِکُمْ; مرا رها کنيد که من بهترين شما نيستم» و بعضى اين سخن را به صورت ديگرى نقل کرده اند: «وُلّيتُکُمْ وَ لَسْتُ بِخَيْرِکُمْ; مرا به خلافت برگزيده اند در حالى که بهترين شما نيستم»😏
⬅️اين روايت به هر صورت که باشد نشان مى دهد که او مايل به قبول خلافت نبود يا به گمان بعضى به خاطر اين که نسبت به آن بى اعتنا بود و يا با وجود على(عليه السلام) خود را شايسته اين مقام نمى دانست، هرچه باشد اين سخن با کارى که در پايان عمر خود کرد سازگار نبود و اين همان چيزى است که على(عليه السلام) از آن ابراز شگفتى مى کند که چگونه با اين سابقه، مقدّمات انتقال سريع خلافت را حتى بدون مراجعه به آرا و افکار مردم براى ديگرى فراهم مى سازد.
✅در پايان اين فراز مى فرمايد: «چه قاطعانه هر دو از خلافت، به نوبت، بهره گيرى کردند و پستانهاى اين ناقه را هريک به سهم خود دوشيدند» (لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَيْها).
👈اين تشبيه جالبى است که از کسانى که به تناوب از چيزى استفاده مى کنند زيرا ناقه🐪 (شتر ماده) داراى چهار پستان است که دو به دو پشت سر هم قرار گرفته اند و معمولا هنگام دوشيدن دو به دو مى دوشند و به همين دليل در عبارت امام(عليه السلام) از آن تعبير به دو پستان شده است و تعبير به «تشطّرا» اشاره به اين است که هريک از آن دو، بخشى از آن را مورد استفاده قرار داده و بخشى را براى ديگرى گذارده است و به هر حال اين تعبير نشان مى دهد که برنامه از پيش تنظيم شده بود و يک امر تصادفى نبود.⚠️
13.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#موشن_کلیپ
انتخابات ۱۴۰۰
موضوع : نفاق و نفوذ !
🔸سخنران : حجت الاسلام
محمدعلی منصوریان دامغانی
#انتخاب_اصلح
قرارگاه نهضت روشنگری و گفتمان سازی
ناحیه مقاومت بسیج سپاه دامغان
هدایت شده از بـہوَقتِدلتنگے💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 گفتگوی سید ابراهیم رئیسی با مردم ایران
🕖 امروز سهشنبه ۱۱ خرداد ساعت ۱۹:۱۵
🎥 برنامه با دوربین از شبکه یک سیما
دولت مردمی ؛ ایران قوی 🇮🇷
#سید_ابراهیم_رئیسی
#رئیسی #انتخابات
*:...。o○💛○o。...:*
🆔 @Deldadeh_z
✅ یکی از مطالبات مهم جبهه انقلاب باید این باشه که از خواص جامعه بخوان که اعلام موضع کنند.
💢 معنا نداره یه نفر سخنران بزرگ کشوری باشه ولی در انتخابات خودش رو بکشه کنار و صرفا منبرهای اخلاقی بره!!! لیست سخنرانان بزرگ رو آماده کنید و به تک تکشون زنگ بزنید و پیام بدید و بخواید که بیان توی صحنه.
⭕️ همه مراجع تقلید هم همینطور. چطور یک مرجع تقلید برای تعداد آب ریختن روی دست موقع وضو اظهار نظر میکنه ولی در مهم ترین موضوع کشور و سرنوشت ۸ ساله بزرگترین کشور شیعه ساکت هست؟! آیا چنین سکوتی رو میشه پذیرفت؟!
✅ باید به همه بازیگران متعهد و انقلابی فشار بیاریم که حتما اعلام موضع کنند. به هر کسی که کمترین شهرت رو در بین مردم داره بگیم که با صدای بلند موضع خودشون رو در انتخابات بگن.
گوشه نشینی و کنار کشیدن و قایم شدن مساوی با خیانت به مردم هست.
عامل اصلی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها و شهادت امام حسین علیه السلام سکوت خواص و بزرگان جامعه بود...
💢 نقش خواص ساکت رو در خرابی های جامعه دست کم نگیریم...
#خطبه۳(بخش۳)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
سرانجام آن را در اختيار کسى قرار داد که جوّى از خشونت و سختگيرى بود با اشتباه فراوان و پوزش طلبى.
کسى که با اين حوزه خلافت سر و کار داشت به کسى مى ماند که بر شتر سرکشى سوار گردد، اگر مهار آن را محکم بکشد پرده هاى بينى شتر پاره مى شود و اگر آن را آزاد بگذارد در پرتگاه سقوط مى کند. به خدا سوگند به خاطر اين شرايط، مردم گرفتار عدم تعادل و سرکشى و عدم ثبات و حرکات نامنظم شدند
من که اوضاع را چنين ديدم صبر و شکيبايى پيشه کردم، با اين که دورانش طولانى و رنج و محنتش شديد بود.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۳(بخش۳)
سپس مولا به ترسيم گويايى از شخصيّت خليفه دوّم و صفات و ويژگيهاى او و چگونگى محيط و زمان او پرداخته،
✅مى فرمايد: «او خلافت را در اختيار کسى قرار داد که جوّى از خشونت و سختگيرى بود با اشتباه فراوان و پوزش طلبى» (فَصَيّرها فِى حوزة خَشْناءَ يَغْلُظُ کَلْمُها وَ يَخْشِنُ مَسُّها يَکْثُرُ العِثارُ فيها، وَ الاِعْتِذارُ مِنْها).
👈حوزه، در حقيقت در اين جا اشاره به مجموعه اخلاق و صفات ويژه خليفه دوّم است و در واقع چهار وصف براى او ذکر فرموده است که نخستين آنها خشونت است و تعبير به «يَغْلُظُ کَلْمُها» اشاره به جراحت شديدى است که از نظر روحى يا جسمى در برخورد با او حاصل مى شد.
دوّمين آنها خشونت در برخورد است که با جمله «وَيَخْشِنُ مَسُّها» ذکر شده است; بنابراين «حوزَة خَشْناءَ» دارنده صفات خشونت آميز» به وسيله دو جمله بعد از آن که خشونت در سخن و خشونت در برخورد بوده است تفسير شده است.
سوّمين ويژگى، اشتباهات فراوان و چهارمين آنها عذر خواهى از آن است که با جلمه «ويَکْثُرُ العِثارُ فيها; لغزش در آن فراوان است» و «وَالاِعْتِذارُ مِنْها; پوزش طلبى آن فراوان است» بيان شده است.
در مورد اشتباهات فراوان خليفه دوم مخصوصاً در بيان احکام و پوزش طلبى مکرّر و همچنين خشونت در برخورد، مطالب فراوانى در تاريخ اسلام، حتّى کتابهايى که به وسيله دانشمندان اهل سنّت تأليف يافته، ديده مى شود
✅سپس مى افزايد: «کسى که با اين حوزه خلافت سر و کار داشت به کسى مى ماند که بر شتر سرکشى سوار گردد، اگر مهار آن را محکم بکشد پرده هاى بينى شتر پاره مى شود و اگر آن را آزاد بگذارد در پرتگاه سقوط مى کند (و خود و اطرافيان خويش را به هلاکت مى افکند)» (فَصاحِبُها کَراکِبِ الصَّعْبَةِ اِنْ اَشْنَقَ لها خَرَمَ وَ اِنْ اَسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ).
👈امام(عليه السلام) در اين جمله وضع حال خود و گروهى از مؤمنان را در عصر خلافت خليفه دوّم شرح مى دهد که اگر با وجود ويژگيهاى اخلاقى که در بالا اشاره شد در شخص خليفه، کسى مى خواست با او به مقابله برخيزيد، کار به اختلاف و مشاجره و اى بسا شکاف در ميان مسلمين يا مواجه با خطراتى از ناحيه خليفه مى شد😔 و اگر مى خواست سکوت کند و بر همه چيز صحّه بنهد خطرات ديگرى اسلام و خلافت اسلامى را تهديد مى کرد، در واقع دائماً در ميان دو خطر قرار داشتند: خطر برخورد با خليفه و خطر از دست رفتن مصالح اسلام. ⚠️
به همين دليل در جمله هاى بعد، امام(عليه السلام) از ناراحتى خودش و ساير مردم در آن عصر شکايت مى کند و مشکلات روز افزون مسلمانان را بر مى شمارد.
✅آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه همين سخن و بيان گرفتاريهاى مردم و گرفتارى خود در آن دوران، چنين مى فرمايد: «به خدا سوگند به خاطر اين شرايط، مردم گرفتار عدم تعادل و سرکشى و عدم ثبات و حرکات نامنظم شدند» (فَمُنِى النّاسُ لَعَمْرُ اللهِ بِخَبْط وَ شِماس، وَ تَلَوُّن وَ اعْتِراض).
👈در اين جمله به چهار پديده رفتارى و روانى مردم در عصر خليفه دوّم اشاره شده است و اى بسا که آنها را از رييس حکومت گرفته بودند چرا که هميشه رفتار رييس حکومت بازتاب وسيعى در مردم دارد و از قديم گفته اند: «اَلنّاسُ عَلى دينِ مُلُوکِهِمْ».😢
1⃣نخستين آنها حرکات و تصميم گيريهاى بى مطالعه که سبب مشکلات و نابسامانيها در جامعه مى گردد، بود.
2⃣دوّم سرکشى و تمرّد از قوانين الهى و نظامهاى اجتماعى.
3⃣سوّم رنگ عوض کردنهاى پى در پى و از راهى به راهى گام نهادن و از گروهى جدا شدن و به گروه ديگر پيوستن و بدون داشتن هدف ثابت زندگى کردن.
4⃣چهارم انحراف از مسير حق و حرکت در مسير ناصواب و غير مستقيم بود.
بى شک سياست خارجى در عصر خليفه دوّم و فتوحات اسلامى و پيشرفت در خارج از منطقه حجاز، ذهنيّتى براى بسيارى از مردم درباره شکل اين حکومت ايجاد کرده بود که آن را در تمام جهات موفق مى پنداشته، کمتر به مشکلات داخلى جامعه مسلمانان نخستين بينديشند در حالى که همان گونه که امام(عليه السلام) در اين جمله ها اشاره فرموده است گروهى از مسلمانان بر اثر اشتباهات و خطاها و ندانم کاريها و اجتهاد در مقابل نصوص قرآن و پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، گرفتار نابسامانيهاى فراوانى از نظر اعتقاد و عمل و مسائل اخلاقى شدند و در واقع تدريجاً از اسلام ناب فاصله مى گرفتند و همانها سبب شد که سرانجام به شورشهاى عظيمى در دوران خليفه سوّم بينجامد و مقدّمات حکومت خودکامه اى در عصر خلفاى اموى و عبّاسى که هيچ شباهتى به حکومت اسلامى عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) نداشت فراهم گردد. ❗️به يقين اين دگرگونى عجيب در يک روز انجام نگرفت و اشتباهات مستمرّ دوران خلفا به آن منتهى شد.
✅امام در ادامه اين سخن مى افزايد: «هنگامى که اوضاع را چنين ديدم صبر و شکيبايى پيشه کردم با اين که دورانش طولانى و رنج و محنتش شديد بود» (فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الِْمحْنَةِ).
درست شبيه همان شکيبايى در دوران خليفه اوّل، ولى چون شرايط پيچيده تر و دوران آن طولانى تر بود رنج و محنت امام(عليه السلام) در اين دوران فزونى يافت.
بعضى از شارحان نهج البلاغه گفته اند: امام اين جا به دو امر اشاره مى کند که هر کدام سهمى در ناراحتى او دارد; نخست طولانى شدن مدّت دورى او از محور خلافت و دورى خلافت از وجود او، و دوّم ناراحتى و رنجى که به سبب آثار و پديده هاى جدا شدن خلافت از محور اصلى در زمينه عدم نظم صحيح در اين امور دينى مردم حاصل شد. ولى به هر حال مصالح مهمترى ايجاب مى کرد که او سکوت کند و آنچه را که اهميّت کمترى دارد فداى آنچه که اهميّت بيشترى دارد نمايد.
اين وضع همچنان ادامه يافت تا دوران خليفه دوّم نيز پايان يافت.
2.جملات ناظر به مسائل مردم برای عدم مشارکت.pdf
13.24M
دوستان با این pdf میتونید جواب سوالات اونایی که به هر بهانه میخوان رای ندن رو شفاف وبا منطق جواب بدید امیدوارم استفاده کنید
به امید پیروزی حق بر باطل
اللهم عجل لولیک الفرج
#خطبه۳(بخش۴)
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
اين وضع همچنان ادامه داشت تا او (خليفه دوّم) به راه خود رفت و در اين هنگام (در آستانه وفات) خلافت را در گروهى (به شورا) گذاشت که به پندارش من نيز يکى از آنان بودم، پناه بر خدا از اين شورا!
کدام زمان بود که در مقايسه من با نخستين آنان (ابوبکر، و برترى من) شکّ و ترديد وجود داشته باشد، تا چه رسد به اين که مرا همسنگ امثال اينها (اعضاى شورا) قرار دهند; ولى من (به خاطر مصالح اسلام با آنها هماهنگى کردم) هنگامى که پايين آمدند، پايين آمدم و هنگامى که پرواز کردند، پرواز کردم.
سرانجام يکى از آنها (اعضاى شورا) به خاطر کينه اش از من روى برتافت و ديگرى خويشاوندى را بر حقيقت مقدّم داشت و به خاطر داماديش به ديگرى (عثمان) تمايل پيدا کرد، علاوه بر جهات ديگر که ذکر آن خوشايند نيست.
🔹
🔹🔹
🔹🔹🔹
#شرح_خطبه۳(بخش۴)
💠دوران خليفه سوّم:
در اين قسمت از خطبه، امام(عليه السلام) به پايان يافتن دوران خليفه دوّم و تحولاتى که براى رسيدن عثمان به مقام خلافت صورت گرفت اشاره مى کند و از نکات دقيق و باريک تاريخى و اسرار پنهان يا نيمه پنهان اين داستان پرده برمى دارد و موضع خود را در برابر اين امر روشن مى سازد و در ادامه آن به مشکلات عظيمى که امّت اسلامى در دوران خليفه سوّم گرفتار شدند و شورشهايى که منتهى به قتل او شد، با عبارت کوتاه و بسيار فشرده و پرمعنا و آميخته با کنايات و استعارات و تشبيهات اشاره مى فرمايد.
✅نخست مى گويد: «اين وضع همچنان ادامه داشت تا او (خليفه دوّم) نيز به راه خود رفت و در اين هنگام (در آستانه وفات) خلافت را در گروهى به شورا گذاشت که به پندارش من نيز يکى از آنها بودم» (حَتّى اِذا مَضى لِسَبيلِهِ جَعَلَها فى جَماعَة زَعَمَ اَنّي اَحَدُهُمْ).
👈تعبير به «زَعَمَ اَنّي اَحَدُهُم; پنداشت من يکى از آنها بودم» ممکن است اشاره به يکى از دو معنا باشد:
1⃣نخست اين که مرا در ظاهر جزء نامزدهاى خلافت قرارداد در حالى که مى دانست در باطن، نتيجه چيست و چه کسى از اين شورا بيرون مى آيد.
2⃣ديگر اين که او در ظاهر چنين وانمود کرد که من همرديف آن پنج نفرم، در حالى که در باطن، مى دانست قابل مقايسه با هيچ کدام نيستم.
🌀اين جمله اشاره به زمانى است که عمر به وسيله مردى به نام «فيروز» که کُنيه اش «اَبُولُؤلُؤ» بود به سختى مجروح شد و خود را در آستانه مرگ ديد.
جمعى از صحابه نزد او آمدند و به او گفتند: «سزاوار است کسى را به جانشينى خود منصوب کنى که مورد قبول تو باشد» و او طىّ سخنان مشروحى که در نکات، به آن اشاره خواهد شد شش نفر را به عنوان شورا تعيين کرد: «على(عليه السلام)، عثمان، عبدالرحمن بن عوف، طلحه، زبير و سعد بن ابى و قاص) که در عرض سه روز بنشينند و يکى را از ميان خود انتخاب کنند و دستور داد «اَبُو طَلحه انصارى» با پنجاه نفر از انصار، اين شش نفر را در خانه اى جمع کنند تا با يکديگر براى تعيين خلافت مشورت نمايند و سرانجام، به خاطر ارتباطاتى که ميان چند نفر از آن شش تن بود عثمان انتخاب شد.
✅امام(عليه السلام) در اشاره به اين ماجرا، نخست مى فرمايد: «پناه بر خدا از اين شورا» (فَيا لَلّهِ وَ لِلشُّورى)📛
✅سپس به نخستين نقطه ضعف اين شورا پرداخته، مى فرمايد: «کدام زمان بود که در مقايسه من با نخستين آنها ـ يعنى ابوبکر ـ (و برترى من بر او) شک و ترديد وجود داشته باشد تا چه رسد به اين که مرا همسنگ امثال اينها (اعضاى شورا) قرار دهند؟»😔
(مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِىَّ مَعَ الاَوَّلِ مِنْهُمْ، حَتّى صِرْتُ اُقْرَنُ اِلى هذِهِ النَّظائِرِ).
👈اين نهايت تأسف مولا را از حق کشى هايى که در مورد آن حضرت صورت گرفت آشکار مى سازد و اشاره به اين حقيقت مى کند که اگر مى خواستند شايستگى براى خلافت را ملحوظ دارند، جاى ترديد نبود که مرا مى بايست تعيين مى کردند، ولى افسوس که هدفهاى ديگرى در اين مسأله دنبال مى شد و به راستى جاى تأسف است کسى که به «منزله جان پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و باب مدينة علم النّبى و عالم به کتاب و سنّت و آگاه بر تمام مسائل اسلام بوده و از آغاز عمر در مکتب توحيد و در کنار پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم)پرورش يافته، کارش به جايى برسد که او را در رديف «عبدالرحمن بن عوف»ها و «سعد و قّاص»ها و مانند آنها قرار دهند.😭
✅سپس مى افزايد: «ولى (من به خاطر مصالح اسلام با آنها هماهنگى کردم) هنگامى که پايين آمدند پايين آمدم و هنگامى که پرواز کردند پرواز کردم» (لکِنّى اَسْفَفْتُ اِذْ اَسَفُّوا، وَ طِرْتُ اِذْ طَارُو).(3)
👈اين در حقيقت کنايه اى است از وضع پرندگانى🕊 که به صورت دسته جمعى پرواز مى کنند گاه اوج مى گيرند و به فراز مى روند و گاه پايين مى آيند و به زمين نزديک مى شوند و در هر دو حال همراه يکديگرند.
🔗روشن است که احوال شکننده زمان خلفا ـ مخصوصاً به هنگامى که يک خليفه از دور، خارج مى شد ـ ايجاب مى کرد که از هر گونه تفرقه پرهيز شود مبادا دشمنانى که در کمين نشسته بودند سر برآورند و اساس اسلام را به خطر بيندازند.
👈اين احتمال نيز در تفسير اين جمله وجود دارد که منظور امام(عليه السلام) اين بوده است که من همواره به دنبال حق بوده ام و براى بدست آوردنش همراه آن حرکت کردم، با آنهايى که در رديف بالا بود همراه شدم و با اينها که در رديف پايين بودند نيز همراهى کردم.
✅سپس به نتيجه اين شورا و کارهاى مرموزى که در آن انجام گرفت اشاره کرده مى فرمايد: «يکى از آنها (اعضاى شورا) به خطر کينه اش از من روى بر تافت و ديگرى خويشاوندى را بر حقيقت مقدم داشت و به خاطر داماديش تمايل به ديگرى (عثمان) پيدا کرد، علاوه بر جهات ديگرى که ذکر آن خوشايند نيست» (فَصَغا رَجُل مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الآخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَن وَ هَن).
👈منظور مولا از جمله اوّل «سعد بن ابى وقّاص» بود که مادرش از بنى اميه بود و داييها و نزديکان مادرش در جنگهاى اسلام در برابر کفر و شرک به دست على(عليه السلام) کشته شده بودند، به همين دليل او در زمان خلافت على(عليه السلام) نيز با حضرتش بيعت نکرد و «عمر بن سعد» جنايتکار بزرگ حادثه کربلا و عاشورا فرزند همين سعد بود! بنابراين کينه توزى او نسبت به على(عليه السلام) مسلّم بود و به همين دليل در آن شورا به على(عليه السلام) رأى نداد و به وسيله «عبدالرحمان بن عوف» به عثمان رأى داد.😡
👈بعضى نيز گفته اند منظور از اين شخص «طلحه» است که مراتب کينه توزى او نسبت به مولا محرز بود و هم او بود که با همراهى «زبير» آتش «جنگ جمل» را که به گفته مورّخان، 17 هزار نفر در آن کشته شدند، روشن ساخت.
اين احتمال را «ابن ابى الحديد» تقويت کرد، در حالى که بعضى از شارحان «نهج البلاغه» معتقدند: «طلحه» گرچه از سوى «عمر» براى شورا انتخاب شد ولى در «مدينه» نبود و موفّق به شرکت در جلسه شورا نشد».
👈امّا کسى که به خاطر داماديش متمايل شد «عبدالرحمان بن عوف» بود زيرا «عبدالرحمان» شوهر «امّ کلثوم» خواهر «عثمان» بود.
امّا جمله «مَعَ هَن وَ هَن» ـ با توجّه به اين که واژه «هن» کنايه از کارهاى زشتى است که گفتن آن ناخوشايند است ـ مى تواند اشاره به امور ناخوشايند ديگرى بوده باشد که «عبدالرحمان بن عوف» در رأى دادن به «عثمان» انتظار آن را داشت، مانند سوء استفاده هاى مالى از بيت المال مسلمين و يا سلطه بر توده هاى مردم و يا به دست آوردن مقام خلافت بعد از «عثمان» و يا همه اينها❗️
از مجموع اين سخن، روشن مى شود که شورا در محيطى کاملا ناسالم برگزار شد و چيزى که در آن مطرح نبود مصالح مسلمين بود و طبيعى است که محصول آن به نفع مسلمين تمام نشود و حوادث دورانِ «عثمان» نشان داد که چه خسارت عظيمى از اين ناحيه دامنگير مسلمين شد.
✴️دو نکته:
داستان ابولؤلؤ و آغاز حکومت عثمان
«ابن اثير» در «کامل» چنين نقل مى کند: روزى «عمربن خطاب» در بازار گردش مى کرد. «ابولؤلؤ» که غلام «مغيرة بن شعبه» و نصرانى بود او را ملاقات کرد و گفت: «مغيرة بن شعبه» خراج سنگينى بر من بسته (و مرا وادار کرده همه روز کار کنم و مبلغ قابل توجّهى به او بپردازم) مرا در برابر او يارى کن. «عمر» گفت: خراج تو چه اندازه است؟ گفت: در هر روز دو درهم. گفت: کار تو چيست؟ گفت: نجّار و نقّاش و آهنگرم. عمر گفت: با اين اعمالى که انجام مى دهى خراج تو را سنگين نمى بينم. شنيده ام تو مى گويى اگر من بخواهم مى توانم آسيابى بسازم که با نيروى باد، گندم را آرد کند. «ابولؤلو» گفت: آرى مى توانم. عمر گفت: پس اين کار را انجام بده. «ابولؤلؤ» گفت: اگر سالم بمانم آسيابى براى تو درست مى کنم که مردم شرق و غرب از آن سخن بگويند. «ابولؤلؤ» اين را گفت و رفت. «عمر» گفت: اين غلام مرا تهديد کرد... چند روز گذشت. «عمر» براى نماز صبح به مسجد آمد و مردانى را گماشته بود که وقتى صفوف منظم مى شود تکبير بگويند. «ابولؤلؤ» در ميان مردم وارد مسجد شد و در دست او خنجر دو سر بود که دسته آن در وسطش قرار داشت. از موقعيت استفاده کرد و شش ضربه بر «عمر» وارد نمود که يکى از آنها را در زير نافش فرو برد و همان موجب قتل او شد و نيز با خنجرش «کليب» که در پشت سرش قرار داشت و جماعت ديگرى را کشت.
در «مُرُوج الذّهب» بعد از نقل اين داستان آمده است که «ابولؤلؤ» بعد از کشتن «عمر» و مجروح ساختن دوازده نفر ديگر، که شش نفرشان از دنيا رفتند ضربه اى بر گلوى خود زد و خود را کشت ولى در «تاريخ يعقوبى» آمده است که بعد از کشته شدن «عمر» فرزندش «عبيدالله» به انتقام خون پدر حمله کرد و «ابولؤلؤ» و دختر خردسال و همسرش، هر سه را به قتل رساند.
اين که بعضى از مورخان «ابولؤلؤ» را نصرانى يا مجوسى نوشته اند با اين که تصريح کرده اند او در مسجد عمر را به قتل رساند و آمدن يک مسيحى يا مجوسى شناخته شده در مسجد پيامبر عادتاً امکان نداشت، ظاهراً به خاطر آن است که مى خواهند کشته شدن خليفه را به دست يک مسلمان انکار کنند و از اين جهت با مشکلى روبه رو نشوند وگرنه قراين نشان مى دهد و جمعى از دانشمندان تصريح کرده اند که «ابولؤلؤ» مسلمان بوده است و سابقه مجوسى گرى يا مذهب ديگر تنها براى «ابولؤلؤ» نبود، غالباً خلفا و ياران پيامبر داراى چنين سابقه اى بوده اند.
🔅شوراى شش نفرى و سرانجام آن
«عمر» هنگام مرگ به مشورت پرداخت و اين پيشنهاد که «عبيدالله» فرزندش را خليفه کند، رد کرد; سپس اضافه نمود: پيامبر تا هنگام مرگ از اين شش نفر راضى بود: على(عليه السلام)، عثمان، طلحه، زبير، سعد بن ابى وقاص، و عبدالرّحمن بن عوف لذا بايد خلافت به مشورت اين شش نفر انجام شود تا يکى را از ميان خود انتخاب کنند، آن گاه دستور داد تا هر شش نفر را حاضر کنند، سپس نگاهى به آنها کرد و گفت همه شما مايل هستيد بعد از من به خلافت برسيد، آنها سکوت کردند، دوباره اين جمله را تکرار کرد. «زبير» جواب داد: ما کمتر از تو نيستيم چرا به خلافت نرسيم! (يکى از مورّخان مى گويد: اگر زبير يقين به مرگ عمر نداشت جرأت نمى کرد اين سخن را با اين صراحت بگويد).
بعد براى هريکى از شش نفر عيبى شمرد، از جمله به «طلحه» گفت: «پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) از دنيا رفت در حالى که به خاطر جمله اى که بعد از نزول «آيه حجاب» گفتى از تو ناراضى بود»(منظور از آيه حجاب آيه «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ الْحِجابِ» است که درباره زنان پيامبر آمده است. طلحه گفت: پيامبر مى خواهد امروز آنها را از ما بپوشاند ولى فردا که از دنيا رفت ما با آنان ازدواج مى کنيم!)😳
و به على(عليه السلام) گفت: «تو مردم را به راه روشن و طريق صحيح به خوبى هدايت مى کنى تنها عيب تو اين است که بسيار مزاح مى کنى!»❗️
و به «عثمان» گفت: «گويا مى بينم که خلافت را قريش به دست تو داده اند و بنى اميّه و بنى ابن مُعيط را برگردن مردم سوار مى کنى و بيت المال را در اختيار آنان مى گذارى و گروهى از گرگان عرب تو را در بسترت سر مى برند».
سرانجام «ابوطلحه انصارى» را خواست و فرمان داد که پس از دفن او با پنجاه تن از انصار، اين شش نفر را در خانه اى جمع کنند تا براى تعيين جانشين او به مشورت پردازند، هرگاه پنج نفر به کسى رأى دهند و يک نفر در مخالفت پافشارى کند، گردن او را بزنند و همچنين در صورت توافق چهارنفر، دو نفر مخالف را به قتل برسانند و اگر سه نفر يک طرف و سه نفر طرف ديگر بودند آن گروهى را که عبدالرحمان بن عوف در ميان آنهاست مقدّم دارند و بقيّه را اگر در مخالفت پافشارى کنند گردن بزنند و اگر سه روز از شورا گذشت و توافقى حاصل نشد همه را گردن بزنند تا مسلمانان خود شخصى را انتخاب کنند.
سرانجام «طلحه» که مى دانست با وجود «على»(عليه السلام) و «عثمان» به او خلافت نخواهد رسيد و از «على» دل خوشى نداشت جانب «عثمان» را گرفت در حالى که زبير حقّ خود را به «على»(عليه السلام) واگذار کرد، «سعد بن ابى وقاص» حقّ خويش را به پسر عمويش «عبدالرحمان بن عوف» داد. بنابراين شش نفر در سه نفر خلاصه شدند: «على»(عليه السلام)، «عبدالرحمان» و «عثمان». «عبدالرحمان» رو به «على»(عليه السلام) کرد و گفت با تو بيعت مى کنم که طبق کتاب خدا و سنّت پيامبر و روش «عمر» و «ابوبکر» با مردم رفتار کنى، «على»(عليه السلام) در پاسخ گفت: مى پذيرم، ولى طبق کتاب خدا و سنّت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) و اعتقاد خودم عمل مى کنم. «عبدالرحمان» رو به «عثمان» کرد و همان جمله را تکرار نمود و «عثمان» آن را پذيرفت. «عبدالرحمان» سه بار اين جمله را تکرار کرد و همان جواب را شنيد لذا دست «عثمان» را به خلافت فشرد، اين جا بود که «على»(عليه السلام) به «عبدالرحمان» فرمود: «به خدا سوگند تو اين کار را نکردى مگر اين که از او انتظارى دارى همان انتظارى که خليفه اوّل و دوّم از يکديگر داشتند، ولى هرگز به مقصود خودنخواهى رسيد».
⁉️شک نيست که اين شورا از جهات مختلفى زير سؤال است:
اولا: اگر بنابر آراى مردم است، چرا تبعيت عام صورت نگيرد؟ و اگر بنابر انتصاب است شوراى شش نفرى چرا؟ و اگر شورا بايد برگزيند شخصيّتهاى معروف ديگرى در ميان مسلمين نيز بودند.
ثانياً: اگر اينها مشمول رضاى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) بودند پس تصريح نارضايى پيامبر تا آخر عمر از «طلحه» چه مفهومى مى تواند داشته باشد؟
ثالثاً: به فرض اين که آنها نتوانند از نظر انجام وظيفه توافق بر کسى کنند چگونه مى توان گردن همه را زد.
رابعاً: اگر واقعاً هدف شورا بود، چرا پيش بينى خلافت «عثمان» را با صراحت ذکر کرد؟ و اگر از خلافت او بر جامعه اسلامى مى ترسيد، لازم بود او را جزء شورا قرار ندهد، تا نفر ديگرى انتخاب شود.
خامساً: در صورتى که سه نفر در يک طرف و سه نفر در طرف ديگر قرار گيرد چرا آن طرف که على(عليه السلام) است و به گفته عمر، مردم را به سوى حق و راه روشن فرا مى خواند و تنها اشکالش بسيار مزاح کردن است مقدّم نشود.
سادساً: آيا مزاح کردن مشکلى در امر خلافت ايجاد مى کند و آيا اين اشکال با اشکالى که بر عثمان گرفت که اگر تو بر مردم مسلّط شوى بنى اميّه را برگردن مردم سوار خواهى کرد و بيت المال را غارت مى کنند هرگز مى تواند برابرى کند؟
اينها ايرادهايى است که پاسخى براى آن وجود ندارد!
21.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
* #کلیپ_تصویری #ذی_القعده #ذی_الحجه
🎥 اهمیت و جایگاه ماه ذی القعده و دهه اول ذی الحجه
🎤 حجتالاسلام والمسلمین ناصری
⏱ زمان: ۱۰ دقیقه
📥 حجم: ۲۰ مگابایت
🔺 @nasery_ir
بسم الله الرحمن الرحیم
با استعانت از بانوی آسمانی حضرت معصومه سلام الله علیها و ذیل توجهات حضرت ولی عصر ارواحنا فداه🤲 ،
چله ی دوستان امام زمانی با رعایت اصل: #مراقبه آغاز خواهد شد
💠از روایات چنین برمی آید که ذی القعده همان ماهی است که در آن خداوند حضرت یونس(ع) را بعد از چهل روز زاری و ناله و گفتن #ذکر_یونسیه ی
《لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ》
از شکم ماهى بیرون آورد. و این بر فضیلت این ماه می افزاید.
🔺این وقایع برای دیگران کشف از سنتی الهی نمود که برای درک لقای پروردگار، می باید حرمت سی شب ماه ذی القعده و ده شب اول ذی الحجه را نگه داشت.
و به این ترتیب این ایام شریف در طول تاریخ، شروع اربعینیات برای اولیاء و سالکان مقام لقاء الهی مقرر گردید.
🌠مراقبات خاص ماه ذی القعده
ماه ذی القعده اول ماه های حرام است. ذیل مراقبات ماه رجب به برخی از ظرائف ادب حضور در ماه های حرام اشاره شد که در این جا به اختصار بدان اشاره ی دوباره می کنیم:
ماه های حرام از زمان اعراب جاهلیت دارای قداست خاصی بودند و قاعده بر آن بود که در ماه های حرام جنگ را کنار می گذاشتند و حرمت ماه را نگه می داشتند و به مسائل داخلی خودشان رسیدگی می کردند.
مرحوم سید بن طاوس(ره) نیز با ظریف بینی هایی که در نگاه به قرآن و روایات دارد، در این باره می فرماید: چه خوب است که انسان نیز در ایام ماه های حرام، حرمت حدود الهی را حفظ کند و با ورود به محدوده ی محرمات، به خداوند اعلان جنگ ندهد.
🔴و لذا اصلی ترین مراقبه در این ایام، مراقبه ی بر #ترک_محرّمات و امتثال فرامین الهی در همه ی لحظات است.
و البته برای سالکین به تناسب حالاتشان، می باید مراقبات دقیق تر باشد؛ چنان که وقتی در آغاز اربعین موسوی(ع) خداوند به حضرتش در کوه طور خطاب می کند: «و مَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَامُوسىَ»، (چه باعث شد که تو را زودتر از قومت به میقات فراخواند؟)،
حضرت موسی(ع) پاسخ میدهد: «عَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَى» (عجله کردم تا به مقام رضایت نائل شوم ).
در تفسیر این آیه ی شریفه، امام صادق(ع) به نقل از رسول خدا(ص) می فرمایند: موسی(ع) در این ایام دائماً چشم انتظار بود و امور دنیوی، اعم از خورد و خوراک را کنار گذاشته بود: «مَا أَکَلَ وَ لَا شَرِبَ وَ لَا نَامَ وَ لَا اشْتَهَى شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ فِی ذَهَابِهِ وَ مَجِیئِهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً شَوْقاً إِلَى رَبِّه».
🔻بنابراین، باید همه ی همّت انسان در ایام #اربعین_موسوی، مراقبه در طلب رضای محبوب و توجه به هدف بلند خود باشد.
🔰حضرت استاد سعادت پرور(ره) می فرمود: اصلی ترین دستور مرحوم آیت الله آقا سیدعلی قاضی(ره) در این ایام به شاگردانش «مراقبه» بود.
👈البته مراقبه ی هر کس بنا بر مرتبه ای که دارد متفاوت است، ولی اصل جامع همه ی آن ها《 حفظ حریم ادب بندگی》 است
که ابتدایی ترین آن حفظ حریم گناه و پرهیز از محرمات الهی است، و بعد مراتب بالاتر آنست که سالک می بایست مراقبات سخت تری را در رعایت ادب بندگی انجام دهد.
🔰آیت الله کشمیری(ره) در این باره می فرمود:
«آقای قاضی همیشه به ما میگفتند اذکار و ادعیه با شرایط تأثیر میکند و مراقبه حرف اول را میزند.»
🔰سیره ی مرحوم علامه طباطبایی(ره) نیز تا پایان عمر شریفشان، در درجه ی اول مراقبه بود و اگر کسی دستور مراقبه ای را درست انجام می داد، ایشان دستورات بعدی را می فرمود.
❌معظم له می فرمود: اگر مراقبه درست نباشد، دستور ذکری فایده ای ندارد. چون اگر مراقبه درست نباشد و ظرف دل آلوده باشد، هر چه در این ظرف از اعمال صالح و فکر و ذکر قرار گیرد، آلوده می شود.😞
مراقبه یعنی اول پاک کردن ظرف دل از نجاست گناه و سپس آراستن آن به ذکر الهی.
🔰آخوند مولا حسینقلی همدانی(ره) ، در سفارشی به یکی از شاگردان، اهمیت مراقبه را چنین عنوان فرمود:
«تمام سفارشات این بینوا به تو اهتمام در ترک معصیت است. اگر این خدمت را انجام دادی، آخرالامر تو را به جاهای بلند خواهد رسانید.
⛔️ البته، در اجتناب از معصیت کوتاهی مکن و اگر - خدای ناخواسته- معصیت کردی، زودتر #توبه نما و دو رکعت #نماز به جا آور و بعد از نماز، هفتاد مرتبه #استغفار کن و سر به سجده بگذار و در سجده از حضرت پروردگار عفو بخواه.»
🔰ایشان همچنین در نامه ای به یکی از علمای تبریز می نویسد:
«و آنچه این ضعیف از عقل و نقل استفاده نموده ام این است که اَهمّ اشیاء از برای طالب قُرب، جدّ و سعی تمام در ترک معصیت است؛
⛔️تا این خدمت را انجام ندهی، نه ذکرت و نه فکرت به حال قلبت فایده نخواهد داشت؛
چرا که پیشکش و خدمت کردن کسی که با سلطان در مقام عصیان و انکار است، بی فایده خواهد بود.😕
💠شیخ محمد بهاری(ره)، شاگرد ممتاز آخوند، درباره ی مراقبه چنین توضیح می دهد:
«مراقبه یعنی غافل از حضور حضرت حق-جل شانه- نباشد، و این همان قله ی بزرگ و بالابرنده به سوی مقام مقربین است، و کسی که خواستار محبت و معرفت است باید به این ریسمان محکم چنگ بزند،
و سخن پیامبر(ص) نیز به همین معنا اشاره دارد که فرمود: «اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ، فَإِنْ کُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاک.»
(خدای را چنان پرستش کن که گویا او را می بینی، که اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند)
پس همواره باید حالش چنین باشد در باطن، که گویا در خدمت مولای خود ایستاده و او ملتفت به این است.»
🔰همچنین سید احمد کربلایی(ره) پس از یک دستورالعمل، درباره ی ادعیه و اذکار می گوید:
«و اهمّ از همه ی امور مزبوره این که در تمام اوقات، لیلاً و نهاراً، نوماً و یقظةًو در همه ی احوال و در جمیع حرکات و سکنات، حضرت حق -جلّ و علا- را حاضر و ناظر دانسته، به قسمی که اگر ممکن باشد، آنی و طرفة العینی از حضور آن حضرت -جلّ سلطانه- غافل نشود، و این روسیاه را در جمیع احوال فراموش نفرماید، و این مضمون را مسئلت نماید.🤲
اهمیت مراقبه در این مکتب تا بدان جاست که مرحوم آیت الله کشمیری درباره اش می فرمود:
«مراقبه ی نفس از واجبات است.»👌
🌠🌠🌠همچنین منقول است که ایشان برای سالک الی الله به دو چیز بسیار اهمیت می داد؛
اول استغفار و ذکر یونسیه
و بعد مراقبه.
🔰مرحوم آیت الله حسینی تهرانی(ره) درباره ی مراقبه در ماه ذی القعده می فرماید:
«رفقا در این ماه ذی القعده و دهه ی ذیالحجه مراقبه را خیلی اهمیّت دهند.
مرحوم قاضی(ره) و مرحوم حدّاد(ره) و مرحوم علامه ی طباطبائی(ره) به مراقبه خیلی اهتمام داشتند و می فرمودند: اصل سیر سالک به مراقبه است و بی مراقبه اگر انسان هر کاری هم انجام دهد درست نیست و کارساز نمی باشد.
✴️با عنایت به آنچه گفته شد همه ی دوستان از امشب دفترچه محاسبه اعمال خود رو آماده کنند✍
و هر روز بعد از نماز صبح توسلی به محضر امام زمان داشته باشند و طلب توفیق کنند از ایشون برای مراقبه در طول روز 👌🤲
و شبها روی کاغذ به محاسبه و معاقبه بپردازند.
از #ذکر_یونسیه و #استغفار در معاقبه غافل نشوید.
همدیگه رو در این چله دعا کنیم که بتونیم ظرف دل رو پاک کنیم تا انوار عنایت امام عصر ارواحنا فداه در اون بتابه🙏
ان شاءالله
#م_یوسفی