eitaa logo
کانال شهید ابراهیم هادی
2.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
210 ویدیو
28 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼عمر من قد نمیدهد به سفرت بگو کوتاه بیاید... 🍁🍂🍁🍂🍁🍂 @Alamdarkomeil
🌹 می شود نگاهی بر دل من ڪنی؟!! زنگار وجودم رااحاطہ ڪرده به نگاهت محتاجم دستم را بگــیر... 🌸💐🌸💐🌸💐 @Alamdarkomeil
سلام امام زمانم🌹 آلوده ایم،حضرت باران ظهور کن آقا تو راقسم به شهیدان ظهورکن گاهی دلم برای شما تنگ می شود پیداترین ستاره ی پنهان ظهور کن 🌹اللهم عجل لولیڪ الفرج🌹 @Alamdarkomeil
می گفتند : شهید ابراهیم هادی برای دوران جنگ بود اما هادی ثابت کرد که انقلاب هم میتواند ابراهیم گونه زندگی کند.. 💠 @Alamdarkomeil
❇️ : عصر یک روز وقتی خواهر وشوهر خواهر ابراهیم به منزلشان آمده بودند هنوز دقایقی نگذشته بود که از داخل کوچه سرو صدایی شنیده می شد. سریع از پنجره طبقه ی دوم نگاه کرد و دید شخصی موتور شوهر خواهرشان را برداشته و در حال فرار است. ابراهیم سریع به سمت درب خانه آمد و دنبال دزد دوید و هنوز چند قدمی نرفته بود که یکی از بچه محل ها لگدی به موتور زد و آقا دزده با موتور به زمین خورد. تکه آهنی که روی زمین بود دست دزد را برید و خون هم جاری شد. ابراهیم به محض رسیدن نگاهی به چهره پراز ترس و دلهره دزد انداخت و بعد موتور را بلند کرد و گفت: سوار شو! همان لحظه دزد را به درمانگاه برد و دست دزد را پانسمان کرد. کارهای ابراهیم خیلی عجیب بود و شب هم با هم به مسجد رفتند و بعد از نماز ابراهیم کلی با اون دزد صحبت کرد و فهمید که آدم بیچاره ای است و از زور بیکاری از شهرستان به تهران آمده و دزدی کرده. ابراهیم با چند تا از رفقا و نمازگزاران صحبت کرد و یه شغل مناسبی برای آن آقا فراهم کرد.مقداری هم پول از خودش به آن شخص داد و شب هم شام خورد و استراحت کردند.صبح فردا خیلی از بچه ها به این کار ابراهیم اعتراض کردند. ابراهیم هم جواب داده بود:مطمئن باشید اون آقا این برخورد را فراموش نمی کند و شک نکنید ، همیشه کار سازه. 💠 @Alamdarkomeil
‌شــ‌هيد ايستـاده ميانِ مرز دو دنيـا ڪ‌ه اگر خواستـۍ راهۍ اتــ ڪند! پس بسم الله! شهدا زنده اند, مي شنوند, مي بينند و جواب ميدهند.. 🌙✨ 💠 @Alamdarkomeil
🌸سلام امام زمانم🌸 ای آخرین ترانه و ای آخرین بهار بازآ که بی حضور تو تلخ است روزگار مولای سبزپوش من! ای منجیِ بزرگ! تعجیل کن که تاب ندارم در انتظار 💚اللهم عجل لولیک الفرج💚 @Alamdarkomeil
لقبی که مردم دشت عباس به "شهید داده بودند کسی‌که حسین" برای سرش جایزه تعیین ڪرده بود و عراقـی ها با حضور او و یارانش هراس داشتند به دشت عباس نزدیڪ شوند. 💠 @Alamdarkomeil
‌‌ اوایل دوران دبیرستان بود که با ورزش باستانی آشنا شد. او شبها به زورخانه حاج حسن می رفت. حاج حسن توکل معروف به حاج حسن نجار، عارفی وارسته بود. او زورخانه ای نزدیک دبیرستان ابوریحان داشت. ابراهیم هم یکی از ورزشکاران این محیط ورزشی ومعنوی شد. حاج حسن، را با یک یا چند آیه قرآن شروع می کرد. سپس حدیثی می گفتو ترجمه می کرد. بیشترشبها، ابراهیم را می فرستاد وسط گود، او هم در یک دور ورزش، معمولا یک قرآن ویا اشعاری در مورد اهل بیت می خواند وبه این ترتیب به مرشد هم کمک می کرد. از جمله کارهای مهم در این مجموعه این بود که، هر زمان ورزش بچه ها به اذان مغرب می رسید، بچه ها ورزش را قطع می کردند و داخل همان گود زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت می خواندند. به این ترتیب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب درس واخلاق رادر کنار ورزش به جوان ها می آموخت. @Alamdarkomeil
در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است « امشب دلم به یاد گرفته است » تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود اینک به یمن یاد شما جان گرفته است 🌙✨ @Alamdarkomeil
سلام علے آل یاسین دنيا بہ روے سرم شد آوار بيا در سينہ دوباره غم شد انبار بيا تڪرار نبودݩ تو، تقصير من اسٺ دل خستہ ام از اين همهہ تڪرار بيا @alamdarkomeil
ۚ ⚜وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا 💯هر کس هم از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا راه نجات (از هر تنگنائی) را برای او فراهم می‌سازد. 💟طلاق2💟 @Alamdarkomeil
دلنوشته : با عرض سلام و خدا قوت نميدونم الان اين پيام به چه فردي ارسال ميشه. از يكي از كشورهاي اروپايي براتون مي نويسم. چندي پيش با ديدن ويديويي از حاج آقا پناهيان به دنبال كتاب سلام بر إبراهيم بودم، چرا كه حاج آقا در آن ويديو مطالعه اين كتاب رو توصيه كردند. بالاخره در يك وبسايتي نسخه پي دي اف اين كتاب ارزشمند رو پيدا كردم. امروز كتاب رو تموم كردم و واقعا حيف شد كه تموم شد لذتي وصف ناپذير داشت و گويي هر بار ك مطالعه ميكردم ديگ جايي ك بودم نبودم بلكه خودم رو تو ايران و تو حال و هواي روزهاي ايرانم حس ميكردم. حسي ك كتاب و اين شهيد و شهدا به من داد منو واداشت كه به دنبال سرگذشت ساير بزرگان باشم اما در كمال تعجب نسخه پي دي افي پيدا نكردم، به اين فكر رفتم كه شايد نويسنده اين كتاب هم راضي نبوده باشه ك من به صورت پي دي اف از اينترنت برداشته باشم. راستش من دوست داشتم كتاب رو بخرم اما متاسفانه حداقل تا يكي دو سال آينده اين فرصت برام پيش نمياد كه ايران بيام و اين شد ك به نسخه مجازي رو آوردم. بر خودم ديدم كه راه ارتباطي بايد پيدا كنم تا حلاليت بطلبم و هم اينكه اگر نويسنده و ناشر راضي نباشن به طريقي تلاش ميكنم تا يك نسخه از كتاب رو بخرم. حلال كنيد از اينكه بدون اجازه نسخه پي دي اف رو دانلود كردم. اميدوارم خداوند به توفيقات شما بيشتر و بيشتر بيفزايد و در كنار شهدا زير سايه حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام باشيد. ان شاءالله اگر عمري بود خيلي مشتاقم كه از انتشارات إبراهيم هادي ساير كتاب هاش رو هم مطالعه كنم. اين كتاب تاثير ب سزايي در روحيه معنوييم داشت. دمتون گرم و خدا قوت. @Alamdarkomeil
💖 ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻧﻪ ﺳﺤﺮ ﺭﺍ طاقتیست ﻭ ﻧﻪ ﺻﺒﺢ ﺭﺍ ﺻﺪﺍﻗﺘﯽ... ﮐﻪ ﺳﺤﺮ ﺑﻪ ﺷﺒﻨﻢ ﻟﻄﻒ ﺗﻮ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺻﺒﺢ،ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺟﺎ ﺑﺮ ﻣﯽ ﺧﯿﺰﺩ سلام برتو ای بهار زندگانی🌸 @Alamdarkomeil
باز آیینه و آب‌ و سینی‌ و چای و نبات .. باز پنجشنبه و یاد شهدا با .. 🌹 @Alamdarkomeil
کانال شهید ابراهیم هادی
‌‌ باران شدیدی در تهران باریده بود. خیابان 17 شهریور را آب گرفته بود. چند پیرمرد می خواستند به سمت دیگر خیابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع از راه رسید. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پیرمردها، آن ها را به طرف دیگر خیابان برد. ابراهیم از این کارها زیاد انجام می داد. هدفی جز شکستن نفس خودش نداشت. مخصوصا زمانی که خیلی بین بچه ها مطرح بود! راوی: جمعی از دوستان شهید 🌹 @Alamdarkomeil
براى « » 🌹 بايد كه « » را سَر بُريد. يعنى كه؛ دنیا را نه از برای دنیا بلکه برای آخرت جدی گرفت. 🌷 @Alamdarkomeil
جسم و روحم با حَرَم گشته عَجین حال و روزم با غَمَت گشته غَمین این سه جمله ، خوابِ شبهای من است : ☜کربلا☞...☜پای پیاده @alamdarkomeil
༻🌼༺ ⚜وقتی ما میگوییم : خدا ڪند ڪه بیایی ⚜شاید او میگوید : "خدا ڪند ڪه " 💚🍃 @Alamdarkomeil
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام سجّاد عليه السلام: مؤمن از دعاى خود يكى از سه نتيجه را میگيرد : يا برايش ذخيره میشود يا در دنيا برآورده میشود و يا بلايى كه میخواست به او برسد از او برگردانده میشود تحف العقول 🏴🏴 @Alamdarkomeil
کانال شهید ابراهیم هادی
❇️ درخواست نصحیت عارفی از یک شهید :  سال اول جنگ بود. به مرخصی آمده بودیم. با موتور از سمت میدان سرآسیاب به سمت میدان خراسان در حرکت بودیم. ابراهیم ( )عقب موتور نشسته بود. از خیابانی رد شدیم. ابراهیم یک دفعه گفت: امیر وایسا! من هم سریع آمدم کنار خیابان. با تعجب گفتم. چی شده؟! گفت: هیچی، اگر وقت داری بریم دیدن یه بنده خدا!‌ من هم گفتم: باشه، کار خاصی ندارم. با ابراهیم داخل یک خانه رفتیم. چند بار یاالله گفت. وارد اتاق شدیم. چند نفری نشسته بودند. پیرمردی با عبای مشکی و کلاهی کوچک بر سر بالای مجلس بود. به همراه ابراهیم سلام کردیم و در گوشه اتاق نشستیم. صحبت حاج آقا با یکی از جوان‌ها تمام شد. ایشان رو کرد به ما و با چهره‌ای خندان گفت: آقا ابراهیم راه گم کردی، چه عجب این طرف ‌ها! ابراهیم سر به زیر نشسته بود. با ادب گفت: شرمنده حاج آقا، وقت نمی‌کنیم خدمت برسیم. همین طور که صحبت می‌کردند فهمیدم ایشان، ابراهیم را خوب می‌شناسد حاج آقا کمی با دیگران صحبت کرد. وقتی اتاق خالی شد رو کرد به ابراهیم و با لحنی متواضعانه گفت: آقا ابراهیم ما رو یه کم نصیحت کن! ابراهیم از خجالت سرخ شده بود. سرش را بلند کرد و گفت: حاج آقا تو رو خدا ما رو شرمنده نکنید. خواهش می‌کنم این طوری حرف نزنید بعد گفت: ما آمده بودیم شما را زیارت کنیم. انشاء‌الله در جلسه هفتگی خدمت می‌رسیم. بعد بلند شدیم، خداحافظی کردیم و به بیرون رفتیم. بین راه گفتم: ابراهیم جون، تو هم به این بابا یه کم نصیحت می‌کردی. دیگه سرخ و زرد شدن نداره!‌ با عصبانیت پرید توی حرفم و گفت: چی می‌گی امیر جون، تو اصلاً این آقا رو شناختی!؟ گفتم: نه، راستی کی بود!؟ جواب داد: این آقا یکی از اولیای خداست. اما خیلی‌ها نمی‌دانند. ایشون بودند. سال ها گذشت تا مردم حاج آقای دولابی را شناختند. تازه با خواندن کتاب طوبی محبت فهمیدم که جمله ایشان به ابراهیم چه حرف بزرگی بوده. 💠 @Alamdarkomeil
بار اصلی جنـگ امـروز به عهده‌ی است آذرماه ۱۳٦۵ استادیوم آزادی سپاهیان محمدرسول‌اللهﷺ 💠 @Alamdarkomeil