طلبه دوران خمینی 🌺 پشت چراغ قرمز بودم. توی افکار خودم. یه وقت دیدم یه راننده تاکسی توی ماشین کناری یه فریاد کشید که هوی! چی کار میکنی؟.... 🌺نمیدونم چرا احساس کردم سر من داد کشیده. با عصبانیت چشم غره ای کردم بهش و گفتم با من بودی؟ از رفتار من جا خورد. گفت نه حاج آقا با شما نبودم. با اون ماشین بودم که پیچید جلوم. 🌺 کمی ماشینها جابجا شدند رفت جلو تر. هنوز پشت چراغ قرمز بودیم. دیدم راننده تاکسیه در ماشینش رو باز کرد اومد پایین. احساس کردم میخواد چیزی بهم بگه. حدس میزدم دلش آروم نشده از جواب به این رفتار تند من... 🌺 اومد کنار ماشینم و گفت : "ولی حاج آقا! کاش اینقدر که برای دفاع از خودت عصبانی میشی دلت برای امثال ما هم میسوخت. مردم توی فشارند دارید چی کار میکنید؟" 🌺میتونستم چیزی بهش بگم. ولی ترجیح دادم حرفش تا عمق وجودم نفوذ کنه. لبخندی زدم و گفتم درست میگی. 🌺گذشت اون زمانی که مردم از ما مساله طهارت و نجاست میپرسیدند. امروز چه بخواهیم چه نخواهیم چه باور کنیم چه باور نکنیم، مردم انتظار دیگری از ما دارند. 🌺کسی که قواره دردهایش اندازه کل جامعه و بلکه کل عالم نباشد انگار طلبه این دوران نیست. طلبه همیشه و در همه دورانها باید گستره دغدغه هایش اندازه امام زمان میبود اما امروز همه دیگر این نکته را فهمیده اند. #دوران_خمینی است و روز به روز حقیقت این دوران خود را به همه ما تحمیل میکند. https://eitaa.com/ali_mahdiyan