eitaa logo
شیخ علی عالمی
249 دنبال‌کننده
314 عکس
96 ویدیو
8 فایل
طلبه ساده اگر قبولمان کنند... 📌مطالب کانال: 🔸 یادداشت های شخصی 🔸 بارگزاری فایل های صوتی و تصویری 🔸اعلام مراسمات 🔸 نکات تربیتی و معرفتی 🆔 https://eitaa.com/alialemi
مشاهده در ایتا
دانلود
«خاطره دیدار مداحان با رهبر انقلاب یکشنبه ۲ دی ۱۴۰۳» ✍️ 🔻قسمت اول 🌱 برای اولین بار بود که داشتم میرفتم حسینیه امام خمینی ره. چند باری در مرقد مطهر امام خمینی ره حضرت آقا رو از دور دیده بودم ولی این بار به شوق این که از فاصله ای نزدیک تر میخوام چهره نورانی آقا رو ببینم شب به سختی خوابیدم . 🌱 ساعت 3ونیم شب بود که از خواب بیدار شدم و به شوق دیدار آماده شدم تا راهی تهران بشم. همسرم برام چند تا شیرینی گذاشته بود تا در بین راه بخورم اما چون ضعف کرده بودم یکیش رو همون موقع حرکت نوش جان کردم 😋 🌱بین راه پشت فرمون دائم برای خودم تصویر سازی میکردم که یعنی میشه برم اون جلوی حسینیه بشینم و راحت به چهره آقا نگاه کنم و عوض همه روزهایی که حسرت دیدن آقا رو داشتم یه دل سیر نگاش کنم. 🕕ساعت 6 صبح بود که رسیدم تهران ماشین رو تو پارکینگ طبقاتی خیابان مجاور پارک کردم و منتظر بودم تا دوستان قزوینی برسند ؛ چون کارت ورود به جلسه رو باید ازشون تحویل میگرفتم. چندین بار تماس گرفتم تا ببینم کجا هستند و خدا خدا میکردم دیر نرسن و حسینیه پر بشه ولی متاسفانه تا برسن ساعت 7 ونیم شد. من دلم طاقت نیاورده بود نماز صبح رو همون جا تو پارکینگ خوندم‌ و راه افتادم به سمت حسینیه ، راستش راه رفتن با لباس آخوندی تو خیابون های تهران تو این روزا خیلی سخته اما توکل به خدا راه افتادم آفتاب هنوز طلوع نکرده بود صدای پرنده ها بالای سرم تو خیابون سکوت گرگ و میش هوا رو شکسته بود. سر کوچه های مجاور به حسینیه بچه های نیروی انتظامی آماده باش بودند و تو اون سرمای صبح با سکوت و دست به جیب ایستاده بودند. از کنارشون رد میشم و سلام و علیک گرمی میکنم و خسته نباشید میگم بهشون... چون تا حالا نیومدم حسنیه آدرس رو ازشون میپرسم و حرکت میکنم به سمت مقصد 🌱 میرسم جلوی حسینیه ؛صف طولانی تشکیل شده و همه دارن سعی میکنند زودتر برن داخل تا جا گیرشون بیاد. من هم با حسرت داشتم نگاه میکردم و دلم شور میزد که نکنه جا پر بشه و نتونیم بریم داخل. همین طور که منتظر بودم دیدم دو تا از بچه های لُر بختیاری هم با لباس محلی دنبال مسئول استانشون میگردن که کارت هاشون رو تحویل بگیرن و برن داخل . یکیشون خیلی ناراحت بود و میگفت مسئول که نباید بی خیال باشه باید اینجا باشه تا هرکی اومد کارتشو بده و بره داخل.هوا سرد بود و برای این که زمان زودتر بگذره در و دیوار و خونه های اطراف و ماشین های پلاک دولتی که از جلو حسنیه رد میشد رو نگاه میکردم. یه دفعه یه ماشین جلوم ترمز زد ، حاج بود از بچه های زحمت کش مجموعه ؛ سلام علیک کردیم و گفتم مگه قرار نبود بیای گفتش که قسمت نیست اداره گفته باید بریم سر کار با همون لبخند همیشگی ولی با حسرت خداحافظی کرد و رفت. چند دقیقه بعد یه ماشین جلوی در حسینیه نگه داشت و یه آقای خوش تیپ از ماشین پیاده شد وقتی خوب نگاه کردم دیدم آقا از شعرای انقلابی و از رفقای قدیمی کانون نغمه پردازی ،اومد به سمت من و خوش و بشی کردیم گفت (از بچه های )رو ندیدی ؟ هر چه قدر زنگ میزنم گوشیش خاموشه. گفتم آقا رضا احتمالا رفتن داخل گوشی هارو تحویل دادن. موقع خدا حافظی با حسرت بهش گفتم کاش به شما گفته بودم برای من هم کارت بگیری الان میومدم داخل ، تا بچه‌ها ی قزوین برسن فکر کنم حسینیه پُر بشه... 🌱هوا سرد بود من برای اینکه سرما تو جونم نره قدم زنان رفتم به سمت ورودی خیابون کشور دوست تا شاید بتونم راهی پیدا کنم برم تو . وقتی رسیدم چندتا از دوستان شاعر و مداح شاخص مثل ، و و رو دیدم که با کارت جایگاه ویژه به دست آماده بودن برن داخل . خیلی حسرت خوردم پیش خودم گفتم کاش میشد منم میتونستم کارت ویژه بگیرم برم جلوی حسنیه بشینم اما باز ناشکری نکردم و گفتم خدا رو شکر همین که برای اولین بار قسمت شده بیام از سرم هم زیاده ان شاء الله دفعه های بعدی. 🌱 خلاصه ساعت شد هفت و نیم صبح و بچه های قزوین رسیدن ؛ و دو تا مداح جوون هیاتمون(هیأت) هم اومده بودن ؛خدا رو شکر امسال قسمت شد با این دو عزیز بیایم که بار معرفتی مداحیمون رو پای منبر حضرت آقا تقویت کنیم و دست پُر برگردیم . با هم رفتیم تو صف ورود به حسینیه . 🌱اول گوشی هارو تحویل دادیم رو رفتیم تو صف، جمعیت زیاد بود و گویا درهارو بسته بودند تا ازدحام جمعیت پیش نیاد. تو چند تا ستون حدود دویست یا سیصد نفر منتظر بودیم تا درها باز بشه بریم تو ، انتظار طولانی شد... ادامه دارد... https://eitaa.com/alialemi