eitaa logo
عقل یشمی خال‌خال پشمی
242 دنبال‌کننده
744 عکس
40 ویدیو
75 فایل
☑️ کسی که حرفای این کانال را جدی بگیره، خره. 😇✌ @ebrahimpour
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 هر معرفتی-منشی داشته باشد -مطابق مبانی حکمت اسلامی- و اش هم فقط‌وفقط امتداد همان سلوک است. 🌐 @aliebrahimpour_ir
☑️ و مرحوم با تمام ویژگی‌های بی‌بدیلش، فضای آموزش را با چالش‌هایی جدی مواجه کرده است: ▫️اولا فاقد پتانسیل انتقال است. ▫️ثانیا را منحصر در وجودشناسی کرده و درنتیجه باعث ایستایی آن شده و ارتباط فلسفه با دامنه‌ی دانش‌ها را قطع کرده است. 🌐 @aliebrahimpour_ir
🚘 رانندگان گرامی! لطفا در بین خطوط برانید؛ تا ما موتورسوارها بتوانیم از بین‌تان عبور کنیم... 🏍 با تشکر✋ 🌐 @aliebrahimpour_ir
/ 💠 با خودم می‌گویم ناکارآمدی ادعاهای پرطمطراق در تا کجا باید جلو برود تا از مان مبنی بر دست برداریم؟ 🌐 @aliebrahimpour_ir
🍀 #شعر - #حافظ - #غزل 45 🌿 توضیح: خالى از خلل: قابل اعتماد | صراحى: تنگ شراب |سفينه‌ى غزل: دفتر شعر 🌐 @aliebrahimpour_ir
💠 ای است: خودم را اسلام و ایمان و ولایت‌مداری و انقلابی‌گری بدانم و این حق را به خود بدهم بقیه را هم محک زده و مهر قبولی یا ردّی بزنم! 🌐 @aliebrahimpour_ir
💠 ای است: اگر کسی نظر داد و نقد کرد، آدم خوب و انقلابی است؛ اما اگر از کسی نقد کرد که طرفدار من بود یا من دوستش داشتم، و نامیزان است! 🌐 @aliebrahimpour_ir
💠 ای است: تا آنجایی که عواطف و احساسات من آسیب نبیند، دیگران حق و دارند؛ اما به محض اینکه پَرِ فکرشان به گوشه‌ی مقبولات و احساسات من گرفت، و و اند و به خود حق می‌دهم آن‌ها را از حیّزِ انتفاع ساقط کنم! 🌐 @aliebrahimpour_ir
عقل یشمی خال‌خال پشمی
#توییت 💠 #چه_بد_روحیه ای است: تا آنجایی که عواطف و احساسات من آسیب نبیند، دیگران حق #آزاداندیشی و
🔳 هایی‌ست این های بد؛ ▪️«ما أُبَرِّئُ نَفْسِي» از این‌ها؛ ▪️فرار از این روحیه‌ها خیلی سخت است و «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»؛ ▪️«إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي»... 🌐 @aliebrahimpour_ir
🌼 فرازی از ✅ دیگران برای ما سودی ندارند... [ ] 📜 eitaa.com/aliebrahimpour_ir/177 [ترجمه فارسی]
. باسمه . 🎬 سینمایی🎬 . « » ✳️عنوان: . (ابد و) «بیست و (یک روز) بعد» . [نسخه و ] . ▫️علی ابراهیم‌پور▫️ . ( از دو) 💠 «بیست‌ویک‌روزبعد» فیلمی است پُرمدعا در اکران؛ که هر کدام از آن ادعاها در سنجه‌ی انصاف می‌تواند وزن‌کشی شود:«1.فیلم سینماییِ 2.امیدبخشِ 3.کودک‌و‌نوجوان». 💠 «بیست‌ویک‌روزبعد»، روایتی‌ست از زندگی پسربچه‌ای یتیم و علاقه‌مند به سینما و فیلم‌سازی به نام مرتضی (مهدی قربانی) که در هنگامه‌ی کوشش‌اش برای تهیه دوربین و ساخت فیلم، متوجه سرطان مادرش (ساره بیات) می‌شود که از او و برادر کوچک‌ترش مخفی کرده و درمانش نیازمند آمپولی گران‌قیمت است؛ ازاین‌رو تمام تلاشش را می‌کند و حتی ایده‌ی فیلمش (داستان پسری که پدرش شاگرد مرتاضی هندی بوده و می‌خواهد قطار را با قدرت ماورایی نگه‌دارد) را و تنها وسیله‌ی قیمتی باقی‌مانده از پدرش (موتور سیکلت) را می‌فروشد تا پول دارو را تهیه کند؛ ولی بعد از خرید آمپول متوجه می‌شود این دارو بایستی هر «بیست‌و‌یک‌روز» یک‌بار مصرف شود. 💠 بیست‌ویک‌روزبعد خوش‌ساخت است و -غیر از پایان‌بندی‌اش- روایتی روان و صحیح و مشخص دارد. شخصیت‌سازی مرتضای فیلم در روند داستان زیباست و دل‌نشین؛ مرتضی مغرور، آرمانی، بامرام، کوشا و داداش‌بزرگ است. امتزاج این خصوصیات، صحنه‌های شیرینی می‌آفریند. با این حال فیلم‌نامه روایتی متصل ندارد؛ چراکه داستان‌های زائد و فرعیِ زیادی دارد که غیرمتصل به داستان اصلی‌اند. به‌عبارت‌دقیق‌تر فرازهای فرعی فیلم، فاقد ارتباط عمودی با بدنه داستان‌اند که حذف آن‌ها آسیبی به داستان اصلی نمی‌زند. برای نمونه شرطی‌بازی‌کردن مرتضی با جوانان بزرگسالی که در اتاق پشتی کلوپ هستند و سپس فرارکردن از دست آن‌ها، هرچند تلاشی برای کسب درآمد است، اما نقشی در پیکره‌ی اصلی داستان بازی نمی‌کند. همچنین است ورود و خروج پدر بچه پولدار کلاس‌شان. 💠 تا قبل از ده‌دقیقه‌ی پایانی فیلم، گرچه شاهد دردی از اجتماع هستیم، از تلاش‌های امیدوارانه‌ی مرتضی و دوستانش لذت می‌بریم. اما ده‌دقیقه‌ی آخر فیلم، همان‌طور که دنیا را روی دوش مرتضی هوار می‌کند، شیرینی قبل را هم به کام مخاطب تلخ کرده و ویرایشی جدید به طعم کل فیلم می‌دهد. مرتضی بعد از این‌که از مسئول داروخانه می‌شنود دارو را باید بیست‌ویک‌روزبعد هم تهیه کند، وا می‌رود! او تمام زندگی‌اش را برای خرید این دارو خرج کرده و هیچ راهی برایش باقی نمانده: ایده‌ی فیلم‌اش را فروخته؛ قولی که به مادرش داده را شکسته و شرطی‌بازی‌کردن را هم امتحان کرده؛ رفیق حباب‌سازش هم درآمدش را به او داده؛ تنها هنرش که همان نگه‌داشتن قطار است را هم با تعداد زیاد تماشاچی به کار گرفته و حتی موتور پدرش که تنها بازمانده قیمتی از اوست و مادرش در حفظ آن تاکید زیادی دارد را هم فروخته. دیگر راهی برای بیست‌ویک‌روزبعد جلوی پای مرتضی باقی نمانده؛ بنابراین منطقا آینده‌اش تاریک و کور است. ازاین‌رو اینکه در پایان‌بندی فیلم، جلوی قطار می‌ایستد و می‌خواهد آن را نگه دارد، بیش از آنکه بخواهد دلالتی به «ایستادگی در برابر مشکلات» داشته باشد، ناامیدی و خودکشی روحی اوست! ازاین‌رو ایستادن قطار بسی بی‌معناست. این قطار جز در ذهن نویسنده و بریده از داستان، نمی‌تواند بایستد! قطار واقعی همان خبر مسئول داروخانه بود که از روی او رد شد... (ادامه دارد...) [ ] 🌐 @aliebrahimpour_ir