هدایت شده از رضا یزدانی
📎کانال تعدادی از شاعران انقلابی کشور در پیامرسان ایتا:
📍علیمحمد مودب
@alimohammadmoaddab
📍میلاد عرفان پور
@erfanpoor
📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی
@shafiepoems
📍مهدی جهاندار
@mehdi_jahandar
📍داود رحیمی:
@davud_rahimi
📍رضا ابوذری:
@rezaaboozari
📍رضا یزدانی
@rezayazdaanii
📍محمد خادم
@khadempoet
📍محسن ناصحی
@nasehi_mohsen
📍مبین اردستانی:
@Mobin_Ardestani
📍حسن زرنقی:
@h_zarnaghi
#لیله_الرغائب
#شب_آرزوها
.
غریبم جز تو میدانم رفیق و آشنایی نیست
صدایت میزند اندوه من، جز تو خدایی نیست
بلد یا نابلد سوی تو میپوید نیاز من
که جز ناز تو در شش سوی عالم ماجرایی نیست
همین هیچم که محتاج تو هستم هرچه فرمایی
همین هیچم، همین هم بر درت کم ادعایی نیست
کجاها رفتهام در جستوجو، برگشتهام خالی
کجایی ای که خالی از تو میدانم که جایی نیست
تو را میخوانم امشب بر بلندیهای فریادم
ببین در کوهسار ناله جز بغضم صدایی نیست
.
مرا پیدا کن از هر های و هو، در صحبتت گم کن
که از من در کف من هیچ غیر از ردپایی نیست
#علی_محمد_مودب @alimohammadmoaddab
سیطره متوسطها و آغاز عصر انحطاط-علی محمد مودب
«اگر قله مرتفع بود، دامنه زیبا میشود.» چند روز قبل این جمله زیبا را در فیلم یکی از سخنرانیهای مهم شهید حاج قاسم سلیمانی در بزرگداشت شهدای استان گیلان شنیدم. این حکمت که البته حکمتی کهن است، کلید فهم بسیاری از مشکلات است. وقتی در هر کاری به آدمهای اصیل و اصلی رجوع کنیم و کار را به آنها بسپاریم، به طور طبیعی سامان امور درست میشود و هر کسی جای خود را پیدا میکند و آدمهای دیگر هم نقش خودشان را درست ایفا میکنند. اما وقتی آدمهای درجه چندم و متوسطها و قدکوتاهان، میدان را در دست میگیرند، همه چیز پریشان میشود.
یکی از تبعات بسیار ناگوار کشمکشهای داخلی اجتماع این است که به نیروهای متوسط رجوع میشود. قلههای بخشی از اجتماع فردای منازعهها کناره میگیرند و از آن طرف با اعمال نفوذ مانع از برجسته شدن ومیدان دار شدن قلههای طیف مقابل میشوند و در این کشمکش هر دو گروه در نهایت به میان داری و میدان داری متوسطها و ضعیفها رضایت میدهند.
یکی از دلایل و تبیینهای فشل شدن و ضعیف شدن جامعه پس از منازعههای داخلی، همین ماجراست. هر دو گروه به نوعی قهر میکنند و آدمهای متوسط تاخت و تاز میکنند و این گونه است که به قول فروغ فرخزاد: در سرزمین قدکوتاهان، معیارهای سنجش همواره بر مدار صفر سفر کردهاند.
جامعه ایران به شدت در تمام سده اخیر به خاطر منازعه درونی غرب گرایان با سنت گرایان در معرض این بحران بوده است و به همین خاطر روز به روز نهادهای فرهنگی آن تضعیف شده است. در یکی دو دهه اخیر هم منازعات سیاسی و اجتماعی مختلفی که رخ داد، به نوعی بر پدیده سیطره متوسطها دمید و ما را بیشتر و بیشتر به ابتذال و انحطاط نزدیک کرد.
پیش از این در یادداشتهای مختلفی به متوسطها و خدمتها و خیانتهای آنان پرداخته ام؛ اما اگر هم خوبیهایی داشته باشند، اگر مراقبت نکنیم، در مجموع متوسطها میل به تغییر استانداردها دارند و همه چیز را روی شیب نزول قرار میدهند و با تسلط متوسطها عصر انحطاط آغاز میشود.
در دو دهه اخیر میدان فرهنگ و هنر ایران را متوسطها اداره کرده اند. متأسفانه متوسطها علاوه بر میان داری در منازعات اجتماعی، ویژگی دیگری دارند که باعث میشود میان دار بمانند و آن این است که باوجود ظاهر و ادعای نخبگی و فرهیختگی، بسیار حرف شنو و مطیع هستند و این گونه است که همیشه جعلیها بر آدمهای اصیل و اصلی ترجیح داده میشوند و به مرور خودشان به معیار تبدیل میشوند؛ بدین گونه ضمن ایجاد توهم قله بودن در خود هر روز سعی در پوک کردن ما داشته اند؛ اما در روز بحران عیار متوسطها مشخص میشود.آنها توان نگه داشتن اعصاب خود را ندارند و وقتی در مسائل مشکل دهن باز میکنند و حرفی میزنند، عوام زدگی خود را عیان میکنند. البته که عاقلان از این قصه باخبر بوده اند؛ اما حالا با روزها و توانها و بودجههایی که آنها مصرف کرده اند، چه کنیم؟ عاقبت سیطره متوسطها اگر هوشیار نباشیم، چیزی جز فشل و زوال و انحطاط نیست. به نقل از روزنامه شهرآرا #علیمحمد_مودب @alimohammadmoaddab
هوای تو آزادی و شادی است
زمین تو میدان آزادی است
تو در سایه سبز عبدالعظیم
پری از گُل و خنده و یاکریم
پر از یاکریمی تو هر پنجره
پر از یاکریمی تو هر حنجره
تو ما را دل جستوجو دادهای
وزان جستوجو آبرو دادهای
تو آموختی رسم فریاد را
تو آتش زدی بیخ بیداد را
در آتش چو مشروطه خود سوختی
به ما درس آزادی آموختی
وطنخواهی از تو پرآوازه شد
به تو نام ایران زمین تازه شد
عدالت تو از حاکمان خواستی
ز شاهان تو این مُلک پیراستی
دماوند تصویر پایندهات
بهار و مدرس نمایندهات
تو سهراب را شهر رویا شدی
پناه دل تنگ نیما شدی
تو جمع خراسان و گیلان شدی
تو آیینة حُسن ایران شدی
لر و ترک و کرد و عرب جمع شد
دماوندت این جمع را شمع شد
دماوندت آرامش جان ماست
نماد سر سربلندان ماست
همه با تو سبز و شکوفا شدند
چنین در تو منهای ما، ما شدند
خمینی چراغ جماران توست
امام تو، پیر شهیدان توست
سلام تو اسلام را زنده کرد
امام تو این نام را زنده کرد
به جز تو از آن یار، دعوت که کرد
به سوگ امامش، قیامت که کرد؟
تو شهر شهیدان جاوید ما
تو در آخرین رزم امید ما
جهان محو تصویر توفانیات
خداحافظی با سلیمانیات
اگر چند گاهی دلآشفتهای
تو با شرق، از آسمان گفتهای
امید است نام شهیدان تو
تماشای لبخند چمران تو
امید است قاسم سلیمانیات
امید است یار خراسانیات
تو آوازة تازة مشرقی!
به تو گرم هر سو دل عاشقی!
دل گرم این مُلک و کشور تویی
تو تهرانی، امید خاور تویی #علیمحمد_مودب آلبوم #تهران_جان را از تارنماهای موسیقی دریافت کنید @alimohammadmoaddab
هدایت شده از محمدحسین
🔗کانال تعدادی از شاعران متعهد کشور در پیامرسان ایتا
📍آفتابگردانها [شاعران جوان انقلاب اسلامی]:
@Aftabgardan_ha
📍دکتر محمدرضا ترکی:
@faslefaaseleh
📍دکتر رضا شیبانی:
@zahrdaroo
📍حسن خسروی وقار:
@hasankhosravivaghar
📍مجتبی خرسندی:
@Mojtaba_khorsandi
📍حسن بیاتانی:
@telkalayyam
📍رضا یزدانی:
@rezayazdaanii
📍علیمحمد مودب
@alimohammadmoaddab
📍میلاد عرفان پور
@erfanpoor
📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی
@shafiepoems
📍داود رحیمی:
@davud_rahimi
📍رضا ابوذری:
@rezaaboozari
📍محمد خادم
@khadempoet
📍محسن ناصحی
@nasehi_mohsen
📍مبین اردستانی:
@Mobin_Ardestani
📍حسن زرنقی:
@h_zarnaghi
📍حجتالاسلام محمدحسین انصارینژاد
https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
مادر سلام و صبح و ترانه است
نور چراغ و گرمی خانه است
مادر نگاه و بوسه و لبخند
آغوش گریههای شبانه است
آیینهایست تا ابدیت
بر گیسوی پریش تو شانه است
یک ذرّه دست تو که بسوزد
جانش پر از لهیب و زبانه است
عشقی است بیدریغ و شگفتا
عشقی چه بی بها و بهانه است
ایثار بیتوقّع و نابش
انگار قصّه است و فسانه است
او را ندیدهایم همیشه
هرچند آفتاب زمانه است
قلبی در انتظار صدایی
چشمی به سوی در نگران است
بخشندگیست اوّل و آخر
مادر که از خدای نشانه است
مادر که تا همیشه همین است
مادر که تا همیشه همان است
#روز_زن
#روز_مادر
#علیمحمد_مؤدب
@shahrestanadab
@alimohammadmoaddab
#علیمحمد_مودب
سایه مهر تو را چندی ست من بر سر ندارم
روز مادر آمد و امسال من مادر ندارم
چشم میگردانم و ای داد چشمان تو بسته است
وای من آیینه چشم تو را دیگر ندارم
چشم بر من بستهای اما نگاهت تا ابد هست
تو دعاگوی منی هر جا که یاریگر ندارم
یادگاران عزیزت خواهرانم خواهرانم
شکر خواهر دارم از دنیا اگر مادر ندارم
دخترم تکرار تصویر تو در آیینه من
بعد تو دلگرمی دنیا جز این دختر ندارم
زندگی با یادت ای جان، مرگ با شوق تو زیباست
با امید دیدنت دیگر غم محشر ندارم
#مادر
#روز_مادر
#عشق
@alimohammadmoaddab
هدایت شده از میراث
باران مرا به یادِ تو آیا میآوَرَد؟
باران تو را به یادِ من اما میآورد
باران چه میهمان عزیزیست، با خودش
انبوه خاطرات به دنیا میآورد
هر روز پشت پنجره، لطفِ خیال تو
دستی به مهربانی بالا میآورد
باران؛ سکوتِ منجمدِ سالهای سال
خود را به پیشِ چشمِ تماشا میآورد
عشق است، عشق، عشق که هر موجِ رفته را
با پای خود دوباره به دریا میآورد
تا دل بَرَد دوبارهتر و عاشقانهتر
امروز میبَرَد دل و فردا میآورد
پژمردهام که بوسه بباری بر این کویر
باران چقدر حال مرا جا میآورد!
#مبین_اردستانی
@Mobin_Ardestani
.
#شعر_خوب_بخوانیم
.
@hasankhosravivaghar
خورشید صبحگاه که میتابد
هر بار
تصویر مهربانی تو تازه میشود
ما باز کودکان تو هستیم
در روستای کوچک شادی
تو پرتو همیشۀ مهری
بی منّت و دریغ
تو پرتو مبارک مهری
آن مهر مادرانه که میروبد
از خانههای خاطر ما تا هست
تاریکی و مرارت و رخوت را
-: حرکت شو بچّهجان!
حرکت شو مادرم!
حرکت شو دخترم!
حرکت شو، دیر شد!
ما را تو باز راه میاندازی
از خوابهای مسخره میگیری
بیدار میکنی
خورشید صبحگاه که میتابد
تو مثل نور در همه سو کار میکنی
گوساله میدود
گوساله میدود در رخوت حیات
تا تازهتر کند یاد هبوط را
با سطل شیر آمدهای خرّم
گویا درخت توت:
- اُ بچَّه! دیر شد
بیگاه شد، ببین!
گویا درخت توت
دوشیده شیر تازه و شیرین خاک را
چادر نماز تو
تا پهن میشود
بر خاک و آفتاب
من
در ابر شاخسار پر از توت
انگار کن که روح تو باشم
پرواز میدهم
باران توت را
تا کودکانت اینهمه شادی را بردارند
صبحانه نان گرم تنوری
صبحانه شیر داغ
صبحانه مثکه، خنده و آرامش
صبحانه باز
خورشید صبحگاه که میتابد
خورشید صبحگاه که میتابد
زن آن سوی دریچه
گویا درخت گل
گلهای گُلگلاب
ای مؤمن صبور! مادر!
دُرّ یتیم من!
ای زن تو از سلالۀ پیغمبری مگر
کاینگونه تا همیشه
عطر گل محمّدی از نامت میریزد
پیوسته
در شیشههای روح
در خاطرات شادی و اندوه
یا صبحها مگر
در آن نماز سادۀ خوابآلود
دست قنوت تو
مثل قنات نور به کوثر رسیده بود
کاینگونه نور را
چون توت
از شاخه چیده بود
خورشید صبحگاه نمیتابد
وقتی تو نیستی
خورشید صبحگاه که میتابد
ای خانههای گنبدی خاکی
آن آفتاب کو؟
جوی وضوی صبح درِ حولی
معنای آب کو؟
آن کوزه گلینِ صمیمی کو؟
کو کوزهای که مستی ما بود؟
ای ریسههای منتشر بید!
ای چشمهای برگ!
آیا ندیدهاید کجا گم شد؟
آن روسری که باز ندیدیمش
تا بود و بود ما پسرانش هم
ای ساقۀ معطّر گلهای گُلگلاب!
آن دست کو که هستی ما بود؟
چون شاخۀ شکستۀ گلهای پرپرم
ای وای مادرم؟
کو؟ کو؟
آن شاخسار پُربَر زردآلو
آن سایهسار سیب
آن سایۀ عزیز و کریم توت
بابا! کجاست؟ کو؟
ای خواهران من!
در چهرههایتان
آن چهرۀ مقدّس جاوید
لبخند میزند
بسیار خستهام باز
چون کودکی که از مرکب
با صورت اوفتاده به خاکم
دندان گفتگو که ندارم
تا درد خویش را بشمارم
مادر!
مادر!
مادر!
من باز هم مریض تو هستم
محتاج اینکه مرهمی از مهرت
بر بازوان درد ببندی
محتاج شیر گرم
محتاج تلخِ مزّۀ مُملایی
یادت که هست؟
آن روز سخت را
من با دهان به خاک که افتادم
دستان مهربانی تو
موسیقی لطیف شفا بود
چشمت نگاه گرم خدا بود
مادر بیا به خواب من و باز
لالاییای بخوان
ای آفتاب جان من، ای ماه!
با آن نوای مهر که میتابد
تا هست در رگان من انگار:
سرشار و جاودانه که الله
الله الله الله الله...
*توضیح اصطلاحات احتمالاً غریب متن:
حرکت شو: بلند شو ! بیدار شو! اصطلاحی که مادرم برای بیدارکردن ما به کار میبرد
اُ بچه: آهای بچّه!
مُملایی: نوعی داروی گیاهی که از ریشۀ گیاهی کوهی تهیه میشد و برای کوفتگی و ضربدیدگی بسیار مفید و مؤثر بود
مثکه: بر وزن پنکه، کره
حولی بر وزن کولی: حیاط را میگفتیم
گُلگلاب: گل محمدی
الله الله الله الله: مادرم اینطوری لالایی میگفت
. #علیمحمد_مودب
@alimohammadmoaddab
#آتشنشانان_شهید #علیمحمد_مودب
. سوختی تا خانه ما را نسوزاند غمی
بر مزارت اشکهای عاشقان فانوسهاست
زیستی در شعلهها و پر زدی با شعلهها
زندگی با مرگ، شرح غیرت ققنوسهاست . @alimohammadmoaddab