eitaa logo
علی محمد مودب (اشعار و آثار
889 دنبال‌کننده
149 عکس
74 ویدیو
7 فایل
شعر 💢 کانال رسمی علی محمد مؤدب 💢 ارتباط با ادمین 🆔 صفحه رسمی اینستاگرام : http://instagram.com/alimohammadmoaddab 🆔 وبسایت : 🌐 https://ammoaddab.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محمدحسین
🔗کانال تعدادی از شاعران متعهد کشور در پیام‌رسان ایتا 📍آفتابگردان‌ها [شاعران جوان انقلاب اسلامی]: @Aftabgardan_ha 📍دکتر محمدرضا ترکی: @faslefaaseleh 📍دکتر رضا شیبانی: @zahrdaroo 📍حسن خسروی وقار: @hasankhosravivaghar 📍مجتبی خرسندی: @Mojtaba_khorsandi 📍حسن بیاتانی: @telkalayyam 📍رضا یزدانی: @rezayazdaanii 📍علی‌محمد مودب @alimohammadmoaddab 📍میلاد عرفان پور @erfanpoor 📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی @shafiepoems 📍داود رحیمی: @davud_rahimi 📍رضا ابوذری: @rezaaboozari 📍محمد خادم @khadempoet 📍محسن ناصحی @nasehi_mohsen 📍مبین اردستانی: @Mobin_Ardestani 📍حسن زرنقی: @h_zarnaghi 📍حجت‌الاسلام محمدحسین انصاری‌نژاد https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
مادر سلام و صبح و ترانه است نور چراغ و گرمی خانه است مادر نگاه و بوسه و لبخند آغوش گریه‌های شبانه است آیینه‌‌ای‌ست تا ابدیت بر گیسوی پریش تو شانه است یک ذرّه دست تو که بسوزد جانش پر از لهیب و زبانه است عشقی است بی‌دریغ و شگفتا عشقی چه بی بها و بهانه است ایثار بی‌توقّع و نابش انگار قصّه است و فسانه است او را ندیده‌ایم همیشه هرچند آفتاب زمانه است قلبی در انتظار صدایی چشمی به سوی در نگران است بخشندگی‌ست اوّل و آخر مادر که از خدای نشانه است مادر که تا همیشه همین است مادر که تا همیشه همان است @shahrestanadab @alimohammadmoaddab
سایه مهر تو را چندی ست من بر سر ندارم روز مادر آمد و امسال من مادر ندارم چشم می‌گردانم و ای داد چشمان تو بسته است وای من آیینه چشم تو را دیگر ندارم چشم بر من بسته‌ای اما نگاهت تا ابد هست تو دعاگوی منی هر جا که یاریگر ندارم یادگاران عزیزت خواهرانم خواهرانم شکر خواهر دارم از دنیا اگر مادر ندارم دخترم تکرار تصویر تو در آیینه من بعد تو دلگرمی دنیا جز این دختر ندارم زندگی با یادت ای جان، مرگ با شوق تو زیباست با امید دیدنت دیگر غم محشر ندارم @alimohammadmoaddab
هدایت شده از میراث
باران مرا به یادِ تو آیا می‌آوَرَد؟ باران‌ تو را به یادِ من اما می‌آورد باران چه میهمان عزیزی‌ست، با خودش انبوه خاطرات به دنیا می‌آورد هر روز پشت پنجره، لطفِ خیال تو دستی به مهربانی بالا می‌آورد باران؛ سکوتِ منجمدِ سال‌های سال خود را به پیشِ چشمِ تماشا می‌آورد عشق است، عشق، عشق که هر موجِ رفته را با پای خود دوباره به دریا می‌آورد تا دل بَرَد دوباره‌تر و عاشقانه‌تر امروز می‌بَرَد دل و فردا می‌آورد پژمرده‌ام که بوسه بباری بر این کویر باران چقدر حال مرا جا می‌آورد! @Mobin_Ardestani . . @hasankhosravivaghar
خورشید صبحگاه که می‌تابد هر بار تصویر مهربانی تو تازه می‌شود ما باز کودکان تو هستیم در روستای کوچک شادی تو پرتو همیشۀ مهری بی منّت و دریغ تو پرتو مبارک مهری آن مهر مادرانه که می‌روبد از خانه‌های خاطر ما تا هست تاریکی و مرارت و رخوت را -: حرکت شو بچّه‌جان! حرکت شو مادرم! حرکت شو دخترم! حرکت شو، دیر شد! ما را تو باز راه می‌اندازی از خواب‌های مسخره می‌گیری بیدار می‌کنی خورشید صبحگاه که می‌تابد تو مثل نور در همه سو کار می‌کنی گوساله می‌دود گوساله می‌دود در رخوت حیات تا تازه‌تر کند یاد هبوط را با سطل شیر آمده‌ای خرّم گویا درخت توت: - اُ بچَّه! دیر شد بی‌گاه شد، ببین! گویا درخت توت دوشیده شیر تازه و شیرین خاک را چادر نماز تو تا پهن می‌شود بر خاک و آفتاب من در ابر شاخسار پر از توت انگار کن که روح تو باشم پرواز می‌دهم باران توت را تا کودکانت این‌همه شادی را بردارند صبحانه نان گرم تنوری صبحانه شیر داغ صبحانه مثکه، خنده و آرامش صبحانه باز خورشید صبحگاه که می‌تابد خورشید صبحگاه که می‌تابد زن آن سوی دریچه گویا درخت گل گل‌های گُل‌گلاب ای مؤمن صبور! مادر! دُرّ یتیم من! ای زن تو از سلالۀ پیغمبری مگر کاین‌گونه تا همیشه عطر گل محمّدی از نامت می‌ریزد پیوسته در شیشه‌های روح در خاطرات شادی و اندوه یا صبح‌ها مگر در آن نماز سادۀ خواب‌آلود دست قنوت تو مثل قنات نور به کوثر رسیده بود کاین‌گونه نور را چون توت از شاخه چیده بود خورشید صبحگاه نمی‌تابد وقتی تو نیستی خورشید صبحگاه که می‌تابد ای خانه‌های گنبدی خاکی آن آفتاب کو؟ جوی وضوی صبح درِ حولی معنای آب کو؟ آن کوزه گلینِ صمیمی کو؟ کو کوزه‌ای که مستی ما بود؟ ای ریسه‌های منتشر بید! ای چشم‌های برگ! آیا ندیده‌اید کجا گم شد؟ آن روسری که باز ندیدیمش تا بود و بود ما پسرانش هم ای ساقۀ معطّر گل‌های گُل‌گلاب! آن دست کو که هستی ما بود؟ چون شاخۀ شکستۀ گل‌های پرپرم ای وای مادرم؟ کو؟ کو؟ آن شاخسار پُربَر زردآلو آن سایه‌سار سیب آن سایۀ عزیز و کریم توت بابا! کجاست؟ کو؟ ای خواهران من! در چهره‌هایتان آن چهرۀ مقدّس جاوید لبخند می‌زند بسیار خسته‌ام باز چون کودکی که از مرکب با صورت اوفتاده به خاکم دندان گفتگو که ندارم تا درد خویش را بشمارم مادر! مادر! مادر! من باز هم مریض تو هستم محتاج اینکه مرهمی از مهرت بر بازوان درد ببندی محتاج شیر گرم محتاج تلخِ مزّۀ مُملایی یادت که هست؟ آن روز سخت را من با دهان به خاک که افتادم دستان مهربانی تو موسیقی لطیف شفا بود چشمت نگاه گرم خدا بود مادر بیا به خواب من و باز لالایی‌ای بخوان ای آفتاب جان من، ای ماه! با آن نوای مهر که می‌تابد تا هست در رگان من انگار: سرشار و جاودانه که الله الله الله الله الله... *توضیح اصطلاحات احتمالاً غریب متن: حرکت شو: بلند شو ! بیدار شو! اصطلاحی که مادرم برای بیدارکردن ما به کار می‌برد اُ بچه: آهای بچّه! مُملایی: نوعی داروی گیاهی که از ریشۀ گیاهی کوهی تهیه می‌شد و برای کوفتگی و ضرب‌دیدگی بسیار مفید و مؤثر بود مثکه: بر وزن پنکه، کره حولی بر وزن کولی: حیاط را می‌گفتیم گُل‌گلاب: گل محمدی الله الله الله الله: مادرم این‌طوری لالایی می‌گفت . @alimohammadmoaddab
. دریایم من سراپا آغوش خواهی بیا خواهی برو! . @alimohammadmoaddab
. سوختی تا خانه ما را نسوزاند غمی بر مزارت اشک‌های عاشقان فانوس‌هاست زیستی در شعله‌ها و پر زدی با شعله‌ها زندگی با مرگ، شرح غیرت ققنوس‌هاست . @alimohammadmoaddab
زیر سم‌های بزهای کوهی چکمه‌ها، تیشه‌های پیاپی زیر برف بلند زمستان خسته، یخ‌بسته ،بی تکیه‌گاهم کوهم آری، ولی بی‌پناهم!     @alimohammadmoaddab
. آشیانه ی پرندگان مرده ام حال من حال مسجدی که تمام شب بی نماز مانده است و آفتاب سر زده است حال مسجدی قدیمی و بزرگ که از اذان صبح تا صلاتِ ظهر هر چه فکر کرده جز توریست ها هیچ کس به خاطرش نیامده است! @alimohammadmoaddab
دل به ابرهای هرزه خوش مکن! روی با ستارگان تُرُش مکن! هیچ، هیچ، هیچ هیچ غیر حرف آسمان درست نیست آسمان هر آنچه دود را ز یاد می برد پیش بینی هوای این و آن درست نیست موضع خروسکان بادسنج را باد می برد! @alimohammadmoaddab
سر پیچیدن با زلف تو دارد سر من کز سر نیزه مرا سخت هوایی کرده است @alimohammadmoaddab