هدایت شده از 🏴پورتال امام حسین علیه السلام
17.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ سرچشمهٔ همهٔ گناهان؛
شرح حدیثی از امام صادق (علیه السلام) در سالروز شهادت آن حضرت
🎥 در بیان نورانی نابغه دهر، آیت الله العظمی شهید «سید محمدباقر صدر»
♨️ هر قدر بیشتر جاه و مقام دنیایی پیدا میکنی بیشتر تشنه میشوی...
قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «حُبُّ الدُّنیا رَأسُ کُلِّ خَطیئَة».
#امام_جعفرصادق علیه السلام
#شهید_محمدباقر_صدر
#بنیاد_بینالمللی_عاشوراء
✨✨✨✨✨✨✨
🚩 پورتال امام حسین (علیه السلام)
💠 @imamhusaynportal
🇮🇷 پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به کشور آسیبی نرسد
«ولایت فقیه برای مسلمین یک هدیه است که خدای تبارک و تعالی داده است.»
(صحیفه امام [خمینی]، جلد ۱۰، ص ۴۰۷)
«من به همه ملت اطمینان میدهم که امر دولت اسلامی، اگر با نظارت فقیه و ولایت فقیه باشد، آسیبی بر این مملکت وارد نخواهد وارد شد.»
(صحیفه امام [خمینی]، جلد ۱۰، ص ۵۸)
#سر_خم_می_سلامت
#سید_ابراهیم_رئیسی
#سید_محمدعلی_آلهاشم
#حسین_امیرعبداللهیان
✨✨✨✨✨✨✨
🍀 اخلاق و اعتدال ؛
کانال سید علیرضا حسینی (عارف)
در پیامرسان ایتا:
@alirezahoseiniaref
در پیامرسان بله:
ble.ir/alirezahoseiniaref
🌅 غدیر ؛ عیدی در آسمان و از آسمان
🕋 عن الإمام أبي عبدالله الصادق (علیه السلام) في یوم الغدیر:
هو عید الله الأکبر؛ و ما بعث الله نبیاً إلا وتعید في هذا الیوم وعرف حرمته؛ واسمه في السماء یوم العهد المعهود وفي الأرض یوم المیثاق المأخوذ والجمع المشهود.
امام صادق (علیه السلام) دربارهٔ روز غدیر فرمود:
آن روز عید بزرگ خداست؛ خداوند پیامبرى مبعوث نکرد مگر اینکه آن پیامبر این روز را عید گرفت و عظمت آن را شناخت؛ و نام این روز در آسمان «روز عهدِ شناختهشده» و در زمین «روز پیمانِ گرفته شده و حضور همگانى» است.
(وسائل الشیعة، ج ۵، ص ۲۲۴)
🕌 عن الإمام علي بن موسی الرضا (علیهما السلام) قال:
إن یوم الغدیر في السماء أشهر منه في الأرض.
امام رضا (علیه السلام) فرمود:
روز غدیر در آسمان مشهورتر از زمین است.
( مصباح المتهجد، ص ۷۳۷)
این عید بزرگ آسمانی را به قطب عالم امکان امام زمان(عج) و امت اسلامی - بویژه شیعیان مولا علی(ع) - تبریک عرض میکنم؛ و از خداوند متعال توفیق پایمردی بر «پیمان ولایت» را برای خود و شما خواستارم. 🤲
✨✨✨✨✨✨✨
🍀 اخلاق و اعتدال ؛
کانال سید علیرضا حسینی (عارف)
در پیامرسان ایتا:
@alirezahoseiniaref
در پیامرسان بله:
ble.ir/alirezahoseiniaref
💚 امام خمینی(ره):
مردم، کشور را حالا از خودشان میدانند و میدانند که سرنوشت کشور با انتخابات است. اینطور نیست که حالا بگویند ما انتخاب کنیم برای کی؟ انتخاب میکنند برای خودشان... من امیدوارم که هرچه بیشتر شرکت بکنند در انتخابات. این وظیفهای است الهی، وظیفه ای است ملی، وظیفهای است انسانی، وظیفهای است که ما باید عمل به آن بکنیم، همه مان باید در انتخابات شرکت بکنیم".
(صحیفه امام، ج ۱۸، ص ۳۸۱)
❤️ آیة الله العظمی خامنهای:
کلمهٔ جمهوری در «جمهوری اسلامی» حاکی از این است که در ذات این نظام، حضور مردم لحاظ شده؛ بنابراین دوام جمهوری اسلامی و قوام جمهوری اسلامی و عزّت جمهوری اسلامی و آبروی جمهوری اسلامی در دنیا متوقّف به حضور مردم است؛ برای همین است که ما توصیه میکنیم مردم عزیزمان مسألهٔ رأی دادن را، حضور در این آزمون مهمّ سیاسی را جدّی بگیرند و شرکت کنند. و اینکه شما میگویید بعضیها مردّدند، من وجهی برای تردید پیدا نمیکنم. این کار آسانی است که نتایج مهمّی دارد.
(از سخنان امروز، جمعه ۸ تیر ۱۴۰۳)
✨✨✨✨✨✨✨
🍀 اخلاق و اعتدال ؛
کانال سید علیرضا حسینی (عارف)
در پیامرسان ایتا:
@alirezahoseiniaref
در پیامرسان بله:
ble.ir/alirezahoseiniaref
روضههای مکتوب، به مناسبت دههٔ اول محرم 🖤💔
1⃣ روضه شب اول ــ مصيبت مسلم بن عقيل
شب اول محرم، متعلق به «مسلم بن عقیل» سفیر غریب مولای کربلاست.
روضه این شب را بخوانیم:
امام حسين(ع) از «مدينه» خارج شده و در «مكه» بود كه دعوت مردم کوفه از ايشان بسيار زياد شد و تعداد نامههای آنان به هزاران درخواست بالغ گردید.
آخرين نامه كه به امام رسيد، ایشان در مسجدالحرام بين ركن و مقام دو ركعت نماز گزارد و از خداوند متعال طلب خير كرد. سپس «مسلم بن عقیل» را نزد خود خواست.
جناب مسلم فرزند «عقيل بن أبي طالب» از بزرگان بنیهاشم و پسر عموی حضرت ابا عبدالله الحسين(ع) بود.
امام پاسخ نامه های مردم کوفه را نوشت و در آن آورد: «سخن شما اين است كه: "امامی نداريم، به سوی ما بيا شايد خدا به سبب تو ما را هدايت و متحد كند". من، مسلم بن عقيل برادر و پسر عموی خود را كه مورد اطمينان من است به سوی شما فرستادم. پس اگر او برای من نوشت كه رأی خردمندان و اهل فضل و مشورت شما همان است كه در نامههايتان خواندم بزودی نزد شما خواهم آمد...».
مسلم در نيمهٔ ماه مبارک رمضان سال ۶۰ هجری قمری از مكه خارج شد و به مدينه منوره رفت. در مسجد پيامبر(ص) نماز خواند و با خانوادهٔ خود وداع كرد و با چند راهنما و همراه به سوی كوفه عزیمت نمود. شرايط اين سفر بسيار سخت بود و مسلم و همراهان راه را گم كردند و دو راهنما از تشنگی جان باختند؛ تا اينكه مسلم سرانجام در روز پنجم شوال به كوفه رسيد.
مردم كوفه دسته دسته نزد مسلم جمع شدند و چون وی نامه حضرت(ع) را بر آنان خواند گريستند. سپس ۱۸,۰۰۰ نفر از اهل كوفه با مسلم بيعت كردند. در نتيجه او نيز نامهای به امام(ع) نوشت و بيعت اين تعداد را خبر داد و ايشان را به حركت به سوی كوفه ترغيب نمود.
هنگامی كه خبر اين بيعت به «يزيد بن معاويه» رسيد، وی «عبيدالله بن زياد» را كه حاكم بصره بود مأمور كرد تا حكومت كوفه را نيز عهدهدار گردد. عبيدالله با حيله به شهر وارد شد و حكومت را در دست گرفت و مردم را تهديد و رؤسای قبایل را تطمیع كرد.
وی پس از مدتی، «هاني بن عروة» كه از بزرگان كوفه محسوب می شد و مسلم بن عقيل در منزل او پناه گرفته بود را شكنجه و زندانی كرد. مسلم هنگامی كه خبر شكنجه شدن هانی را شنيد از كوفيان خواست كه به ياريش بشتابند. مردم به او پيوستند و مسجد و بازار و اطراف قصر پر از جمعيت شد، در حاليكه ياران عبيدالله بيش از پنجاه نفر نبودند.
عبيدالله چند نفر را بين قبايل مختلف كوفه فرستاد تا آنها را تهديد و تطميع كنند. همچنین عدهای از اشراف كه در قصر او بودند را مأمور نمود كه از بامهای دارالاماره مردمی كه قصر را محاصره كرده بودند بترسانند يا فريب دهند.
اهل كوفه هنگامی كه سخن رؤسا و اشراف خود را شنيدند سست شدند! كم كم نجوای خناسان هم زياد شد كه به یکديگر میگفتند: "برگرديم، ديگران هستند و كفايت میکنند!!".
اندک اندک جمعيت از پيرامون مسلم پراكنده شد و از آن جمعیت چندین هزار نفری، تنها حدود سی نفر برای ياری او باقی ماندند!
مسلم كه با اين پيمان شكنی روبرو شد به همراه آن سی نفر به سوی "ابواب كنده" حركت كرد. هنگامی كه به آنجا رسيد تنها ده نفر همراه وی باقی مانده بودند و چون از آن منطقه عبور كرد هيچكس همراه او نبود و یکه و تنها شد!
مسلم غريبانه به اين سو و آن سو نگاه كرد ولی حتی كسی وجود نداشت كه وی را راهنمايی كند و يا در خانهاش او را پنهان نمايد. سفير حسين سرگردان در كوچههای تاريک كوفه راه میرفت و نمیدانست به كجا رود.
تا اينكه به خانهای رسيد كه پيرزنی بر در آن ايستاده بود. نام اين زن «طوعه» بود و منتظر فرزندش بود كه به همراه مردم از خانه بيرون رفته بود. مسلم بر زن سلام كرد و از او آب خواست. طوعه به او آب داد و به داخل خانه رفت. دوباره كه بيرون آمد مسلم را ديد كه بر در منزل نشسته است. گفت: "ای بنده خدا اگر آب نوشيدی، نزد خانواده خود رو". مسلم خاموش ماند. زن، دوباره و سهباره سخن خود را تكرار كرد. مسلم برخاست و گفت : "من در اين شهر خانه و خانوادهای ندارم. من مسلم بن عقيل هستم. اين قوم به من دروغ گفتند و مرا فريب دادند و از مأمن خود بيرون آوردند".
پيرزن مسلم را به داخل خانه دعوت کرد؛ فرشی برايش گسترد و طعامی فراهم نمود. اما مسلم شام نخورد و خوابيد. وی در عالم رؤيا عموی خود اميرالمؤمنين علی(ع) را ديد كه به وی فرمود: "بشتاب كه فردا نزد ما خواهی بود".