eitaa logo
جهاد قلم | علی سلیمیان
562 دنبال‌کننده
143 عکس
131 ویدیو
0 فایل
ارتباط: @ali_salimian
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 غزلی برگرفته از دعای مکارم‌الاخلاق چنان به اوج ببر قله‌ی یقینم را که برندارم از این آستان جبینم را فروع زندگی‌ام را چنان کفایت کن که هیچ کم نگذارم اصول دینم را اگر به چشم خلایق عزیز می‌کنی‌ام ذلیل دار منِ برتری‌گزینم را مرا به مهر و عطا و گذشت زینت ده مگر مهار کنم نفس خشمگینم را به ذکر حمد و سپاس خودت مبدّل کن تمام وسوسه‌ی فتنه‌آفرینم را به لطف دوستی‌ات قدرتی عطا فرما که ناامید کنم خصمِ در کمینم را مرا به مردم این روزگار وامگذار که خرج‌شان نکنم طبع نازنینم را ببند بر همه کس دیده‌ی نیازم را به‌سوی خود بگشا چشم رازبینم را همه وجود مرا پر کن از محبت خود به نام خویش بزن خاک سرزمینم را eitaa.com/alisalimian_poem
🕯 اعتراف مگیر فرصت بارانی نگاهم را مگر که پاک کنم نامه‌ی سیاهم را جز اعتراف ببین آه در بساطم نیست ولی تو می‌خری آیینه‌وار آهم را گناهکارم و روزی که بازخواست کنی به گردن کرمت می‌نهم گناهم را برای آتش جرمم شفیع خواهم کرد همین دو قطره مناجات گاه‌گاهم را قسم به عفو تو هرگز خطا نمی‌کردم چنانچه غیر تو می‌دید اشتباهم را چنان رئوف و رحیمی که من طمع دارم صواب ثبت کنی کرده‌ی تباهم را بگیر تنگ در آغوش مهربانی خود مگیر از منِ بی‌کس پناهگاهم را eitaa.com/alisalimian_poem
8.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ببخشند این و آن صدبار هم انگشتر خود را به جز در مدح حیدر آیه‌ای نازل نخواهد شد eitaa.com/alisalimian_poem
🚩 مثل حیدر به میدان مثل حیدر آمد و طوفان به راه انداخت یکی بود و عجب ترسی به جان یک سپاه انداخت به خود لرزید لشکر، یک قدم حتی عقب‌تر رفت به خیل جمعیت وقتی که چرخید و نگاه انداخت پیمبرصورت و سیرت، علی‌هیبت، حسن‌طینت سران جنگ را هم اینچنین در اشتباه انداخت کسی در پاسخ "هل من مبارز؟" نیست، حرکت کرد خروشید و یکایک دست و پا در بین راه انداخت به لشکر زد، رجز می‌خواند و می‌چرخید با شمشیر صد و هشتاد سر را با‌کلاه و بی‌کلاه انداخت چنان طوفان پاییزی که در جنگل به پا خیزد سر و دست یلان خیره‌سر را مثل کاه انداخت کسی از روبرو با او نمی‌جنگید، یک نامرد کمین از پشت کرد و نیزه بر پهلوی ماه انداخت الهی بشکند دستی که از بالای زین او را میان گرگ‌های زخم‌خورده، بی‌پناه انداخت هزاران تیغ بالا رفت، پایین رفت، بالا رفت... تصور کن عجب جنگی علی‌اکبر به راه انداخت پدر این صحنه را طاقت نمی‌آورد، زود آمد علی را دید و خود را بر زمین از اسب، آه... eitaa.com/alisalimian_poem
15.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چشمان بیدار تقدیم به امام زمان عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف 🎙 اجرا: 🖋 شاعر: eitaa.com/alisalimian_poem
هربار برمی‌گشت پشت در خونه اخمش رو جا می‌ذاشت لبخند روو لب داشت هرجا که بود انگار زخمش رو جا می‌ذاشت چن روزی می‌موند و مثل همیشه باز بار سفر می‌بست ما رو که می‌بوسید در حیاطو با چشمای تر می‌بست هربار می‌گفتم بیشتر بمون بابا خیلی دلم تنگه می‌گفت منم خیلی دلتنگتم اما باید برم، جنگه من فکر می‌کردم اینکه می‌گفت جنگه شوخی بابامه شغل پدر چی بود؟ مادر بهم می‌گفت سرباز اسلامه نه اسم و رسمی داشت نه پست و عنوانی خاکیِ خاکی بود با جون و دل می‌رفت با اینکه از وضعِ زمونه شاکی بود اون دفعه‌ی آخر وقتی که داشت می‌رفت حالم یه‌جوری بود بوسیدمش اما فهمیدم این بوسه آغاز دوری بود برگشت خیلی زود این بار اما با جسمی که پرپر بود این دفعه هم بابا لبخند روو لب داشت هرچند بی‌سر بود از وقتی که رفته رویای من تنها رویای بابامه من دیر فهمیدم بابای خوب من سرباز گمنامه eitaa.com/alisalimian_poem
🚩 سحر نزدیک است گرچه عمری‌ست که زانوی غمت در بغل است همچنان منتظرش باش که خیرالعمل است مردن از چشم‌‌ به‌ راهیش گوارا عسل است ای که ذکر شب و ورد سحرت "العجل" است! بیش‌ از این در پی آن باش که دلداده شوی باید آماده‌ی آماده‌ی آماده شوی شب بی‌تابی ما را سحری در راه است باز هم بت‌شکنی با تبری در راه است در قد و قامت حیدر پسری در راه است بر یتیمان محمد پدری در راه است عاقبت منجی بین‌المللی می‌آید باز از کعبه یکی مثل علی می‌آید آن که گل‌ها همه وا می‌شود از لبخندش ابر و باد و مه و خورشید و فلک در بندش "یاحسین" است مزیّن شده بر سربندش یعنی ای مردم مشتاق! منم فرزندش آمدم جامعه را غرق در اعجاز کنم به نگاهی گره از کار جهان باز کنم هیبت حیدر و سیمای پیمبر دارد خاک زر می‌شود آن‌جا که قدم بردارد عالمی منتظر اوست علم بردارد کو جلودار اگر تیغ دودم بردارد؟ لشکری ساخته از نسل جمارانی‌ها و امیران سپاهند سلیمانی‌ها بی‌خود از خود شده خورشید خلاف آمده است آسمان هیبت او را به طواف آمده است آفتاب است که شب را به مصاف آمده است ذوالفقار است که بیرون ز غلاف آمده است همه جا پر شده از عدلِ گریبانگیرش خون بیدادگران می‌چکد از شمشیرش آی شیطان‌صفتان! هیبت‌تان پوشالی‌ست ژست آقای جهان بودن‌تان توخالی‌ست گرچه امروز رجزخوانی‌تان جنجالی‌ست حالتان لحظه‌ی موعود چه بد احوالی‌ست می‌رسد لحظه‌ی پایانی عیاشی‌تان شده نزدیک‌تر از پیش فروپاشی‌تان دست شب می‌شود از غائله کوتاه آخر می‌شود نوبت جولان سحرگاه آخر می‌دمد طلعت آن چهره‌ی دلخواه آخر چشم برهم بزنی می‌رسد از راه آخر آفتاب آن‌سوی این کهنه‌شب تاریک است شاعری گفت کمی صبر سحر نزدیک است eitaa.com/alisalimian_poem
آغوش گشوده‌ایم فریاد تو را زیبایی و هیبت خداداد تو را یک روز کنار کعبه خواهیم گرفت ای قبله‌ی عشق، جشن میلاد تو را eitaa.com/alisalimian_poem