eitaa logo
تفسیر المیزان
9.7هزار دنبال‌کننده
180 عکس
39 ویدیو
0 فایل
تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره 🙏راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺تفسیر آیه8⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰انه على رجعه لقادر8⃣ 🔸كلمه  به معناى برگرداندن است، و ضمير  به خداى تعالى بر مى گردد و اگر به آوردن ضمير اكتفا كرد، و با اينكه مقام، مقام اظهار بود نام مقدس اللّه را ذكر نكرد، براى اين بود كه از شدت ظهور فرقى ميان اظهار و اضمار نبود، نظير كلمه خلق كه مجهول آورده شد. 🔸و معناى عبارت اين است كه: آن كسى كه انسان را از آبى به چنين صفت آفريده قادر بر اعاده او و زنده كردنش بعد از مرگ، و اعاده بدنى مثل بدن دنيائيش هست، چون قدرت بر هر چيز قدرت بر مثل آن نيز هست، و اين قاعده معروف و مسلم است كه حكم امثال در آنچه شده و آنچه نشده يكسان است. وجه تسميه قيامت به يوم تببلى السّرائر. ___ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan1001 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه3⃣1⃣ و 4⃣1⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰انه لقول فصل3⃣1⃣ 🔰و ما هو بالهزل4⃣1⃣ 🔸كلمه  به معناى جدا كردن دو چيز از هم است، به طورى كه بين آن دو فاصله اى پيدا شود، و با اينكه قرآن قول فاصل و جدا سازنده است، اگر آن را قول فصل خوانده، از باب  است، و  به معناى شوخى است، در مقابل جدى. 🔸و اين دو آيه جواب قسم است و ضمير   به قرآن بر مى گردد، و معنايش اين است كه: به آسمانى چنان و زمينى چنين سوگند، كه قرآن سخنى جدا سازنده بين حق و باطل است، و كلامى خالى از جد، و صرف شوخى نيست، آنچه را قرآن ثابت مى كند حق محض است، كه شكى در آن نيست، و چون حق است هيچ باطلى نمى تواند آن را باطل سازد، و هر باطلى در صدد ابطال آن بر آيد باطل بدون ترديد است، پس خبرى هم كه از قيامت و بازگشت داده حق است و در آن شكى نيست. 🔸ولى بعضى گفته اند: ضمير نامبرده به مطلب قبلى يعنى خبر رجوع و معاد بر مى گردد. ولى وجه سابق وجيه تر است. ___ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 @all_mizan1001 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیات9⃣1⃣ و 0⃣2⃣ و 1⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰انه لقول رسول كريم9⃣1⃣ 🔰 ذى قوه عند ذى العرش مكين0⃣2⃣ 🔰 مطاع ثم امين1⃣2⃣ 🔸اين آيات جواب قسم است و ضمير در  به قرآن بر مى گردد، ممكن هم هست به آيات اين سوره به عنوان اينكه آنها نيز قرآن است برگردد، چون فرموده: ...، اينها كلام رسول است، و مراد از رسول جبرئيل است، همچنان كه در جاى ديگر فرموده:  (من كان عدوا لجبريل فانه نزله على قلبك باذن الله ). 🔸و در اينكه  را به جبرئيل به عنوان رسول نسبت داده، مى فهماند كه در حقيقت قول از آن خود ، و نسبتش به جبرئيل نسبت رسالت به رسول است، و در اين مقام جبرئيل را به صفت توصيف كرده: 1⃣ اول اينكه: او را رسول خواند، كه مى فهماند او قرآن را به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم وحى مى كند 2⃣ دوم اينكه: كريمش خواند، كه مى رساند نزد خداى تعالى كرامت و احترام دارد، و به اعزاز او عزيز شده 3⃣سوم اينكه : ذى قوتش خواند، كه مى فهماند او داراى قوت و قدرت و شدت بالغه اى است 4⃣چهارم اينكه: او را نزد خداى صاحب عرش، مكين خواند، يعنى داراى مقام و منزلت است 5⃣پنجم اينكه:  اش خوانده، كه دلالت دارد بر اينكه جبرئيل در آنجا يعنى نزد خدا دستور دهنده اى است، كه زير دستانش دستوراتش را بكار مى بندند، معلوم مى شود در آنجا ملائكه هستند كه جبرئيل به آنان امر مى كند و ايشان اطاعتش مى كنند، از همينجا معلوم مى شود كه جبرئيل در كار خودش هم دارد 6⃣ششم اينكه: او را امين خواند كه مى رساند جبرئيل خدا را در دستوراتى كه مى دهد و در رساندن وحى و رسالت، خيانت و دخل و تصرفى نمى كند. 🔸بعضى ها گفته اند: مراد از رسول كه اين صفات براى او ذكر شده، خود رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم است، ولى اين حرف درست نيست، چون با آيات بعدى نمى سازد. 🔸وجه اينكه فرمود:  ديوانه نيست __________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه3⃣ سوره از تفسير شریف المیزان   🔰و انه تعالى جد ربنا ما اتخذ صاحبه و لا ولدا3⃣ 🔸مفسرين كلمه  را به عظمت و بعضى به بهره معنا كرده اند. و آيه شريفه در معناى تاكيدى است براى جمله (و لن نشرك بربنا احدا). وجوه مختلف درباره قرائت انّ به فتح همزه در (و انّه تعالى جدّ ربّنا...) و آيات بعد از آن كه حكايت سخنان جنّيان است بعد از ايمان آوردنشان و قرائت مشهور، كلمه  را به فتحه همزه خوانده، و بعضى آن را و آيات بعدش را كه دوازده آيه است به كسر همره خوانده اند، و درست هم همين است، چون سياق ظهور در اين دارد كه آيات حكايت كلام جن است. 🔸و اما قرائت به فتحه وجه روشنى ندارد، بعضى ها آن را توجيه كرده اند به اينكه جمله ... عطف است بر ضمير مجرور در جمله  و تقدير كلام (امنا به و بانه تعالى جد ربنا...) است، مى خواهد از جنيان خبر دهد به اينكه نسبت به نفى صاحب و ولد براى خدا كه بت پرستان بدان معتقدند ايمان دارند. 🔸ليكن اين توجيه بر اساس عقيده نحويين كوفى درست در مى آيد، كه عطف بر ضمير متصل مجرور را جائز دانسته اند، و اما بنا بر مذهب بصريها كه آن را جائز نمى دانند، بعضى از قبيل فراء و زجاج و زمخشرى - به طورى كه از ايشان حكايت شده - گفته اند كه: كلمه و  عطف است بر محل جار و مجرور، و محل جار و مجرور  به نصب است، چون اين جمله در معناى (تصديق داريم آن را) مى باشد كه كلمه آن را مفعول ايمان به معناى تصديق است، و تقدير كلام (و صدقنا انه تعالى جد ربنا...) مى باشد. ولى خواننده خود مى داند كه اين توجيه، توجيه درستى نيست. بعضى ديگر اين قرائت را توجيه كرده اند به اينكه: در جمله عطف شده حرف جرى در تقدير است، و چنين تقديرى در دو حرف و  شايع است، و تقدير كلام (امنا به و بانه تعالى جد ربنا...) مى باشد. 🔸يك اشكال به همه اين وجوه وارد است، چه آن وجهى كه مى گفت جمله و ..  عطف به ضمير مجرور است، و چه آن كه مى گفت عطف به محل آن است، و چه آن كه مى گفت حرف جرى در جمله معطوف در تقدير است. و آن اشكال اين است كه با اين سه وجه تنها مى توان دو آيه (و انه تعالى جد ربنا...)، و (و انه كان يقول سفيهنا على الله ) را توجيه كرد، و اما براى بقيه آياتى كه كلمه در اول آن آمده، مانند آيه (و انا ظننا ان لن تقول...)، و آيه (و انه كان رجال من الانس.)، و آيه (و انا لمس نا السماء...)، قطعا چاره ساز نيست، چون معنا ندارد جان بگويند ما ايمان آورديم و يا تصديق كرديم كه گمان كرديم انس و جن عليه خدا حرف زشت نخواهند گفت. و باز معنا ندارد گفته باشند ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه رجالى از انس همواره به رجالى از جن پناه مى بردند، و يا گفته باشند: ما ايمان آورديم و تصديق كرديم كه ما به آسمان نزديك شديم، و ديديم كه چنين و چنان بود. پس با آن سه توجيه هيچ دردى دوا نمى شود، تنها چاره در همان است كه بعضى از مفسرين ابراز داشته اند، و آن اين است كه اگر دو آيه اول با تقدير گرفتن ايمان و يا تصديق توجيه شد، قهرا بايد هر يك از بقيه آيات را با تقدير گرفتن فعلى كه متناسب با مفاد آن باشد توجيه نمود. 🔸بعضى ديگر از مفسرين مفتوح بودن كلمه در آيه مورد بحث را اينطور توجيه كرده اند كه اين آيه و همه آياتى كه كلمه  در آغاز آن آمده عطف است بر جمله (انه استمع نفر...)، و فساد اين توجيه بر كسى پوشيده نيست، براى اينكه در اين صورت بايد بگوييم همه آيات در مقام خبر دادن از مطالبى است كه به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم وحى شده، كه جنى ها چنين و چنان گفتند:(قل اوحى الى انه استمع... ) به مردم بگو كه به من وحى شده كه چند نفر از جنيان به صداى تلاوت قرآن گوش ‍ دادند، و نزد قوم خود رفته گفتند كه: چنين و چنان شده و نيز به من وحى شده كه (انه جد ربنا) كه او پروردگار عظيم ما است، و نيز به من وحى شده كه بعضى از سفيهان ما عليه خدا حرفهاى بدى مى گفتند. آن وقت اين سؤال پيش مى آيد كه كلمه و  و  اگر جزو كلام جنيان نبوده، و قرآن آن را زياد كرده كه اين يك زيادى مخل است، و نظم كلام را بر هم مى زند، و اگر جزو كلمات خود جنيان است، كه قرآن حكايتش كرده، آن وقت مجموع  و ما بعد آن كلام تامى نخواهد بود، و بايد چيزى در تقدير گرفته شود تا حكايت آن صحيح باشد، و اگر چيزى در تقدير نگيريم عطف شدنش بر جمله (انه استمع...) دردى را دوا نمى كند. دقت فرماييد و از اين نكته غفلت نورزيد. _ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺 تفسیر آیه 0⃣4⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسولٍ كَرِيمٍ0⃣4⃣ 🔸ضمير به قرآن برمى گردد، و آنچه از سياق برمى آيد اين است كه منظور از رسول كريم پيامبر اسلام صلى اللّه عليه و آله وسلم است، و اين آيه مى خواهد در مقابل سخنان كفار كه او را شاعر و يا كاهن مى خواندند رسالت آن جناب را تصديق كند. 🔸و اگر قرآن را قول رسولى كريم خوانده، باعث هيچ اشكالى نمى شود چون اين نسبت به شخص آن جناب نيست، بلكه به عنوان رسالت او است، و معلوم است كه رسول بدان جهت كه رسول است سخنى از خود ندارد، آنچه مى گويد از ناحيه فرستنده خود مى گويد، و معنا را با بيانى بيشتر در جمله (تنزيل من رب العالمين) توضيح داده. 🔸بعضى گفته اند: مراد از رسول كريم، جبرئيل است. ليكن سياق آن را تأييد نمى كند، براى اينكه اگر مراد جبرئيل بود جا داشت بفرمايد: اين قرآن را شيطانها نازل نكرده اند، همان طور كه در سوره شعرا اينطور فرمود، علاوه بر اين آيه بعدى كه مى فرمايد: (و لو تقول علينا بعض الاقاويل)، و همچنين آيات بعدش كه سخن از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله وسلم دارد با اين احتمال مناسبت دارد، كه منظور از رسول كريم، پيامبر عظيم الشان باشد. _________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه3⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فو رب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون3⃣2⃣ 🔸كـلمـه  بـه مـعـنـاى تـكـلم و سخن گفتن است. و ضمير در  به مطالب قبل بر مى گردد كه مى فرمود (رزق شما و آنچه وعده داده شده ايد در آسمان است ). و كـلمه به معناى ثابت و نيز به معناى قضائى است كه خداى تعالى رانده، و آن را حتمى كرده باشد، نه اينكه امرى تبعى و يا اتفاقى باشد. و معناى آيه اين است كه: پس به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه آنچه ما گفتيم كه رزقـتـان اسـت و آنچه كه وعده داده شده ايد كه همان بهشت باشد كه خود رزقى ديگر است در آسـمـان اسـت. و ايـن مـطـلبـى اسـت ثـابـت، و قـضـائى اسـت حـتـمـى، مـثـل حـق بـودن سـخـن گفتن خودتان، همان طور كه در سخن گفتن خود شكى نداريد، در اين گـفـتـه مـا هـم شـك نـداشـته باشيد. و اما اينكه گفتيم بهشت هم رزقى است، دليلش قرآن كريم است كه در آيه شريفه (لهم مغفره و رزق كريم) بهشت را رزقى كريم خوانده. بعضى از مفسرين احتمال داده انـد كـه ضـمـيـر در  به جمله (ما توعدون ) به تنهايى، و يا به كلمه  بـه تـنـهـايـى، و يـا به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وسلّم، و يا به قـرآن، و يـا بـه  در جـمله (و ان الدين لواقع )، و يا به كلمه  در جـمـله (ايـان يـوم الديـن)، و يـا بـه هـمـه آنـهـايـى كـه از اول سـوره تـا ايـنـجـا ذكـر شده برمى گردد. و به نظر ما همانطور كه قبلا گفتيم بعيد نيست كه برگرداندن آن، به آنچه در جمله (و فى السماء رزقكم و ما توعدون) ذكر شده از ساير وجوه موجه تر باشد، و معنايش اين است كه : آنچه وعده داده شده ايد حق است. گفتارى درباره كافى بودن رزق براى روزى خواران كـلمـه رزق (بـه مـعـنـاى مـصدرى اش عبارت است از روزى دادن و به معناى اسم مصدريش) عبارت است از هر چيزى كه موجودى ديگر را در بقاى حياتش كمك نمايد، و در صورتى كه آن رزق ضـمـيـمه آن موجود و يا به هر صورتى ملحق به آن شود، بقائش امتداد مى يابد، مـانـنـد غـذايـى كـه حـيـات بـشـر و بـقـائش بـه وسـيـله آن امـتـداد پـيـدا مـى كـنـد كـه غـذا داخل بدن آدمى شده و جزء بدن او مى گردد. و نيز مانند همسر كه در ارضاء غريزه جنسى آدمى او را كمك نموده و مايه بقاء نسل او مى گردد. و به همين قياس هر چيزى كه دخالتى در بقاء موجودى داشته باشد رزق آن موجود شمرده مـى شـود. و ايـن مـعـنـا واضـح اسـت كه موجودات مادى بعضى از بعضى ديگر ارتزاق مى كنند،انسان با گوشت (و شير حيوانات ) و نيز با گياهان ارتزاق مى كند (و نيز حيوانات بـا گـيـاهـان، و گـيـاهـان بـا آب و هـوا). پـس آنـچـه از رزق كـه مـنـتـقـل بـه مـرزوق و ضـمـيـمـه آن مى شود، و آن مقدارى كه در بقاى آن دخالت دارد، و به صـورت احـوال و اشكال گوناگون آن موجود درمى آيد، همانطور كه اشكالى است از عالم كـون كـه مـلحـق بـه مـرزوق شـده، و فعلا به او نسبت مى دهيم، همچنين خود آن مرزوق نيز اشـكـالى از عالم كون است كه لا حق به رزق و منسوب به آن مى شود، هر چند كه چه بسا اسـمـاء تـغـيـير كند. پس همان طور كه انسان از راه خوردن غذا داراى اجزائى جديد در بدن خود مى شود، همچنين آن غذا هم جزء جديدى از بدن او مى شود كه نامش مثلا فلان چيز است. ايـن نـيـز روشـن اسـت كـه قـضـائى كه خداى تعالى در جهان رانده، محيط به عالم است و تـمـامـى ذرات را فـرا گرفته، و آنچه در هر موجودى جريان دارد، چه در خودش و چه در اشـكـال وجـودش هـمـه از آن قضاء است. و به عبارتى ديگر: سلسله حوادث عالم با نظام جـارى در آن تـاءليـف شـده از عـلتـهـاى تـامـه و مـعـلولهـايـى اسـت كـه از علل خود تخلف نمى كند. از اينجا روشن مى شود كه رزق و مرزوق دو امر متلازمند، كه به هيچ وجه از هم جدا شدنى نـيـسـتند، پس معنا ندارد موجودى با انضمام و لا حق شدنش به وجود چيزى ديگر در وجودش شـكـلى جـديـد بـه خـود بـگـيـرد، و آن چـيـز مـنـضـم و لاحـق در ايـن شـكـل بـا او شـركـت نداشته باشد. پس نه اين فرض معنا دارد كه مرزوقى باشد كه در بـقـاء خـود از رزقى استمداد جويد، ولى رزقى با آن مرزوق نباشد. و نه اين فرض ممكن است كه رزقى وجود داشته باشد ولى مرزوقى نباشد. و نه اين فرض ممكن است كه رزق مـرزوقـى از آنچه مورد حاجت او است زيادتر باشد، و نه اين فرض ممكن است كه مرزوقى بـدون رزق بـمـاند. پس رزق داخل در قضاء الهى است، و دخولش هم اولى و اصلى است، نه بالعرض و تبعى، و اين معناى همين عبارت است كه مى گوييم (رزق حق است). داستان وارد شدن مـلائكـه مـأمـور بـه هـلاك ساختن قوم لوط ابراهيم (ع) و آنچه بين ميزبان و ميهمانان گذشت. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a