eitaa logo
تفسیر المیزان
9.7هزار دنبال‌کننده
179 عکس
39 ویدیو
0 فایل
تفسیر المیزان علامه طباطبایی ره 🙏راه حمایت از کانال: ۵۸۹۲۱۰۱۳۰۸۱۵۷۲۶۸ جعفری. بانک سپه ارتباط @samad10011
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺تفسیر آیه 0⃣2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و فى الارض ايات للموقنين0⃣2⃣ 🔸از نـتـيجه اى كه در آخر اين آيات يعنى در آيه (ففروا الى اللّه... و لا تجعلوا مع اللّه الها اخر) گرفته، فهميده مى شود كه اصلا سياق اين آيات و دلائلى كه در آنها براى اثبات وحدانيت خداى تعالى آمده، همه براى اثبات يكتائى او در ربوبيت است، نه اينكه بـخـواهد با آن ادله اصل وجود خداى تعالى را اثبات نموده و يا خلقت عالم را منتهى به او بداند، و يا چيزى نظير اين از مسائل توحيد را اثبات كند. و در آيـه مـورد بـحـث اشـاره اى است به آن عجائب و نشانه هاى روشنى كه در زمين هست، و بـر يـكـتـائى تـدبـير دلالت مى كند، و معلوم است كه يكتائى تدبير، قائم به يكتائى مدبر است. پس مدبر در خشكى و دريا و كوهها و تلها و چشمه ها و نهرها و معادن و منافعى كـه دارنـد يـكـى اسـت، مـنـافـعـى كـه بـه يـكـديـگـر مـتـصـل و بـه نـحـوى با هم سازگارند، كه منافعى كه موجودات جاندار، از نبات و حيوان گـرفـتـه (تا انسان) از آن بهره مند مى شوند، نظامى كه همچنان ادامه دارد و به صرف تـصـادف و اتـفـاق پديد نيامده، و آثار قدرت و علم و حكمت از سراپايش هويداست، و مى فهماند كه خلقت و تدبير امرش منتهى به خالقى است مدبر و قادر و عليم و حكيم. پـس به هر سو از جوانب عالم كه توجه كنيم، و به هر حيث از جهات تدبير عام جارى در آن روى آوريـم، مـى بـيـنـيـم آيتى است روشن و برهانى است قاطع بر وحدانيت رب آن، و ايـنـكـه رب عـالم شـريـكـى نـدارد. بـرهـانـى كـه در آن حـق و حـقـيـقـت بـراى اهـل يـقـيـن جـلوه مـى كـنـد، پـس در ايـن عـالم آيـاتـى اسـت بـراى اهل يقين. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
✅مشکلات خودتان را با بیان کنید. 🔸 لینک کانال مشاور قرآنی🔰 eitaa.com/joinchat/3757703814Ce49fe9ab02
🌺تفسیر آیه1⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و فى انفسكم افلا تبصرون1⃣2⃣ 🔸اين جمله عطف است بر جمله (فى الارض) مى فرمايد: و در انفس خود شما آيات روشنى است براى كسى كه آن را ببيند و به نظر دقت در آن بنگرد، آيا نمى بينيد؟! اقسام آياتـى كـه در انـفـس انـسـان ها هست و بر يكتايى خداوند در ربوبيت دلالت میكند و آيـات و نـشـانـه هـايـى كه در نفوس خود بشر هست چند جور است. يك عده آيات موجود در خلقت انسان مربوط به طرز تركيب بندى اعضاى بدن، و قسمتهاى مختلف اجزاى آن اعضا و اجـزاى اجـزا اسـت، تـا بـرسـد بـه عـنـاصـر بـسـيـط آن. و نـيـز آيـاتـى در افعال و آثار آن اعضا است كه در همه آن اجزا با همه كثرتش اتحاد دارد، و در عين اتحادش احـوال مـخـتـلفـى در بـدن پـديـد مـى آورد. بـدن انـسـان يـك روز جـنـيـن اسـت، روز ديـگر طفل، يك روز نورس، و روزى ديگر جوان، و روز آخر پير مى شود. آيـاتـى ديـگـر در تـعلق نفس، يعنى تعلق روح به بدن است كه يكى از آن آيات پديد آمـدن حـواس پـنـجـگـانـه بـيـنـائى و شنوائى و چشائى و لامسه و بويائى است كه اولين رابطه اى است كه انسان را به محيط خارج خود آگاه مى سازد، و به وسيله اين حواس خير را از شر و نافع را از مضر تميز مى دهد، تا پس از تميز به سوى آنچه كه كمالش در آن است به حركت افتاده آن كمال خود را به دست آورد، و از آنچه شر و مضر است دور شود. تـازه در هـر يـك از اين حواس پنجگانه نظامى حيرت انگيز و وسيع است، نظامى كه ذاتا هـيـچ ربـطـى بـه نـظـام ديـگـرى نـدارد. چـشـم، هـيـچ خـبـرى از نـظـام گـوش و طـرز عـمـل او نـدارد، و گـوش هـيـچ اطـلاعـى از نـظـام مـوجـود در چـشـائى و عـمـل كـرد او نـدارد، و همچنين ساير حواس، با اينكه اين حواس پنجگانه بيگانه از هم در عـيـن ايـنـكـه جـداى از همند، در تحت يك تدبير اداره مى شوند، و مدبر همه آنها يكى است، آنهم نفس آدمى است، و خداى تعالى در وراى نفس محيط به آن و به عملكرد آن است. و بـعـضـى ديـگـر از آيـات نـفـوس، كـه آن نـيـز از قـبـيـل آيات قبلى است، ساير قوائى است كه از نفوس منبعث مى شوند، و در بدنها خود را نشان مى دهند، مانند قوه غضب و نيروى شهوت و لواحق و فروع اين دو نيرو، كه اين قوا و فـروع آنـهـا هم هر يك با ديگرى از نظر نظامى كه دارد جدا است، در عين اينكه هر دو قوا در تـحـت يـك تـدبـيـر اداره مـى شـونـد، و فـروع هـر يـك دسـت بـه دسـت هـم مـى دهـند، تا خدمتگزاران آن نيرو باشند. و ايـن نـظـام تـدبـيـر كـه براى هر يك از اين قوا هست از همان اولين روزى كه وجود يافت مـوجـود بـود، بـدون حـتـى يـك لحـظـه فاصله، و چنين نبود كه در آغاز وجودش آن نظام را نداشته و بعدا بر حسب سليقه خودش براى خود ايجاد كرده باشد، يا خودش به تنهايى نـشـسـته و فكر كرده باشد كه چگونه خودم را اداره كنم ، و يا با كمك ديگرى اين كار را كـرده بـاشـد. پـس، از اينجا مى فهميم و يقين مى كنيم كه نظام تدبير هر يك از اين قوا، همانند خود آن قوا، از صنع صانع او است، و نظام عام او و تدبيرش اقتضاء مى كرده كه چنين نظامى به اين قوا بدهد. و يـك دسـتـه آيـات نـفـوس، آيـات روحـى اسـت كه كسانى به آن اطلاع مى يابند كه به نـفـوس مراجعه نموده، آياتى را كه خداى سبحان در آنها قرار داده آياتى كه هيچ زبانى نمى تواند آن را وصف كند، ببينند، آن وقت است كه باب يقين برايشان گشوده مى شود، و چـنين كسانى در زمره اهل يقين قرار مى گيرند، آنانكه ملكوت آسمانها و زمين را خواهند ديد، و خـداى تـعـالى در بـاره يـكـى از آنـان، يعنى ابراهيم عليه السلام مى فرمايد: (و كذلك نرى ابراهيم ملكوت السموات و الارض و ليكون من الموقنين). _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه2⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰و فى السماء رزقكم و ما توعدون2⃣2⃣ 🔸بـعـضـى از مـفـسـريـن گفته اند: مراد از كلمه  جهت بالا است، چون هر چيزى كه بـالاى سـر مـا بـاشـد و مـا را در زيـر پـوشـش خـود قـرار داده چـنين چيزى را در لغت عرب مى گويند. و مراد از رزق، باران است كه خداى تعالى آن را از آسمان يعنى از جـهـت بـالاى سر ما بر زمين نازل مى كند، و به وسيله آن انواع گياهانى كه در مصرف غذا و لباس و ساير انتفاعات ما صرف مى شود بيرون مى آورد. همچنان كه فرموده: (و مـا انـزل اللّه من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها) به طورى كه ملاحظه مى فـرمـايـيـد همان باران را نيز رزق خوانده. پس مراد از رزق در اين آيه هم كه مى فرمايد (رزق شـمـا از آسمان است) سبب رزق است، البته ممكن است همين كلمه سبب را در تقدير گرفته گفت مضاف رزق از آيه حذف شده، و تقدير آن (و فى السماء سبب رزقكم) است. بـعـضـى هـم گـفـته اند: منظور از رزق مذكور در آسمان، باران نيست بلكه ساير اسباب رزق اسـت، يـعـنـى خـورشـيـد و مـاه و سـتـارگـان و اخـتـلافـى كـه در طـول سـال در نـقـطـه هـاى طـلوع و غـروب آنـهـا هـسـت، كـه هـمـيـن اخـتلاف باعث پديد آمدن فصول چهارگانه و پشت سر هم قرار گرفتن شب و روز است، و همه اينها اسباب رزقند. پـس در آيـه شريفه يا مضاف كلمه رزق حذف شده كه تقدير آن (و فى السماء اسباب رزقـكـم) اسـت و يـا مجاز گوئى شده، بدين معنى كه وجود سبب رزق در آسمان را وجود خود رزق خوانده. بـعـضـى ديـگر گفته اند: منظور از اينكه فرمود (رزق شما در آسمانست) اين است كه اندازه گيرى رزق شما در آسمان مى شود، در آنجا است كه معين مى كنند هر كسى چقدر رزق دارد. و يـا مـنـظور اين است كه ارزاق شما در آسمان يعنى در لوح محفوظ كه در آسمان است نوشته شده. احتمال اينكه مقصود از آسمان در آيه شريفه غيب باشد نيز ممكن است مـمـكـن هـم هـسـت بگوييم اصلا منظور از آسمان معناى لغوى كلمه - كه جهت بالا باشد - نـيـست، بلكه منظور از آن، عالم غيب باشد، چون همه اشياء از عالم غيب به عالم شهود مى آيـنـد، كـه يـكـى از آنـهـا رزق اسـت كـه از نـاحـيـه خـداى سـبـحـان نازل مى شود. مـؤيـد ايـن مـعـنـا آيـات زيـر اسـت كـه هـمـه مـوجـودات را نـازل شـده از نـاحيه خدا مى داند: (و انزل لكم من الانعام ثمانيه ازواج) و (و انزلنا الحـديـد فـيـه باس شديد)، و آيه (و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر مـعـلوم) كه به طور كلى همه موجودات را نازل شده از ناحيه خدا مى داند. و مراد از رزق هـم تـمـامـى مـوجـوداتى است كه انسان در بقائش بدانها محتاج و از آنها بهره مند است، از خـوردنـيـهـا و نـوشـيدنيها و پوشيدنيها و مصالح ساختمانى و همسران و فرزندان و علم و قوت و ساير اينها از فضائل نفسانى. (و مـا توعدون) - اين جمله عطف است به كلمه ، يعنى: آنچه كه وعده داده شـده ايـد نيز در آسمان است. حال ببينيم منظور از آن چيست ؟ ظاهرا مراد از آن، بهشتى است كـه بـه انـسانها وعده اش را داده، و فرموده (عندها جنه الماوى ) و اينكه بعضى گفته انـد كـه مراد از آن، بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب هر دو است، با آيه شريفه (ان الذين كـذبـوا بـاياتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء و لا يدخلون الجنه حتى يلج الجـمـل فـى سـم الخـيـاط) نـمـى سـازد، (چـون مـى فـرمـايد: چنين كسانى درهاى آسمانى برويشان گشوده نمى شود، پس معلوم مى شود جهنم در آسمانها نيست ). بـله، در قرآن كريم مكرر نازل شدن عذاب دنيوى را، به آسمان نسبت داده و مثلا فرموده: (فانزلنا على الذين ظلموا رجزا من السماء) و آياتى ديگر نيز اين معنا را مى رساند. و از بعضى از مفسرين نقل شـده كـه در تركيب جمله (و ما توعدون) گفته اند: عطف به نيست، بلكه مـبـتـدايـى اسـت كـه خـبـرش جـمـله (فـو رب السـماء و الارض انه لحق) است، و واو در اول جمله مورد بحث اصلا عاطفه نيست، بلكه استينافيه است كه در آغاز جمله مى آورند، هر چـنـد جـمـله مـربوط به ما قبل نباشد، و در نتيجه معناى جمله مورد بحث اين مى شود: و آنچه شـمـا وعـده داده شـده ايـد، بـه پروردگار آسمان و زمين سوگند كه آن حق است. ليكن اين توجيه دور از فهم است. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه3⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فو رب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون3⃣2⃣ 🔸كـلمـه  بـه مـعـنـاى تـكـلم و سخن گفتن است. و ضمير در  به مطالب قبل بر مى گردد كه مى فرمود (رزق شما و آنچه وعده داده شده ايد در آسمان است ). و كـلمه به معناى ثابت و نيز به معناى قضائى است كه خداى تعالى رانده، و آن را حتمى كرده باشد، نه اينكه امرى تبعى و يا اتفاقى باشد. و معناى آيه اين است كه: پس به پروردگار آسمان و زمين سوگند كه آنچه ما گفتيم كه رزقـتـان اسـت و آنچه كه وعده داده شده ايد كه همان بهشت باشد كه خود رزقى ديگر است در آسـمـان اسـت. و ايـن مـطـلبـى اسـت ثـابـت، و قـضـائى اسـت حـتـمـى، مـثـل حـق بـودن سـخـن گفتن خودتان، همان طور كه در سخن گفتن خود شكى نداريد، در اين گـفـتـه مـا هـم شـك نـداشـته باشيد. و اما اينكه گفتيم بهشت هم رزقى است، دليلش قرآن كريم است كه در آيه شريفه (لهم مغفره و رزق كريم) بهشت را رزقى كريم خوانده. بعضى از مفسرين احتمال داده انـد كـه ضـمـيـر در  به جمله (ما توعدون ) به تنهايى، و يا به كلمه  بـه تـنـهـايـى، و يـا به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله وسلّم، و يا به قـرآن، و يـا بـه  در جـمله (و ان الدين لواقع )، و يا به كلمه  در جـمـله (ايـان يـوم الديـن)، و يـا بـه هـمـه آنـهـايـى كـه از اول سـوره تـا ايـنـجـا ذكـر شده برمى گردد. و به نظر ما همانطور كه قبلا گفتيم بعيد نيست كه برگرداندن آن، به آنچه در جمله (و فى السماء رزقكم و ما توعدون) ذكر شده از ساير وجوه موجه تر باشد، و معنايش اين است كه : آنچه وعده داده شده ايد حق است. گفتارى درباره كافى بودن رزق براى روزى خواران كـلمـه رزق (بـه مـعـنـاى مـصدرى اش عبارت است از روزى دادن و به معناى اسم مصدريش) عبارت است از هر چيزى كه موجودى ديگر را در بقاى حياتش كمك نمايد، و در صورتى كه آن رزق ضـمـيـمه آن موجود و يا به هر صورتى ملحق به آن شود، بقائش امتداد مى يابد، مـانـنـد غـذايـى كـه حـيـات بـشـر و بـقـائش بـه وسـيـله آن امـتـداد پـيـدا مـى كـنـد كـه غـذا داخل بدن آدمى شده و جزء بدن او مى گردد. و نيز مانند همسر كه در ارضاء غريزه جنسى آدمى او را كمك نموده و مايه بقاء نسل او مى گردد. و به همين قياس هر چيزى كه دخالتى در بقاء موجودى داشته باشد رزق آن موجود شمرده مـى شـود. و ايـن مـعـنـا واضـح اسـت كه موجودات مادى بعضى از بعضى ديگر ارتزاق مى كنند،انسان با گوشت (و شير حيوانات ) و نيز با گياهان ارتزاق مى كند (و نيز حيوانات بـا گـيـاهـان، و گـيـاهـان بـا آب و هـوا). پـس آنـچـه از رزق كـه مـنـتـقـل بـه مـرزوق و ضـمـيـمـه آن مى شود، و آن مقدارى كه در بقاى آن دخالت دارد، و به صـورت احـوال و اشكال گوناگون آن موجود درمى آيد، همانطور كه اشكالى است از عالم كـون كـه مـلحـق بـه مـرزوق شـده، و فعلا به او نسبت مى دهيم، همچنين خود آن مرزوق نيز اشـكـالى از عالم كون است كه لا حق به رزق و منسوب به آن مى شود، هر چند كه چه بسا اسـمـاء تـغـيـير كند. پس همان طور كه انسان از راه خوردن غذا داراى اجزائى جديد در بدن خود مى شود، همچنين آن غذا هم جزء جديدى از بدن او مى شود كه نامش مثلا فلان چيز است. ايـن نـيـز روشـن اسـت كـه قـضـائى كه خداى تعالى در جهان رانده، محيط به عالم است و تـمـامـى ذرات را فـرا گرفته، و آنچه در هر موجودى جريان دارد، چه در خودش و چه در اشـكـال وجـودش هـمـه از آن قضاء است. و به عبارتى ديگر: سلسله حوادث عالم با نظام جـارى در آن تـاءليـف شـده از عـلتـهـاى تـامـه و مـعـلولهـايـى اسـت كـه از علل خود تخلف نمى كند. از اينجا روشن مى شود كه رزق و مرزوق دو امر متلازمند، كه به هيچ وجه از هم جدا شدنى نـيـسـتند، پس معنا ندارد موجودى با انضمام و لا حق شدنش به وجود چيزى ديگر در وجودش شـكـلى جـديـد بـه خـود بـگـيـرد، و آن چـيـز مـنـضـم و لاحـق در ايـن شـكـل بـا او شـركـت نداشته باشد. پس نه اين فرض معنا دارد كه مرزوقى باشد كه در بـقـاء خـود از رزقى استمداد جويد، ولى رزقى با آن مرزوق نباشد. و نه اين فرض ممكن است كه رزقى وجود داشته باشد ولى مرزوقى نباشد. و نه اين فرض ممكن است كه رزق مـرزوقـى از آنچه مورد حاجت او است زيادتر باشد، و نه اين فرض ممكن است كه مرزوقى بـدون رزق بـمـاند. پس رزق داخل در قضاء الهى است، و دخولش هم اولى و اصلى است، نه بالعرض و تبعى، و اين معناى همين عبارت است كه مى گوييم (رزق حق است). داستان وارد شدن مـلائكـه مـأمـور بـه هـلاك ساختن قوم لوط ابراهيم (ع) و آنچه بين ميزبان و ميهمانان گذشت. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه4⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰هل اتيك حديث ضيف ابراهيم المكرمين4⃣2⃣ 🔸ايـن آيـه شـريفه به داستان وارد شدن ملائكه بر ابراهيم اشاره مى كند كه بر آن جناب در آمـدنـد، و او و هـمـسرش را بشارتى داده گفتند: آمده ايم تا قوم لوط را هلاك كنيم. و در اين داستان آيتى است بر وحدانيت خداى تعالى در ربوبيت، همچنان كه قبلا نيز اشاره اى به آن شد. و در جمله (هل اتيك حديث) تعظيمى از امر اين قصه شده است. و منظور از كلمه  مـلائكه اى است كه بر ابراهيم وارد شدند، و اين كلمه، وصف است براى كلمه . و اگر اين كلمه را مفرد آورده، با اينكه ميهمانان ابراهيم چند نفر بودند، (به شهادت ايـنـكـه در وصـف آنـان فـرمـود مـكـرمـيـن يـعـنـى مـحـتـرمـيـن) بـراى ايـن اسـت كـه در اصل كلمه  مصدر است، و مصدر تثنيه و جمع ندارد. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه5⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰اذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال سلام قوم منكرون5⃣2⃣ 🔸ظـرف  مـتـعـلق بـه كـلمـه (حـديث داستان) در آيه قبلى است. و كلمه  مـقـول قـول (حكايت سخن) ملائكه است، و عامل آن حذف شده و تقديرش (قالوا نسلم عليك سلاما) مى باشد. (قال سلام) - اين كلام ابراهيم حكايت پاسخى است كه وى به فرشتگان داد. و كلمه  مـبـتدايى است كه خبرش حذف شده، تقدير آن (سلام عليكم) است. و اگر ابراهيم پاسخ خود را در قالب جمله اى اسميه آورد، براى اين بود كه پاسخ بهترى به آنان داده باشد، چون ملائكه سلام خود را در قالب جمله فعليه آورده و گفتند (نسلم عليك سـلاما)، و جمله فعليه تنها بر حدوث فعل دلالت دارد، و ديگر دوام و ثبوت آن را نمى رسـانـد، به خلاف جمله اسميه كه دوام را مى رساند. در حقيقت آنان گفته اند يك سلام بر تو، و وى فرموده هميشه سلام بر شما. (قـوم مـنـكـرون) از ظـاهـر كـلام بـرمـى آيـد كه اين جمله نيز حكايت كلام ابراهيم عليه السلام باشد، اما نه كلامى كه به گوش ميهمانان هم رسانده باشد، بلكه كلامى است كه خودش با خود گفته، و معنايش اين است كه : وقتى ايشان را ديد، به نظرش ناشناس آمـد، در دل بـا خـود گفت اينها چه كسانى هستند من اينها را نمى شناسم. و اين با آيه هفتاد سـوره هـود كـه مـى فـرمـايـد (فـلمـا راى ايـديـهـم لا تـصـل اليـه نـكـرهـم و چـون ديـد دسـت بـه سـوى طـعـام دراز نـمـى كنند، فهميد غريبه و ناشناسند) منافات ندارد تا بگويى در آيه مورد بحث فرموده : به محض ديدن، فهميد غريبه اند. و در آيه هود فرموده: در سر سفره فهميد غريبه اند و بدش آمد؛ براى اينكه در آيه مورد بحث سخن دل او را حكايت مى كند، و در آيه سوره هود آثار دلخوريش از ايشان را كه در رخساره اش هويدا شده بود نقل مى كند. و اين توجيه ما بهتر از توجيهى است كه جمعى از مفسرين كرده اند كه جمله (قوم منكرون) سـخـن زبـانـى ابـراهـيم بوده، و تقدير آيه چنين است: (انتم قوم منكرون ) (براى ايـنـكـه مـيـزبـان كريم و بزرگوارى چون ابراهيم هرگز به ميهمان تازه وارد خود نمى گويد: عليكم السلام شما مردمى ناشناخته هستيد). _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 6⃣2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فراغ الى اهله فجاء بعجل سمين6⃣2⃣ 🔸كـلمـه  كـه مـصـدر فـعل ماضى است به طورى كه راغب گفته - به مـعـنـاى ايـن است كه انسان طورى از حضور حاضران برود كه نفهمند براى چه مى رود، و خـلاصـه بـا نـوعـى حـيـله بـرود. ديـگـران گـفته اند به معناى رفتن پنهانى است. ولى برگشت معناى اولى هم به همان معناى دوم است. و مـراد از (عـجـل سـمـين) گوساله چاقى است كه بريان كرده باشند، هر چند ظاهر - لفـظ هـمان گوساله چاق است، چون دنبالش ‍ آمده (فقربه اليهم) بعد از آنكه آن را نـزد مـيـهـمـانـان آوردنـد، ابـراهـيم آن را نزديك ايشان برد. ممكن هم هست حرف  را فـصـيـحـه بـگـيـريـم و بـگـويـيـم تـقـديـر كـلام (فـجـاء بـعـجل سمين فذبحه و شواه و قربه اليهم) است، يعنى پس گوساله اى چاق آورد، و آن را ذبح كرد، و سپس كباب نموده نزديك ميهمانان گذاشت. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه7⃣2⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فقربه اليهم قال الا تاكلون7⃣2⃣ 🔸طعام را نزديك ايشان برد، و گفت چرا نمى خوريد. چون ميهمانان را بشر پنداشته بود. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 8⃣2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فاوجس منهم خيفه قالوا لا تخف...8⃣2⃣ 🔸در اين جمله كلمه  فصيحه است، و از حذف جزئياتى از كلام خبر مى دهد و تقدير كـلام چـنـيـن اسـت: (فـلم يـمـدوا اليـه ايـديـهم، فلما راى ذلك نكرهم، و اوجس منهم خيفه مـيـهـمـانان دست به سوى آن طعام دراز نكردند، و ابراهيم چون اين را بديد بدش ‍ آمد و از ايـشـان احـسـاس تـرس كـرد) و كـلمـه   كـه مـصـدر فـعـل مـاضى  است به معناى احساس در باطن قلب مى باشد. و كلمه  به معناى نوعى ترس است، و معناى جمله اين است كه: ابراهيم در باطن خود احساس نوعى ترس كرد، (كه با ترسهاى ديگر فرق داشت). (قـالوا لا تـخـف) - ايـن جـمـله بـدون واو عـاطـفـه آمـده، و بـه اصـطـلاح ادبـيات به فـصـل آمـده نـه وصـل، و ايـن بـدان جـهـت اسـت كـه در حقيقت در معناى جواب از سؤ الى است تـقـديـرى، گـويـا كـسـى پـرسـيـده: خوب، بعد از آنكه احساس ترس كرد چه شد؟ در پاسخ مى گويد: فرشتگان گفتند مترس، و او را به فرزندى دانا مژده دادند، و ترسش را مـبـدل بـه امـنـيـت و سـرور كـردنـد. و مـراد از (غـلام عـليـم) اسـمـاعـيـل و يـا اسـحـاق اسـت كـه اخـتـلاف در آن در جـلدهـاى ديـگـر ايـن كـتـاب نقل شد _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه 9⃣2⃣سوره از تفسير شریف المیزان 🔰فاقبلت امراته فى صره فصكت وجهها و قالت عجوز عقيم9⃣2⃣ 🔸در مـجـمـع البـيـان مـى گـويـد: كـلمـه  بـه مـعـنـاى فـريـاد شديد است، و از دروازه گـرفته شده، كه هنگام باز و بسته شدن صدا مى كند، و اين كلمه در مـورد جـمـاعـت هـم به همين شكل استعمال مى شود. و كلمه  زدن با اعتماد شديد است. و معناى آيه اين است كه: (در اين ميان ) همسر ابراهيم كه بشارت را شنيده بود با فرياد و زارى آمد در حالى كه سيلى به صورت خود مى زد، و مى گفت: آخر من پيرزنى هستم كه در جوانى ام نازا بودم چگونه حالا كه پير شده ام بچه مى آورم؟ و يا معنايش اين است كه: آيا هيچ سابقه دارد كه زنى عجوز و عقيم بچه بزايد. بـعـضـى از مـفـسـريـن گـفـته اند: مراد از كلمه  جماعت است، و همسر ابراهيم با جـمـاعـتـى نزد فرشتگان آمد، و به صورت خود زده و گفته است آنچه را كه گفته. ولى معناى اول باسياق موافقتر است. _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a
🌺تفسیر آیه0⃣3⃣ سوره از تفسير شریف المیزان 🔰قالوا كذلك قال ربك انه هو الحكيم العليم0⃣3⃣ 🔰اشـاره بـا كـلمـه  اشاره است به بشارتى كه ملائكه به اين زن و شوهر با ايـن وضـعـى كـه دارنـد دادنـد. به زن و شوهرى بشارت فرزنددار شدن دادند كه زن آن وقـتـى كـه جـوان بـود زنـى نـازا بـود، تـا چـه رسـد به امروز كه پير هم شده. و مرد، پيرمردى است كه كهولت و پيرى بر او مسلط شده است . و پروردگار ابراهيم حكيم است، يـعنى هيچ اراده اى نمى كند مگر بر طبق حكمت، و عليم است يعنى هيچ امرى نيست كه علت و يا جهتى از جهاتش بر او پوشيده باشد _________________ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇 https://eitaa.com/joinchat/3198156911C12d6d8964a