#یادی_از_شهدا
💠 فاصله بین #شوش تا #فکه یک ساعت و نیم است.
در صندلی های عقب بین #حسن_باقری و #مجید_بقایی نشسته بودم.
✅ مجید همیشه یک #قرآن_جیبی همراهش بود و در هر فرصتی #تلاوت می کرد. توی این فاصله داشت #سوره_فجر را حفظ میکرد.
قرآنش را داد دست من و گفت: ببین درست میخوانم من داشتم حفظ هایش را کنترل میکردم.
🔷 وقتی رسیدیم به آیات آخر سوره فجر «یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِى إِلَى رَبِّکَ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً فَادْخُلِى فِى عِبَادِى وَادْخُلِى جَنَّتِى »، رسیدیم به #فکه.
مجید به حسن گفت: نمیدانم چرا آیات آخر سوره را نمیتونم حفظ کنم. گیر دارد. نمیدانم گیرش چیست؟
🔸حسن با خنده گفت: میدانی گیرش چیست؟ گیرش یک #ترکش است. گیرش یک #لقمه_شهادت است. بابا! یا ایتها النفس المطمئنة در شأن #امام_حسین (ع) است. شوخی که نیست.
✨ راست میگفت حسن. گیر ورود به جمع #یاران_شهید، خصوصی های خدا، یک لقمه شهادتی بود که در #فکه با هم نوش جان کردند.
«شهادت، هنر مردان خداست»
#بهار_قرآن