هدایت شده از مسار
✨ترویج فرهنگ کتاب خوانی
🍃می خواستیم برای مادر خیرات کنیم.
🌸محمد گفت: «به جای شام و ناهار و این طور چیزها، با پولش کتاب بخریم برای بچه های روستا. » می گفت: «این جوری مادر هم راضی تره.»
📚 یادگاران؛ جلد ۱۶؛ کتاب رهنمون، نویسنده: محمد رضا پور، خاطره شماره ۱۲
#سیره_شهدا
#شهید_رهنمون
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مسار
✨بدون مرز
🍃بهمن ۹۲ بود که زمزمههای سوریه رفتن حسن شروع شد. یک روز آمد خانه آن قدر روضه خواند و گریه کرد تا اشکم را در آورد.
گفتم: «حسن جان! چرا این قدر حالت خراب است؟ »
🌸گفت: «به خاطر سوریه است. » فیلمی از حرم حضرت سکینه (س) نشان داد که به دست داعش تخریب شده بود، عکس های زیارت سال ۱۳۹۰ خودش را هم نشان داد که چقدر سالم و دلربا بودند. گفت: «من باید بروم. »
☘️گفتم: «اگر در ایران جنگ شد برو، اما سوریه نه. » او گفت: «مادر من! این مرزها ما کشیدیم. اسلام مرز ندارد. از قصه زن یهوی و خلخالش و حضرت علی (ع) گفت. »
✨خواستم بروم آشپزخانه تا جواب بله از من نگیرد. گفت: «مامان! یادت است محرم که می شد می گفتی ای کاش زمان امام حسین (ع) بودی و شما را فدای امام حسین (ع) می کردم. اگر راست می گفتی الان وقتش است. »
🍃دیگر نمی توانستم چیزی بگویم و اجازه را به همین راحتی از من گرفت.
راوی: مادر شهید
📚مجله فکه، شماره ۱۸۰؛ اردیبهشت ۱۳۹۷؛ صفحه ۵۶-۵۵
#سیره_شهدا
#شهید_قاسمی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte