eitaa logo
المرسلات
10.3هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
549 ویدیو
40 فایل
🌐المرسلات، از مقدمات تا اجتهاد 📌تبیین دیدگاه های امام، رهبری، علامه طباطبایی، شهید مطهری 🔰آثار و دروس استاد علی فرحانی 📌آموزش دروس حوزوی 📞 ارتباط با ادمین: @admin_morsalat
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️وجدانیات؛ یک مشترک لفظی 📝سجاد انتظار 📚دانش معرفت شناسی امروزه به عنوان پیش نیاز جدی دانش فلسفه مطرح است و فلاسفه معاصر اهتمام جدی به طرح مباحث مربوط به ذهن دارند و معتقدند بدون شناخت ، نمی توان را شناخت. با مرور مباحث این دانش و مقایسه آن با منطق اسلامی می توان اذعان کرد که بخش معظم و محوری مباحث این دانش را بررسی مواد قیاس تشکیل می دهد که با عنوان در علم منطق طرح شده است. گرچه در کنار آن ها مسائل دیگری نیز که بی ربط با مباحث کلام جدید و نیز مباحث زبان شناسی نیستند مورد بررسی قرار می گیرد. 🔍همین جهت اشتراک باعث می شود که پرسشی به مدافعین دانش معرفت شناسی متوجه شود و آن اینکه چه تفاوتی بین علم منطق و علم معرفت شناسی وجود دارد در حالی که جدی ترین مباحث منطقی که به باب برهان و مبادی برهان مربوط است بعینه در معرفت شناسی نیز مطرح می شود؟ تفاوت های گوناگونی بین دانش منطق قدیم و معرفت شناسی جدید می توان شناسایی کرد اما یکی از تفاوت های جدی که در رابطه با این دو علم قابل ذکر است اختلاف آن ها در سعه و ضیق مبادی اقیسه است. رویکردی که در دانش معرفت شناسی برای حل مسائل این دانش وجود دارد باعث می شود که دایره مبادی اقیسه به شدت محدود شود. 📌از نگاه دانش معرفت شناسی، بشر در نقطه آغاز حرکت فکری، در دنیایی تاریک و بدون سرمایه ای مطمئن برای طی مسیر قرار دارد و هر چه در دست او است در معرض خطا است بنابراین ابتدائی ترین کاری که باید بکند این است که ضمانتی را برای پیوند علمی بین خود و واقع بجوید آنگاه بر اساس آن به افزایش دایره اطلاعات خود همت بگمارد. در این موقعیت، تنها راه چاره را اتکاء به می داند و سپس در تلاش است تا بین ادراکات حضوری و حصولی خود پلی ارتباطی برقرار کند. در این فرآیند به طور طبیعی تنها بین دو دسته از ادرکات خود با علم حضوری می تواند پیوند ایجاد کند که عبارت اند از و ؛ و در نتیجه هر آن چه که غیر آن ها است گزاره های نظری و نیازمند اثبات خواهند بود. این در حالی است که در نگاه منطق اسلامی سرمایه های ابتدائی بشر محدود به این دو نیست بلکه شش دسته از گزاره های یقینی می توانند او را در سیر فکری پشتیبانی کنند. 📌اما ماجرا به همین جا ختم نمی شود. تفاوت دیگری که به تبع این نوع زاویه دید ایجاد می شود تفاوت گزاره های اولیات و وجدانیات نیز هست. یعنی بر اساس رویکرد معرفت شناسانه اولیات و وجدانیات که خود با تلاش فکری به ضمانت انطباق با واقع می رسند (و همین مقدار تلاش، مرهون سیر متمادی فکری برای بشر است!) محدوده ای از گزاره ها را در بر می گیرند که لزوما منطبق با محدوده این دسته از گزاره ها در نگاه منطقی نیست. این تفاوت را می توان از کیفیت بازگشت این گزاره های حصولی به علم حضوری –بر اساس اعتقاد معرفت شناسان- به دست آورد. 🖌در این جا ما به عنوان نمونه به تفاوت بین وجدانیات در دانش معرفت شناسی با وجدانیات در دانش منطق بر اساس کیفیت بازگشت این دسته از گزاره ها به علم حضوری می پردازیم. (همین مساله در اولیات نیز مطرح است که بررسی آن با توجه به تفاوت های حاکم بر این دو دسته از گزاره ها فرصت دیگری را می طلبد.) 🔍پیش از این بحث لازم است تذکری کوتاه داده شود که از نگاه منطقی، سرمایه های فکری بشر شش دسته است که هر کدام از آن ها نیز مشتمل بر عده ای از گزاره ها هستند. همه این گزاره ها و هستند اما یقینی بودن آن ها از یک سو به معنای هم عرض بودن آن ها نیست و از سوی دیگر هم عرض نبودن آن ها دلیل بر غیر یقینی بودن برخی از آن ها نمی باشد. در نگاه منطقی برخی از یقینیات تاخر رتبی از برخی دیگر دارند و نخستین رتبه، از آن اولیات است که مبدا سایرین است اما ضمانت تطابق همه آن ها یقین (حصولی) است و بازگشت به علم حضوری بی معنا است؛ به تعبیر دیگر ضمانت انطباق آن ها را باید درون خود آن ها جست و به تعبیر دقیق تر ضمانت انطباق (معرفت شناختی) دغدغه منطقی نیست. 📍اما در نگاه معرفت شناختی، وجدانیات چگونه ضمانت تطابق می یابند و کیفیت آن چگونه است؟! همانطور که گفتیم از نگاه دانش معرفت شناسی، تنها نقطه قابل اتکا دانش حضوری است بنابراین وجدانیات نیز برای بهره مندی از ضمانت تطابق باید با دانش حضوری پیوند بیابند. این پیوند به این شکل توضیح داده می شود که مزیت وجدانیات در این است که حاکی و محکی این گزاره ها هر دو درون نفس حضور دارند و انسان می تواند به هر دو آن ها به صورت حضوری اشراف داشته باشد؛ زیرا مفاهیم و صور نفسانی پدیده هایی ذهنی اند و مطابَق آن ها نیز پدیده های درونی مانند ترس و درد و... هستند بنابراین نفس می تواند به هر دو اشراف داشته باشد؛ 📍این خصوصیت باعث می شود که انطباق مفهوم بر مصداق نیز توسط فاعل شناسا به صورت حضوری و بدون واسطه مفاهیم احراز شود بر خلاف موارد دیگر از ادرکات که همواره، مفهوم درون نفس و مصداق خارج از آن قرار دارد. با توجه به این توضیح باید توجه داشت که در نسبت با وجدانیات ما با سه پدیده درون نفسانی مواجهیم که هر سه آن ها با علم حضوری درک می شوند: 1-حاکی(مفهوم) 2-محکی(مصداق) 3-محاکات (انطباق) 📍مطابق این توضیح پس از تحدید دایره یقینیات، تحدید دیگری در دایره وجدانیات اتفاق می افتد به این صورت که تنها گزاره هایی از وجدانیات، ضمانت انطباق بر واقع را حائز اند که معلوم حضوری در نفس برقرار و مستدام باشد. وجدانیات گزاره هایی هستند که در قسم دانش حصولی شمرده می شوند اما از پدیده های درون نفسانی و معلوم به علم حضوری حکایت می کنند؛ این ملاک ما را ناچار می کند که تنها گزاره هایی را واجد ضمانت انطباق بدانیم که محکی آن ها ، به صورت معلوم حضوری در نفس باقی باشد تا بتوان انطباق آن ها را رصد کرد! در غیر این صورت هر گونه احتمال دخالت نفس و تصرف آن در محتوای گزاره وجود دارد!! 📍تحدید دیگری که بر اساس توضیح فوق اتفاق می افتد در همین مقدار از گزاره های وجدانی است. از آن جا که باید محکی با علم حضوری درک شود تا انطباق مفهوم بر آن نیز به صورت حضوری احراز شود، ناچار اگر در متعلق گزاره ای وجدانی پدیده ای مادی و جسمانی قرار داشته باشد آن بخش از معلوم ضمانت انطباق را نخواهد داشت؛ به طور مثال همه می دانیم که علم انسان نسبت به درد دندان از جمله گزاره های وجدانی است اما مطابق توضیح فوق تنها علم به اصل درد دارای ضمانت انطباق است ولی دندان به عنوان یک جزء از بدن چنین ضابطه ای ندارد. بدن یک پدیده جسمانی است که حضور جمعی ندارد بلکه امتداد جسمانی دارد و به همین جهت تنها به علم حصولی قابل درک است. 📍در مقابل این تحدید ها، معیار فوق ای نیز از جهت دیگر در محدوده گزاره های وجدانی ایجاد می کند. این توسعه بر اساس تحت پوشش قرار گرفتن مشاهدات عرفا –حداقل در محدوده شهود نفس و شئون آن- توسط عنوان وجدانیات است زیرا اگر همزمان با شهود نفس، ذهن نیز گزاره ای حصولی از آن بسازد آن گزاره نیز ضمانت انطباق را دارا است گرچه پس از اتمام شهود، آن گزاره نیز از اعتبار می افتد؛ بنابراین مشاهدات عرفا نیز جزء بدیهیات شمرده می شوند! با توجه به این توضیحات می توان ادعا کرد که اصطلاح وجدانیات در دانش معرفت شناسی تنها یک مشترک لفظی با این اصطلاح در دانش منطق است چرا که این حجم از تفاوت در دایره این گزاره ها از تفاوت اصل معنای یقینیات و وجدانیات خبر می دهد و با مراجعه به عبارات منطقیین در مبادی اقیسه می توان این تفاوت اساسی را لمس کرد. 🔍اگر بخواهیم در مقام نقد این نگرش سخن بگوییم باید اذعان کنیم که همه این تفاوت ها در حقیقت نقض هایی نسبت به خود این نگرش هستند؛ 1️⃣یک منطقی وجدانیات را به منظور استفاده در قالب قیاس و برهان در ضمن مبادی اقیسه بر می شمارد؛ آیا می توان گفت که اعتبار استدلالی که در آن از گزاره ای وجدانی استفاده شده است تنها محدود به لحظاتی است که علم حضوری به معلوم در نفس باقی باشد و پس از آن، اعتبار این استدلال منقضی می شود؟! 2️⃣آیا در نگاه یک منطقی، تنها ادراک حصولی درد به پشتوانه علم حضوری به آن بدیهی است و منشا درد امری نظری است!؟ یعنی آیا درد وجدانی و دندان نظری است!؟ آیا برای تشخیص نوع درد و تفکیک درد معده از دندان نیاز به برهان هست!؟ آیا مقتضای این تفسیر از وجدانیات این نیست که مفاد گزاره های مختلفی مانند «من دندان درد دارم» «من سر درد دارم» «من معده درد دارم» یکسان باشد؟چرا که فقط علم به اصل درد بدیهی است... 3️⃣آیا مشاهدات عرفا می توانند در قالب قیاس و به عنوان یکی از مبادی بدیهی آن به کار می روند؟! آیا باید گفت که این دست از مسائل نیز مشمول قاعده قد یکون الشئ بدیهیا لکن یجهله الانسان؟! در این صورت تمام حقیقت عالم را باید در زمره مبادی اقیسه بر شمرد! 4️⃣ابهام جدی این روش تحلیل در این جا است که تمام ابعاد یک گزاره وجدانی که از اقسام علم حصولی است به صورت علم حضوری توضیح داده می شود؟! یعنی حاکی و محکی و حتی انطباق آن ها بر هم نیز به صورت حضوری توضیح داده می شود؛ ♻️حقیقت ماجرا این است که این سبک تحلیل از اساس با هویت علم حصولی تضاد دارد. اگر علم حصولی به صورت صحیح تلقی و تصویر شود جایی برای این رویکرد باقی نمی گذارد. توضیح این مطلب نیازمند قلم فرسایی بیشتر است اما به منظور طرح اصل مدعا به دو نکته جدی اشاره کرده و تفصیل مطلب را به عبارات فلسفی موکول می کنیم: 🔰نکته نخست این است که در علم حصولی، رابطه فاعل شناسا با مفهوم و مصداق آن یک است. در این رابطه طولی مفهوم و مصداق به صورت هم عرض و در یک رتبه در برابر فاعل شناسا قرار نمی گیرند بلکه وساطت مفهوم بین فاعل شناسا و مصداق اجازه دسترسی مستقیم به مصداق نمی دهد؛ بنابراین تصویر فوق در وجدانیات برای تصحیح انطباق آن ها گمانی بیش نیست. انسان هیچ گاه در علم حصولی به صورت مستقیم به مصداق دسترسی ندارد و همیشه از پس پرده مفاهیم است که به اشیاء می نگرد؛ در این رابطه، تفاوتی بین این که مصداق درون نفس باشد یا بیرون از آن وجود ندارد زیرا اگر پدیده ای درون نفس نیز باشد اما با علم حصولی به آن نگریسته شود همین ارتباط طولی، انسان را در زندان علم حصولی منحصر می کند. 🔰دقت بیشتر به این نکته ما را مضطر به این تصدیق خواهد کرد که انسان در رتبه نخست ادراکات خود، هیچ گونه دسترسی به خارج بدون وساطت مفاهیم ندارد و همین امر انسان را در رتبه نخست ادراکاتش به موجودی رئالیست به صورت افراطی در عین پایبندی به ایده آلیسم به صورت افراطی بدل می کند. البته تردیدی نیست که در رتبه های متاخر، امکان خطا مطرح می شود که در دانش فلسفه این مساله مورد اهتمام است. 🔰نکته دیگر که جدی تر از نکته گذشته است (به این دلیل که از مساله ای جدی تر نتیجه گیری می شود) این است که رابطه مفهوم و مصداق را که با کلمه انطباق از آن یاد می شود نباید همانند خود مفهوم یا خود مصداق، پدیده ای مستقل و یا حتی ربطی در نظر گرفت چرا که این ارتباط اساسا ارتباطی نیست بلکه خود مفهوم نیز امری مستقل و عینی نیست و اساسا مفهوم بودن مفهوم و انطباق بر چیزی دو پدیده غیر از هم نیستند؛ فلاسفه صدرائی در مبحث که از نتایج مستقیم بحث است تشریح کرده اند که مفاهیم دارای دو اعتبار هستند که بر اساس یکی از این دو، مفهوم امری عینی است و بر اساس دیگری مفهوم امری نسبی و قیاسی است. آن چه که انطباق مفاهیم بر مصادیق را تامین می کند تنها و تنها حیثیت نسبی و قیاسی آن ها است که امری اعتباری، غیر اصیل و بی اثر است و ابدا به علم حضوری درک نمی شود بلکه همین جهت است که علم حصولی را برای انسان به ارمغان می آورد به گونه ای که اگر این جهت در انسان نمی بود جاهل به تمام معنا می شد. ❇️البته پر روشن است که این جهت نیازمند تدقیق و تامل در معنای صحیح مبحث اصالت الوجود، وجود ذهنی و ارتباط این دو با هم است؛ اما متاسفانه هر دو این بحث ها در فلسفه معاصر مورد بی مهری گرفته اند. مبحث اصالت الوجود با تمام زوایای دقیقش مورد کنکاش قرار نمی گیرد و در عین حال مبحث وجود ذهنی از رسوبات اصالت الماهیه شمرده می شود!!! این در حالی است که علامه طباطبایی رحمه الله علیه این بحث را در بدایه الحکمه به طور کامل در جایگاه خود حفظ کرده است و در نهایه الحکمه ضمن یک ارتقاء، آن را از فروع اصالت الوجود بر شمرده است.