📌بازخوانی بحث حرکت-1
📝سجاد انتظار
📚یکی از مهم ترین مفاهیمی که مبحث حرکت به جهت خاصیت تجمیعی اش در خود استخدام کرده است مفهوم #امکان است که با نگاه اجمالی به تعریف حرکت می توان این نکته را دریافت. حکما در تعریفی که می توان گفت اسد و اخصر تعاریف است حرکت را این چنین وصف کرده اند: «کمال اول لما بالقوه من حیث انه بالقوه»؛ کمالات اولی در مصطلح فلسفی به علل قوام شئ اطلاق می شود که در برابر کمالات ثانوی به معنای عوارض آن قرار دارد اما حیثیتی (من حیث...) که در این تعریف اخذ شده است این معنا از کمال را که ناظر به حیثیت فعلیت یک پدیده است کنار می گذارد به همین جهت مراد از کمال اولی در این تعریف همان حالت تغییر و در مسیر بودن یک پدیده به سمت کمالات اولی به اصطلاح نخست خواهد بود؛ بنابراین حرکت نوعی کمال واسط و میانی است برای پدیده ای که می خواهد به کمال اصلی و فعلیت آتی برسد اما اکنون فاقد آن است؛ از همین جا مفاهیمی مانند امکان، استعداد، قوه، فقدان و... معنا می یابند که در برابر مفاهیمی مانند ضرورت، فعلیت، کمال، وجدان و... قرار دارند.
📘توجه به این دو بعد در یک پدیده، شالوده برهان حکما بر اثبات ماده است. ذهن انسان در بدو امر وجود پدیده ای به نام #ماده_اولی را بر نمی تابد چرا که دائم با فعلیت ها (آن هم به صورت متباین و متواطی) مانوس است اما اگر به حرکت به عنوان یک تغییر و شدن بنگرد می تواند ماده اولی را تعقل کند. در یک سیر که آغاز آن از نقص و اتمام آن در نقطه کمال است و ذهن ما از هر مقطع آن پدیده ای را دریافت می کند اگر به خوبی این پدیده ها را مانند یک سلسله در نظر بگیریم در می یابیم که هر حلقه از این سلسله نسبت به حلقه قبلی و بعدی خود تفاوت هایی دارد. هر چه از اواسط این حلقه به انتهای آن سیر کنیم شاهد اشتداد و وفور کمالات خواهیم بود تا نقطه ای که همه چیز فعلی است و امکان رشد از بین می رود؛ و هر چه به ابتدای آن سیر کنیم شاهد ضعف و نقصان خواهیم بود تا نقطه ای که هیچ امر فعلی جز همان نقصان نخواهیم یافت. این نقطه ای که بدون تردید معدوم نیست اما تنها مرز آن با عدم همان حیثیت فقدان و نقصان است چیزی است حکما آن را ماده اولی می نامند. این پدیده غیر قابل انکار است چرا که سلسله مذکور در هیچ نقطه ای به صورت دفعی پدید نیامده است و قانون حاکم بر آن تدریج است و تدریج حتما و حتما با حیثیت فقدان محض شروع و با تلفیقی از فقدان و وجدان، استمرار و با حیثیت وجدان پایان می پذیرد.
📘اکنون اگر از دو نقطه ابتدایی و انتهایی سلسله مذکور چشم بپوشیم و به رابطه یک حلقه با حلقه ای دیگر نظر بیفکنیم خواهیم دید که پدیده مورد مطالعه ما که در حال سیلان و تغییر است هر چه به پیش می رود دسترسی او به جهات فعلی و کمالات آتی از جهت گستردگی آن ها محدود تر می شود (گرچه فاصله او با آن ها نزدیک تر می شود) در حالی که دسترسی او به جهات فعلی و کمالات آتی در ابتدای روند حرکتش از جهت گستردگی بیشتر بود (گرچه فاصله او با آن ها دورتر بود)؛ این مساله از محدود کنندگی حلقات متعدد فرآیند شدن حکایت می کند به این معنا که بین حلقه پیشین و حلقه میانی و حلقه آتی رابطه ای خاص وجود دارد. در این رابطه، حلقه میانی، رابطه ای خاص بین حلقه پیشین و حلقه آتی برقرار می کند؛ این در حالی است که اگر به جای این حلقه خاص میانی، حلقه ای دیگر قرار می گرفت حلقه ی آتی نیز تغییر پیدا می کرد؛ و این در حالی است که نقطه آغازین فرآیند حرکت نسبت به هر دو آن ها بی تفاوت بود؛ بنابراین با مطالعه رابطه بین حلقات می توانیم به این نکته دست یابیم که نوعی بی طرفی و #ابهام در نقطه آغازین حرکت نسبت به کمالات آتی وجود دارد که این ابهام با الحاق یک به یک حلقات بعدی از بین می رود و ارتباطات خاص تر پدید می آید.
ابهام یاد شده، همان خصوصیت ماده اولی است. ماده اولی وقتی با حلقه آتی ارتباط پیدا می کند در این جا چند مساله شکل می گیرد؛ نخست آنکه #ارتباطی_حقیقی بین دو حلقه پیشین و پسین شکل می گیرد؛ دوم آن که این ارتباط یک ارتباط خاص بین دو پدیده خاص است و از #تعین و #تشخص برخوردار است سوم آن که این ارتباط دارای دو طرف است؛ یکی از آن دو طرف، ماده اولی و طرف دیگری کمال آتی است. از نظر حکما این رابطه ی واقعی که در متن خارج، دو پدیده را به هم متصل می کند یک پدیده ای است که ذیل مقوله کیف قرار دارد و از آن با نام #کیف_استعدادی یاد می شود. کیف استعدادی #عرضی است که قائم به ماده اولی است بنابراین ماده اولی نیز #جوهر است؛ از آن جا که اعراض در حقیقت شئون جواهر اند و بین آن ها اتحاد و این همانی برقرار است حکما رابطه بین ماده اولی و استعداد را مانند رابطه #جسم_طبیعی و #جسم_تعلیمی توصیف می کنند که تفاوت آن در ابهام و تشخص است. اگر همین رابطه خاص که نسبت به ماده اولی کیف نامیده شد نسبت به کمال آتی در نظر گرفته شود نام آن امکان استعدادی خواهد بود.
📗لکن در این جا سه پرسش جدی وجود دارد:
1️⃣ چگونه یک رابطه خاص، با تغییر جهت آن دچار تغییر هویت می شود. چرا این رابطه در نسبت با ماده اولی، کیف و معقول اولی است و در نسبت با کمال آتی، امکان و معقول ثانی است؟ چه تفاوتی بین مفهوم امکان و قوه و هم چنین کیف استعدادی و امکان استعدادی وجود دارد؟
2️⃣ آیا رابطه مزبور یک رابطه ماهوی است که دارای استقلال است و یا پدیده ای از جنس وجود ربطی است؟ می دانیم که ماهیت در تحقق خود مستقل است و حتی تامین کننده رابطه بین جوهر و عرض نیز یک وجود رابط باید باشد؛ اکنون آیا رابطه یاد شده یک وجود ربطی است که میان ماده اولی و صورت نوعیه آتی ارتباط ایجاد می کند یا خود کیفی است که از یک سو با ماهیتی جوهری به نام ماده اولی و از سوی دیگر ماهیت جوهری دیگری به نام صورت نوعیه آتی مرتبط است و لاجرم باید هر کدام از این دو اتصال را با وجودی رابط توجیه کنیم؟ اساسا معنای این قاعده که حکما می گویند «وجود لغیره اعراض عین وجود فی غیره آن ها است»چیست؟
3️⃣ رابطه مذکور که از آن با عنوان رابطه حقیقی و بالفعل یاد می شود چگونه میان دو پدیده ای که فعلیت ندارند محقق می شود. یک سوی این رابطه ماده اولی است که هیچ فعلیتی «جز اینکه فعلیت ندارد» ندارد! و یک سوی دیگر صورت نوعیه ای است که در مستقبل است و هنوز محقق نشده است؛ پرسش ضمنی دیگری که در این جا به وجود می آید این است که آیا بین ماده اولی و اولین صورت نوعیه حاکم بر آن نیز یک کیف استعدادی وجود دارد؟ آیا با توجه به ماهیت بودن هر دو آن ها، باید وجودی ربطی بین آن ها تصور نمود؟!
📘بررسی رابطه مفهوم امکان به عنوان یک معقول ثانی و اعتبار عقلی که لازم لاینفک ماهیت شمرده می شود با مفهوم جنس به عنوان یک معقول اولی و ماهیت لابشرط سپس رابطه آن دو با مفهوم ماده به عنوان یک معقول اولی و ماهیت بشرط لا و هم چنین بررسی رابطه مفهوم امکان استعدادی که یک معقول ثانی است و حاصل مقایسه ای از جانب ذهن است با مفهوم استعداد و کیف استعدادی که یک معقول اولی و ماهیت است در حل مسائل موجود در مبحث حرکت کمک شایانی به ما خواهد کرد.