تحلیل ادبی "یا لَثاراتِ الْحسین"
یا: حرف نداءٍ،مبنیٌّ علی السّکون،غیرُ عاملٍ
لَ: حرفُ استغاثةٍ مبنیٌّ علی الفتحة،عاملُ جرٍّ
قالَ ابنُ مالک فی ذلک:
اذا اسْتُغیثَ اسْمٌ منادیً خُفِضا
بِاللّامِ مفتوحاً ک:یا لَلْمرتضی
ثاراتِ: جمعُ ثارَةٍ، و ثارَةٌ جمعُ ثائرٍ(اسمُ فاعلٍ:خونخواه) مِنْ" ثَأَرَ یَثْأَرُ ثَأْراً"(مهموز العین)؛
یقال:"ثَأَرَ زیدٌ الًقتیلَ"؛ (زید انتقام خون کشته شده را گرفت)
ف"ثاراتٌ" جمعُ الْجمعِ؛ مثلُ "ساداتٍ"(جمعُ سادَةٍ و هی جمعُ سائدٍ)، و مثلُ "قاداتٍ"(جمعُ
قادَةٍ و هی جمعُ قائد)، و فی زیارةِ الجامعة فی نعت الْاَئمّة علیهم السلام:
"قادَةُ الْاُمَم"
و ثاراتِ: مجرورٌ بِالکسرةِ، مضافٌ
الْحسینِ:مجرورٌ بِالکسرةِ اَیضاً مضافٌ الیه.
و معنی الْجملة بِالْفارسیّة:"ای خونخواهان حسین"(بر خیزید و خون کشندگانش را بر زمین بریزید)
عن بعض المعاصرین
@alnokat
ألنکت الأدبیة والٱصولیة
♨️امام محمد باقر علیه السلام فرمودند: 💢هنگام تعزیت به یکدیگر چنین بگویید: 💠اعظم الله اجورنا و اجور
شاهد:
تسلت عمایات الرجال عن الصبا
زائل شد نادانی مردان که از هوا و هوس بود
و لیس فؤادی عن هواك بمنسل (۱)
ولی قلب من از عشق تو خالی شدنی نیست!
تسلّت از سلی باب تفعّل:زائل شدن.
منسلٍ هم همان ماده وزن اسم فاعل باب انفعال.
پس تسلیت هم به معنای زوال و فراموشی است.
بیت ۵۴ قصیده امرء القیس.
@alnokat
✳️ درس خارج اصول آیت الله #سبحانی :
چهارشنبه 85/11/18
☑️ در #اشتقاق_اكبر حروف محفوظ نيست؛ مانند: (ثلم) و (ثلب)؛ آن چيزي كه اصل بوده (ثلم) است : (اذا مات الفقيه #ثلم في الاسلام ثلمه) ولي از این ثلم ؛ (ثلب) مشتق شده است. (ثلب) هم همان معناي (ثلم) را دارد يعني «شكاف». به اين اشتقاق اكبر ميگويند ؛ چون اصلاً حروف عوض شده است.
سه نوع اشتقاق داريم:
1⃣ اشتقاق صغير
2⃣ اشتقاق کبیر
3⃣ اشتقاق اكبر
🔷 اگر هم حروف محفوظ است هم ترتيب؛ به آن ميگويند: (#اشتقاق_صغير). مثلا (نَصَرُ) مشتق از نَصر است؛ هم حروف محفوظ است و هم ترتيب محفوظ است.
اگر حروف محفوظ است و ترتيب محفوظ نيست مثل (فسّر) كه ميگويند كه اصلش (سفر) بوده است؛ به آن ميگويند: (#اشتقاق_كبير).
اما اگر تغيير بنيادي رخ داد و آمدند (ميم) را (باء) كردند ؛ به اين #اشتقاق_اكبر ميگويند.
🔶 البته اين تغيرات به خاطر قبايل مختلف عرب پيش ميآيد ؛ يكي ميگويد : ثلم ؛ ديگري ميگويد : ثلب. چون (باء) و (ميم) تقريباً هم مخرج و از #حروف_شفوی هستند.
✅ پ. ن :
#شفه به معنای «لب» است و «حروف شفوی» یا «شفهی» حروفی هستند که از محل لبها خارج میشوند.
چهار حرف (ف - م - ب - و) را چون با اتکا به لبها تلفظ میشوند «حروف شفوی» گفتهاند.
به تعبیر #نصاب_الصبیان :
«شفه» لب، «لسان» چه؟ زبان، «فم» دهان/ «ید» و «جارحه» دست و «حلقوم» نای
#ادبیات
@alnokat
مصباح هدایت.mp3
1.66M
تا نفس می کشید مشغول درس و بحث باشید...
تا جادارد باید درس بخوانی
@alnokat
💠 میرزای شیرازی و ارکان چهارگانه مرجعیّت
❖ از بیانات آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی: 🔻
▫️ارکان اربعه یک عالِم که اگر در او جمع شوند، صلاحیت مرجعیّت دارد، در میرزای شیرازی وجود داشته: علمیّتش درجه اول، تقوایش درجه اول، اخلاقش درجه اول، عقلش هم درجه اول بوده. این چهار چیز در میرزا در حدّ اعلا بوده و نباید کسی هیچ شکی در علمیّت میرزا بکند و اگر هیچ شاهدی نبود جز همین شاگردها و همینکه هر چه ملّای متفکر میبینیم، تربیت شده اویند، کافی بود.
▫️در تاریخ شیعه دو نفر ملّای درجه اول هستند که شاگردهای آنها مهمترین شاگردهای همه اعصارند: یکی وحید بهبهانی و دیگری میرزای شیرازی.
وحید بهبهانی شاگردانی همانند بحرالعلوم، صاحب ریاض، کاشف الغطاء، میرزا مهدی شهرستانی، سید محسن اعرجی و ملا مهدی نراقی داشته است که نشان دهندة موقعیت علمی ممتاز اوست.
بزرگان طبقة بعد از میرزای شیرازی نیز که مطالب تحقیقی و محققانهای دارند، همه از شاگردان اویند؛ مثل آخوند خراسانی، سید محمّد کاظم یزدی، سید محمّد فشارکی، میرزا محمّد تقی شیرازی، سید اسماعیل صدر، سید حسن صدر، شریعت اصفهانی و... که نشاندهنده سطح بالای علمی ایشان است.
📚جرعهای از دریا، ج1، ص113
از کانال معظم له
@alnokat
💥الماضی یکون قبل الحال و الاستقبال
🔒اینکه می گویند ماضی قبل از حال و استقبال است،از چه حیث است این قبلیت؟
🔓جواب:برای قیاس ماضی نسبت به حال و استقبال چندین فرض متصور است که تنها در یک فرض است که ماضی،نسبت به حال و استقبال قبلیت دارد لا غیره:
📝طبلاوی شارح شرح تصریف می گوید:
۱.اگر اراده شده قبلیت (ماضی از حال و استقبال) به اعتبار وصف ماضویت و استقبالیت و حالیت یا اراده شده قبلیت به اعتبار ذات واحدی مثل روز پنج شنبه ،در این دو صورت امر برعکس است زیرا یک ذات خارجی اول مستقبل است بعد حال می شود بعد ماضی (مثل اینکه الان شنبه است ما منتظر پنج شنبه هستیم (یعنی ذات پنج شنبه ابتدا مستقبل است بعد که وارد ان می شویم حال می شود بعدِ گذشت از آن ماضی می شود).
۲.اگر منظور از قبلیت به اعتبار ملاحظه چند ذات است (مثل اینکه ذات روز چهار شنبه و پنج شنبه و جمعه را باهم در نظر بگیریم)در اینجا ترتیب و قبلیت و بعدیتی وجود ندارد و هرسه به صورت دفعه واحدی متصف به هر سه وصف می شوند(چهار شنبه ماضی پنج شنبه حال و جمعه استقبال است).
۳.فرض سوم اینکه منظور از قبلیت وجود باشد، دو صورت دارد:
۱.یکبار وجود یک ذات را در نظر می گیریم مثلا وجود ذات پنج شنبه،در اینجا قبلیت اصلا متصور نیست زیرا در روز پنج شنبه ،این ذات موجود است، اما زمانی که موصوف به استقبال یا ماضویت می شود معدوم.
۲.یکبار وجود را نسبت به هر سه ذات می گیریم مثل وجود چهار شنبه پنج شنبه و جمعه، که تنها در این فرض است که قبلیت ماضی نسبت به حال و استقبال صحیح است (زیرا چهار شنبه موجود بوده،پنج شنبه موجود است و جمعه موجود می شود) و آنچه که مصنف(تفتازانی و تمام کسانی که می گویند ماضی مقدم بر حال و استقبال است)می گوید به این اعتبار وجود ذوات می باشد والا در صور دیگر ماضویت بعد حال و استقبال است لما مر.
تدریج الادانی،ص۱۰۸،چاپ بیروت
متن عبارت در تصویر زیر قابل مشاهده است👇👇
@alnokat
هدایت شده از بایگانی
🌼 اجازه نامه 🌼
🌷 اجازه نامه ی مرحوم آیت الله العظمی خویی (ره) به مرحوم علامه مدرس افغانی(ره)
@daneshnameh1399
هدایت شده از بایگانی
🌲 اجازه نامه 🌲
🌱 اجازه نامه ی مرحوم آیت الله کاظمی خراسانی(ره) به مرحوم مدرس افغانی(ره)
@daneshnameh1399
هدایت شده از بایگانی
📑 اجازه نامه 📑
🔖 اجازه نامه ی مرحوم شیخ آقا بزرگ طهرانی(ره) به مرحوم مدرس افغانی(ره)
@daneshnameh1399
هدایت شده از بایگانی
📑 اجازه نامه 📑
🔖 اجازه نامه ی مرحوم شهید سید محمد باقر صدر(ره) به مرحوم مدرس افغانی(ره)
@daneshnameh1399
بسم الله
🔵پنجگانه پیامبران برای ایجاد جامعه اسلامی
فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ ..(خداوند پیامبرانش را در میان مردم برانگیخت)
1 لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ (تا از آنان بخواهند به میثاق فطرت الاهی پایبند باشند)
2. وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ (و نعمتهای فراموش شده خداوند را به آنان یادآوری کنند)
3. وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغ (و با رسانیدن پیام، حجت را بر آنان تمام کنند)
4. وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ (گنجینههای پنهان عقلشان را برایشان بشورانند)
5. وَ يُرُوهُمُ آيَاتِ المَقدرَة... (نشانههای قدرت را به آنان بنمایانند). #خطبه_1
دوگانه «شوراندن گنجینه عقل» و «یادآوری آیات الاهی» یعنی جامعهی پیامبرانه جامعهای است که در آن، ابزارهای غفلتآور وجود ندارد و موانع شکوفایی عقل نیز برطرف شده است، تا عقل از نقطه #توحید آغاز کند (توحیدبنیان)و در چارچوب توحیدی حرکت کند (توحیدمحور)و به غایات توحیدی نیز دست یابد(توحیدمئال). سیستمها و نظامهای پیدا و پنهانی که مانع از شکوفایی توحیدبنیان عقل هستند باید برداشته شوند!
#با_معارف_نهج، شماره 124
https://eitaa.com/banahjolbalaghe
هدایت شده از بایگانی
#اشعار_عرب؛
#فهم_قرآن؛
#ابن_عباس؛
✅ ابن عباس می گفت:هر گاه معنای واژه یا ترکیبی از قرآن بر شما پوشیده ماند، آن را در شعر عرب بجویید که قاموس عرب، اشعار اوست.
✍ روش فهم حدیث، عبد الهادی مسعودی.
✍ المستدرک علی الصحیحین، ج ۲، ص ۴۹۹؛ السنن الکبری، ج ۱۰، ص ۲۴۱؛ المغنی، ابن قدامه، ج ۱۲، ص ۴۴؛
@alafzal1400
#فوائد_بلاغی
🔹یکی از مباحث بسیار مهم و تاثیرگذار در معنای واژه و مقصود از کلام، بحث ادبی (لغوی- نحوی- بلاغی) تضمین است.
🔹دانستن قاعده تضمین، حقیقت آن، انواع آن، شروط آن، فوائد آن، سماعی یا قیاسی بودن آن و مباحثی از این قبیل، در تحلیل، تعمیق و تدقیق معنای برخی واژگان و مرکبات و مقصود از آن، بسیار مهم است. به ویژه در قرآن و روایات، بطوریکه ادعا شده در حدود ۵۰۰ واژه در قرآن از قاعده تضمین استفاده شده است.
🔹از آنجا که بحث همه جانبه و مفصل و مستدل آن، وقتی وسیع میطلبید و چنین فرصتی فعلا نبود، از باب ما لا یدرک کله لا یترک کله (یا به قول دیگر لا یترک جلّه)، این مباحث را در ۴ جلسه نظری و تئوری و یک جلسه عملی و کاربردی با ارائه مثالهایی از قرآن بیان کردیم. ان شاء الله که مفید باشد.
🔺محمد امین مؤمنی
از کانال روش سنتی
@alnokat
🌹معنای کلمه (واحد) از زبان امیربیان امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهماالسلام.
🌺وسط قتال جنگ جمل اعرابی کنار حضرت آمدو از واحد بودن خدا پرسید و حضرت فرمودند:
واحد۴معنا دارد که ۲مورد آن درمورد خدا محالست و ۲موردآن درمورد خدا ثابت است.
🌴اما۲مورد محال:
اول:خدا واحد است یعنی یکمین است که دلالت بر خدای دومین و سومین نیز میکند.
دوم:واحد است از یک جنس مثل زید که واحداست از افراد انسان.
هردو کفر است زیرا در اولی شریک برای خدا ثابت میشود و در دومی ماهیت و نوع برای خدا ثابت میشود.
🌴 اما دو مورد ثابت:
۱_خدا واحد است یعنی یگانه است در کمالات و شبیه ومانندی ندارد.
۲_واحد المعنی است یعنی درعالم خارج و ذهن منقسم نمیشود.
منبع:کتاب عین الحیات مرحوم علامه مجلسی رحمه الله _اصل پنجم
🌹نقش ترکیبی "الم" چیست؟
🔹جناب طبرسی در صفحه 34 تفسیر مجمع البیان، دیدگاه های مفسران را در معنای آیه اول سوره بقره «الم» می آورد و با توجه به معانی، نقش های ترکیبی این آیه را بیان میکند:
🔸نظریه حسن بصری این است که این حروف نامهای سوره ها و کلیدهای گشودن آنهاست.
🔸ابن عباس گفته است که این حروف سوگند هایی است که خداوند خورده است.
🔸بعضی گفته اند که اینها حروف اختصاری نامهای خداوند است.
🔹حال طبرسی به مقتضای هر یک از این معانی، اعراب آن را ذکر کرده و میگوید:
🔸جایگاه این واژه از لحاظ اعراب بر اساس نظریات گوناگون در معنای آن متفاوت است. بنابر دیدگاه حسن بصری در محلّ رفع قرار دارد و چون خبر مبتدای محذوف می باشد گویا گفته است: «هذه الم».
🔸رمّانی گفته است ممکن است «الم» مبتدا و «ذلک الکتاب» خبرش باشد؛ یعنی در حقیقت آیه این گونه باشد: حروف المعجم ذلک الکتاب.
این نظریه بعید است؛ برای اینکه بین مبتدا و خبر ترادف وجود دارد، حال آن که کتاب، حروف معجم نیست.
🔸ممکن است که «الم» در جایگاه نصب باشد به خاطر فعل محذوف که در اصل این گونه بوده: «اُتل الم».
🔸اما بر اساس دیدگاهی که این واژه را سوگند می داند، جایگاه آن نصب است، بنابر تقدیر گرفتن فعل، زیرا هرگاه حرف قسم حذف شود، فعل قسم با مقسم به ارتباط پیدا می کند و آن را نصب می دهد.
🔸و اما بر مبنای دیدگاهی که آن را حروف اختصاری از یک کلام می داند، جایگاهی از لحاظ اعراب ندارد، زیرا در این صورت به منزله «زید قائم» می باشد که یک جمله است و محلی از اعراب ندارد، چون جمله، آن گاه محلّی از اعراب دارد که به منزله مفرد باشد؛ مانند "زید ابوه قائم" و "إنّ زیداً أبوه قائم".
@alnokat
#نکات_متنی
♨️یکی از جاهایی که بین دو جمله نباید حرف عطف قرار بگیرد به عبارت دیگر وجوب فصل بین دوجمله:جایی که شبه کمال اتصال بین دو جمله باشد یعنی جمله اول ایجاد سوالی کند در ذهن مخاطب و جمله دوم پاسخ آن سوال مقدر باشد.
✅که به اصطلاح استیناف بیانی نام دارد.
❗️جمله ای که به صورت استیناف بیانی می آید با توجه به سوال مقدر سه حالت دارد.
💠حالت اول این است که سوال مقدر از سبب خاص نباشد.
مثل:
قال کیف انت؟
قلت علیل.سحر دائم
❇️قلت علیل ایجاد سوال می کند که چرا مریضی؟
در جواب این سوال آمده است:
💠سحر دائم (بی خوابی)و حزن طویل.
✅اینجا سائل در ذهنش آمد چرا مریض شده ای و از سبب خاص سوال نکرد که مثلا بیماری قلبی داری یا سردرد داری یا ...
✅از نحوه جواب به این پی برده می شود که سوال از مطلق سبب است،زیرا در جایی که سبب خاص مد نظر باشد باید با تاکید جواب آید مثل
ما ابرء نفسی،انّ النفس لامارة بالسوء کما سیاتی توضیحه.
💡نکته:اینکه ما از عبارت بفهمیم جواب از چه سوالی است در فهم متون دینی و کتب علمی بسیار موثر است که در پایان مباحث به صورت کاربردی توضیح داده می شود.
📗مطول،با حاشیه شریف جرجانی ص۴۵۲.
ادامه دارد↩️
@Alnokat
#مکتب_شناسی
استاد علیدوست:
در ارتباط با واژه مکتب تعریف مشترکی که مورد وفاق همه یا اکثر فیلسوفان فقاهت باشد، نداریم؛ اما بنده سعی میکنم مقصود خودم را از این واژه روشن کنم. «مکتب”یک سیستم و نظام منسجمی از مسائل است و به حکم اینکه سیستم است، اجزائش با یکدیگر مترابطاند و بر محور یک دانش میچرخند. به تعبیر دیگر مکتب محور دارد و محور آن مسألهای از یک دانش نیست، بلکه کلیت یک دانش است و در مجموع آنقدر متمایز و چشمگیر است که خودبه خود پیروانی پیدا میکند. بنابراین مکتب بر سراسر یک حوزه دانشی سیطره دارد.
مثلاً وقتی تعبیر مکتب اصولی را بهکار میبریم، یعنی یک سیستم فکری و یک مجموعه مسائلِ بههممرتبط که از فقه، کلام، فیزیک و شیمی جدا میشود و با محوریت دانش اصول فقه انسجام مییابد و نسبت به رقبای خود متمایز است.
در کرسیهای نوآوری و نظریهپردازی معمولاً از این مفهوم برای «مکتب”استفاده میکنیم و آن را از نظریه جدا میکنیم؛ چون اولاً نظریه الزاماً بر محور دانش نمیچرخد؛ بلکه ممکن است بر محور یک مسأله از دانش بچرخد و به همین دلیل ممکن است چند نظریه، یک مکتب باشند؛ چنانکه ممکن است اصلاً پیرو هم نداشته باشد.
مبتکر یک نظریه، نظریه را ارائه میدهد. اگر نظریهاش مورد قبول واقع شد و توانست شاخ و برگ پیدا کند و گسترش بیابد، ممکن است تبدیل به مکتب شود.
اصطلاح دیگری داریم به نام «نوآوری» که از نظریه نیز محدودتر است. نظریه نیز مجموعه گزارههایی است که به یکدیگر مرتبط هستند؛ البته به مراتب کوچکتر از مکتب است؛ اما در نوآوری، سیستم یا نظام نیست؛ بلکه مانند این است که کسی گزارهای را خلق کند. پس به این ترتیب سه واژه نوآوری، نظریه و مکتب را میتوانیم از هم تفکیک کنیم.
گاهی اوقات در یک دانش، کلانمسائلی داریم که اگر کسی نام آنها را دانش بگذارد گزاف نگفته است؛ مثلاً دانش تعامل با نصوص ـ چه نصوص همسو یا همسان و چه نصوص متعارض ـ یک کلانمسأله در اصول فقه است. اگر کسی در این ساحت ورود کرده و یک نظریهی سیستماتیک ارائه کند و پیروانی هم بیابد، اشکالی ندارد؛ نهایتاً میگوییم تا به امروز به کار نرفته و حالا بهکار رفته است. مثلاً مسئولیت مدنی یک مسأله در فقه است؛ ولی اگر برای آن رشته تعیین و در حد یک علم برای آن سرمایهگذاری کنند ـ و مثلاً بگویند فلانی متخصص بحث ضمان است ـ بهنظرم کار بیهودهای نکردهاند و اگر اینگونه باشد، میتوان به آن مکتب گفت.
@alnokat
#مکتب_شناسی
مکتب قم در استنباطات فقهی ـ بهویژه در بخش غیر عبادات ـ بهعرف و بنای عقلا توجه بیشتری میکند؛ به تاریخ صدور روایات و آیات نگاه جدیتر و مؤثرتری دارد؛ به اهل سنت در فقه و حدیث مقارن نیمنگاهی دارد؛ دادههای دانش تاریخ را در استنباط مطمح نظر قرار میدهد؛ به وثوقِ صدور، بیشتر از سندشناسی توجه میکند؛ کمتر بهصورت ریاضی فکر میکند؛ در استنباطاتش مجموعهای از ظنون را در نظر میگیرد (درست است که تکتک آنها را معتبر نمیداند؛ ولی آنها را در یک نظام حلقوی تنظیم میکند تا از به هم پیوستن همان اسناد نامعتبر دلیل معتبری آفریده شود)؛ به قرآن و مقاصد توجه میکند؛ نگاهش به شریعت اجتماعی است؛ از نصوصی که در موارد خُرد وارد شدهاند گاه میتواند به یک قاعده کلان برسد؛ شهرت را در نظر میگیرد و آن را جابر ضعف سند یا جابر ضعف دلالت میانگارد، رویکرد خاصی به دانش فقه را که مشتمل بر این عناصر باشد، من «مکتب قم» مینامم و معتقدم که بر قلهی آن نیز آیتالله بروجردی و شاگردان ایشان ایستادهاند.
مکتب نجف در همه مواردی که برای مکتب قم برشمردیم در نقطهی مقابل قرار دارد؛ اولاً نصبسند است و برای یک مسأله دنبال یک روایت خاص است؛ نمیگویم عام را انکار میکند؛ ولی ترجیح میدهد دنبال روایت خاص باشد؛ بسیار ریاضیوار فکر میکند؛ اصول آن از حد لازم خیلی فربهتر شده است و فقهِ آن، در مواردی فقهِ کشف نیست؛ بلکه فقهِ عذر است (ابتنای بیشتری بر اصول عملیه دارد).
نمیخواهیم دیوار بگذاریم و بگوییم که هرکس در نجف است نجفی فکر میکند و هر که در قم است قمی فکر میکند؛ چون اینطور نیست؛ مثلاً مرحوم آیتالله تبریزی در قم زندگی میکرد؛ اما فکرش کاملاً نجفی بود.
(مصاحبه با مباحثات، ۱۳۹۶/۱۱/۱۳)
@Alnokat