eitaa logo
قرآن کریم
4.7هزار دنبال‌کننده
504 عکس
525 ویدیو
32 فایل
. ارتباط با حاج اقا وحیدنیا (مدیر کانال) :👇🏻 @admin_quran313 ___________________ ادمین تبادل و تبلیغات:👇🏻 @saei8213 تبلیغات اختصاصی کانال: https://eitaa.com/joinchat/1705509417Ce63c7ef35a تبلیغات گسترده اباصالحTB:👇🏻 https://eitaa.com/abasalehTB
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹حضرت یعقوب علیه السلام🔹 حضرت یَعْقُوب یا اسرائیل فرزند اسحاق، نوه حضرت ابراهیم(ع) و از پیامبران الهی می باشد که نام او در قرآن آمده است. حضرت یعقوب در ۱۴۷ سالگی در مصر درگذشت و طبق وصیتش پیکرش از مصر منتقل و در غار مکفیله در شهر الخلیل(حبرون) فلسطین دفن شد. علیه السلام منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹حضرت یعقوب علیه السّلام و اختلاف دو برادر! 🔹 یعقوب علیه السّلام پیش پدر خود اسحاق علیه السّلام که پیرمردی ضعیف و خمیده بود رفت و گفت: پدرجان من شکایت عیصو برادر خود را پیش تو آورده ام و در مقابل تهدید او از تو کمک می خواهم، زیرا از آن زمان که تو مرا مورد لطف قرار داده ای و درباره من به خیر و برکت دعا نموده ای، و پیشگویی کردی که نسل پاکی به من عطا می شود، مال و منال فراوانی بدست می آورم و از زندگی آسوده ای بهره مند می گردم، نسبت به من حسادت می ورزد، از دعاهایی که در مورد من نموده ای ناخرسند است و پیش بینی خوشبختی و آینده گوارا برای من، کینه او را برانگیخته و منکر آنها می شود. برادرم، با زخم زبان متعرض من می گردد و با گفتاری ناشایست به من طعنه می زند، با تهدید خود مرا می ترساند، تا جایی که رفاقت ما فراموش شده و رشته محبت برادریمان گسسته است. بعلاوه برادر من به دو همسرش که از طایفه کنعان هستند، فخر می کند و از جهت تعداد فرزندانی که در انتظار دارد مباهات می کند تا اولاد او مزاحم زندگی و امرارمعاش من شوند. من داد خود را نزد تو آورده ام تا بین من و او حکم کنی و با رأی حکیمانه و با حوصله فراوان که خدا هر دو را به شما ارزانی داشته درباره ما قضاوت کنی. ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹حضرت یعقوب علیه السّلام و اختلاف دو برادر! 🔹 اسحاق علیه السّلام از جدایی و تیرگی روابط این دو برادر در غم و اندوه فرورفت و از ناراحتی و کدورت بین دو فرزندش محزون شد و گفت: ای نور دیده من (یعقوب) همان طور که می بینی موهای سرم سفید شده، پیشانی من چروکیده و کمرم خمیده است. من پیرمردی فرتوت و شکسته ام، نیروی من فروکاسته و روزگار در حال وداع با من است. بزودی مرگ گریبان مرا می گیرد و رابطه مرا با زندگی قطع می کند. من می ترسم پس از مرگ من، برادرت به مخالفت علنی با تو بپردازد و با غضب و حیله گری زمام تو را در اختیار خویش بگیرد، زیرا او به اقتدار بستگان و قدرت بدنی خویش دلگرم و به حمایت اقوام همسران و بستگانش پشت گرم است. چاره کار تو این است که به سوی سرزمین فدام آرام در خاک عراق رهسپار گردی و نزد دایی خود لابان بن بتوئیل بروی و یکی از دختران او را به همسری برگزینی و بدین طریق از عزت و شرف و حمایت و دلگرمی او برخوردار شوی! سپس با آسودگی خیال به شهر خود بازگردی! من امیدوارم زندگی تو شیرین تر از برادرت گردد و فرزندانی بهتر از نسل و اولاد او به تو عنایت شود. خدا تو را با دیده حمایت بنگرد و با عنایت خود تو را حفظ نماید ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹آرزوهای فراوان در پهنه بیابان«۱» 🔹 سخنان اسحاق برای قلب یعقوب جوان، مطلوبتر از آب گوارا برای کام تشنه بود، زیرا یعقوب در گفتار پدر، خیال خود را آسوده و آرزوهای خویش را برآورده می دید. گفتار اسحاق علیه السّلام روح یعقوب را به سرزمین خویشان و شهر نیاکان و پدرانش کشاند، و بزودی یعقوب با اشک گرم با پدر و مادر خویش وداع کرد و پدر و مادر پیر او با دعای خیر فرزند شایسته خود را بدرقه کردند. یعقوب راه صحرا را پیش گرفت، روز و شب در حرکت بود تا هرچه زودتر به سر منزل مقصود برسد، گاهی بر فراز تپه ها و بلندیها برآمد و گاهی به اعماق دره ها سرازیر می شد و در همه حال ملاقات با دایی و خانه آرزوهایش، در مقابل چشمش مجسم بود. سخنان پدر در گوش او طنین می انداخت و لطف و عنایت خدا او را محافظت می نمود. هر زمان رنج سفر او را خسته می کرد و دوری راه او را به سختی می انداخت و زمین گیرش می ساخت، آرزویی که به امیدش شروع به حرکت کرده بود و هدفی که در انتظار وصولش بسر می برد، به خاطر می آورد و اندوه خود را تخفیف می داد و ادامه راه برایش آسان و هموار می گشت. ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹آرزوهای فراوان در پهنه بیابان«۲» 🔹 یک روز با طلوع خورشید، بادهای سوزانی وزیدن گرفت، به حدی که رمل های داغ بیابان را به حرکت درآورده بود و خورشید نیز با آتشبار سرخ خود، زمین را هدف قرار می داد، لذا ادامه سفر برای یعقوب ممکن نبود. راه او طولانی بود و هنوز فاصله زیادی با مقصد خویش داشت. یعقوب به مسیر خود نظر می افکند و تا آنجا که چشم کار می کرد در جلوی خود بیابانی گسترده می دید. در مقابل او تپه هایی از رمل وجود داشت که راه عبوری بر آن آشکار نبود. در همین موقع بود که خستگی بر او چیره شد و ناراحتی و سختی او را به تنگ آورد. یعقوب، علیه السّلام ساعتی مردد و متحیر بود که آیا به این سفر ادامه دهد و یا به خاطر مشکلات و مصائب موجود از آن صرف نظر کند؟ آیا به راهپیمایی خود ادامه دهد و مشکلات راه را تحمل کند و امید به آینده روشن را در خود تقویت کند تا قدرتش فزونی یابد و یا بقای جان و توان خود را به این سفر سخت و طولانی مقدم دارد و از سود این سفر بگذرد و نزد پدر و مادر خود بازگردد. ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹آرزوهای فراوان در پهنه بیابان«۳» 🔹 در همین زمان که یعقوب علیه السّلام گرفتار آشوب فکری شده بود و در حیرانی به سر می برد، تخته سنگ بزرگی که سایه ای در کنار داشت نظر او را جلب کرد. یعقوب به سوی آن سنگ بزرگ رفت تا در کنار آن بنشیند و خستگی خویش را برطرف سازد، تجدید نیرو کند و از گرمای بدن بکاهد. هنوز یعقوب به سنگ تکیه نداده بود که خواب او را فراگرفت و بزودی به خواب عمیقی فرورفت. یعقوب در خواب، رؤیایی بسیار خوشایند دید. این خواب شیرین اعماق قلب او را روشن و تشنج افکار او را برطرف کرد و پرنده آمالش را در بوستان اندیشه به نغمه سرایی واداشت. او در خواب دید بزودی از زندگی سعادتمندی برخوردار می گردد، خداوند سرزمینی وسیع و نسلی پاکیزه و با برکت به او عنایت می کند و به آنان کتاب و وحی تعلیم می نماید. یعقوب علیه السّلام با دلی خرسند و فکری روشن، و روحی رها از تردید، از خواب بر خواست، روزنه های امید در مقابل چشمش باز شد و بوی وصال یار به مشامش رسید، زیرا پیش بینی پدر پیرش تأیید می شد و وصول آرزوهای او را خبر می داد، لذا یعقوب همانند تیری که از کمان می جهد با تصمیم جدی راه خود را پیش گرفت و با شتاب به پیش رفت. ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹شهر آرزوهای یعقوب«۱» 🔹 یعقوب باگذشت ایام، بیابان ها را پشت سر گذاشت و ناگهان از دور، نمای شهری را دید. این دورنما، رشته آرزوی یعقوب را پیوسته و او را امیدوار ساخت که این سیاهی نمودار شهر دلدار و مرکز لابان پیر باشد. از این رو یعقوب با نیروی شوق و قرب وصل به سوی آن شتافت و بزودی دریافت که تصور او اشتباه نبوده و امید او ناامید نگشته و شهر همان دیار مقصود و محبوب است. اکنون گام های یعقوب علیه السّلام استوار و اضطراب و نگرانی او برطرف می گردد، و در روح خود احساس آرامش می نماید. آری این گله های گوسفندان است که به چرا مشغولند و دسته های پرندگان که در پروازند، پیش درآمد درختان است و اینها دامدارانند که به آوازخوانی مشغولند و این گروه اطفالند که فریاد می زنند و بازی می کنند. (ادامه دارد...) ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹شهر آرزوهای یعقوب«۲» 🔹 یعقوب علیه السّلام مسیری طولانی و بیابانی سوزان را پشت سر گذاشته و اکنون در سرزمین ابراهیم است. همان سرزمینی که رسالت ابراهیم را مژده داد و خورشید شریعت وی از آن طلوع گردید. یعقوب به شهر دایی خود وارد شده است، به سرزمینی که آرزوی آن را داشت، رسیده است. این همان شهری است که به امید آن بیابانها را در نوردیده، پس باید بپاس عنایت خدا و اعتراف به توفیق و هدایت خویش سجده شکر بجا آورد. یعقوب غریب، وارد شهر شد و با رویی گشاده و لحنی ملایم از رهگذران پرسید: آیا کسی هست که لابان فرزند بتوئیل را بشناسد؟ گفتند: آیا کسی هست که لابان برادرزن اسحاق پیغمبر را نشناسد. او بزرگ خاندان خویش و زعیم ایشان است، لابان صاحب این گله های گوسفند است که در این ریگزارها چون سیل روانند. (ادامه دارد...) ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹شهر آرزوهای یعقوب«۳» 🔹 یعقوب علیه السّلام گفت: آیا کسی هست که مرا به خانه او راهنمایی کند؟ مردم گفتند: این دختر وی راحیل است که از عقب گوسفندان به این سمت می آید. یعقوب به پشت سر گوسفندان نظر افکند و دوشیزه ای خوش سیما و با هیکلی موزون را دید. قلب یعقوب از دیدن راحیل به شدت تپید و لکنت در زبان خود احساس کرد، ولی با نیروی اراده پراکندگی روح خود را برطرف ساخت و حلم و عقل خویش را فراهم گرداند و آهسته به سوی آن دختر گام برداشت و گفت: بین من و تو خویشاوندی نزدیک و ارتباطی محکم است، زیرا من از همان درختی هستم که بر تو سایه افکنده و از همان چشمه ای هستم که تو از آن جاری گشته ای! من یعقوب پسر اسحاق پیغمبرم و مادرم رفقه دختر جد تو بتوئیل است. من از سرزمین کنعان آمده ام بیابان سوزان و صحرای تفتیده را با مشقت فراوان پیموده ام. تمام مشکلات را تحمل کرده ام تا برای امر مهمی بالابان دیدار کنم. (ادامه دارد...) ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹شهر آرزوهای یعقوب«۴» 🔹 راحیل با اشتیاق سخنان شیرین او را شنید و همراه او روانه منزل شد. یعقوب علیه السّلام در بین راه در قلب خود اضطراب شدیدی احساس کرد، گویا پرنده ای از قلبش به پرواز درآمده است. آیا این حالت فوق العاده بخاطر دیدن دوشیزه ای است که آرزو و امید او و نویدی است که پدرش به او داده و تعبیر خوابی است که در صحرا دیده است؟ و یا طپش قلب او بخاطر این است که در غربت قصد انجام امر مهمی را دارد و از عواقب آن مضطرب است؟ شاید هر دو عامل یعنی تحقق آرزو، نوید پدر و تعبیر خواب خویش و اضطراب از شروع کاری مهم در ایجاد هیجان روحی او شریک و مؤثر باشند ولی او هیچگاه خود را فراموش نکرد و در هر حال زمام روح و تمالک نفس خویش را در دست داشت و اعصاب خود را کنترل می کرد. یعقوب علیه السّلام با گامهای آهسته و روحی مطمئن به حضور لابان درآمد. لابان به محض مشاهده یعقوب، دست در آغوش او انداخت و مدتی آنها در آغوش یکدیگر اشک شوق ریختند و پس از این ملاقات، او یعقوب را در نهایت مهر و محبت و عزت، جایگاهی بلند و مقامی رفیع بخشید. ! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۱» 🔹 یعقوب علیه السّلام سفارش پدر را به دایی خویش رساند و آرزوی دامادی خود را به او اطلاع داد و گفت: راحیل را دیده ام، او در قلب من جایی برای خود باز کرده است. امید من این است که با او ازدواج کنم و رابطه شایسته خویشاوندی خود را با لابان احیاء کنم. لابان به یعقوب گفت: به دیده منت درخواست تو را انجام می دهم و برای تحقق آرزوهای تو تلاش می کنم، اما شرط ازدواج با دختر من این است که هفت سال برای من چوپانی کنی، تا این مدت مهر دختر من باشد، تو در طول این هفت سال تحت حمایت من بسر می بری و از مهر و محبت من برخورداری. یعقوب علیه السّلام شرط چوپانی را پذیرفت و به گوسفندچرانی مشغول شد و گذشت ایام، آرزوهای شیرین او را پرورش می داد و نور امید همواره دل او را روشن و منور می ساخت. راحیل کوچکترین دختر لابان بود و لیا از جهت سن بزرگتر از خواهر خود راحیل بود ولی از جهت زیبایی اندام و سیمای نیکو شاید بعد از خواهرش قرار می گرفت. (ادامه دارد...) علیه السلام! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«۲» 🔹 لابان قصد نداشت و معمول هم نبود که دختر کوچکتر را قبل از دختر بزرگتر شوهر دهند، ولی با مشاهده دلباختگی و شیفتگی یعقوب نتوانست جواب رد به او بدهد، لذا برای حل این مشکل تصمیم گرفت که هر دو خواهر را به یعقوب جوان بدهد. زیرا یعقوب شایسته این لطف بود و در دین یعقوب و عقاید ایشان، مانعی برای این گونه ازدواج وجود نداشت. آنگاه که مدت کارگری یعقوب (هفت سال) به پایان رسید و زمان ازدواج او فرا رسید، تصمیم گرفت به زندگی خود سروسامانی بدهد لذا از لابان خواست که به وعده خود وفا کند و شرط خود را انجام دهد. لابان به یعقوب گفت: فرزند عزیزم، عواطف پدری و آیین این شهر اجازه نمی دهد که دختر کوچک قبل از دختر بزرگ ازدواج کند. این لیا دختر بزرگم را اگر چه از لحاظ جمال و زیبایی به پای راحیل نمی رسد، اما از جهت عقل و هوش همانند او است. در مقابل کاری که انجام داده ای او را اختیار کن و مطمئن باش که او همسر شایسته ای خواهد بود و اگر راحیل را هم می خواهی باید هفت سال دیگر چوپانی کنی و مهر دیگری بپردازی تا از راحیل عزیز و زیبا نیز کامروا شوی. (ادامه دارد...) علیه السلام! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿 قصه های مربوط به: علیه السلام 🔹ازدواج یعقوب علیه السّلام«3» 🔹 یعقوب علیه السّلام که پیغمبر شایسته خدا بود، نتوانست خواهش دایی خود را رد کند و لطف و احسان او را فراموش کند، زیرا لابان بود که قدوم یعقوب را گرامی داشت و او را در احسان و انعام خود غرق ساخت و برای دامادی خویش برگزید، لذا شرط لابان را پذیرفت و ابتدا با لیا ازدواج کرد و به کار خود مشغول شد تا هفت سال دیگر به پایان رسید و سپس با راحیل نیز ازدواج نمود. لابان به هریک از دختران خویش کنیزی داد که مشغول خدمت دختران خود و حفظ زندگی آنان گردند ولی این دو خواهر کنیزان خویش را از روی مهربانی و جلب عواطف یعقوب به او بخشیدند. خدا از لیا و راحیل و آن دو کنیز، دوازده پسر به یعقوب عطا نمود که اسباط بنی اسرائیل نامیده شدند. علیه السلام! منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🔹 قصه های قرآنی منتشر شده در کانال🔹 علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام و ادامه دارد ان شاءالله... ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🔹 قصه های قرآنی منتشر شده در کانال🔹 علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام و ادامه دارد ان شاءالله... ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🔹 قصه های قرآنی منتشر شده در کانال🔹 علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام و ادامه دارد ان شاءالله... ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🔹 قصه های قرآنی منتشر شده در کانال🔹 علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام و ادامه دارد ان شاءالله... ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🔹 قصه های قرآنی منتشر شده در کانال🔹 علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام و ادامه دارد ان شاءالله... ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑
🔹 قصه های قرآنی منتشر شده در کانال🔹 علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام علیه السلام و ادامه دارد ان شاءالله... ◉●◉✿ا✿◉●•◦ ✅ کانال قرآن کریم https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326 🌿لینک ورود به کانال↑