🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یعقوب علیه السلام #قسمت_دوم
🔹حضرت یعقوب علیه السّلام و اختلاف دو برادر! 🔹
یعقوب علیه السّلام پیش پدر خود اسحاق علیه السّلام که پیرمردی ضعیف و خمیده بود رفت و گفت: پدرجان من شکایت عیصو برادر خود را پیش تو آورده ام و در مقابل تهدید او از تو کمک می خواهم، زیرا از آن زمان که تو مرا مورد لطف قرار داده ای و درباره من به خیر و برکت دعا نموده ای، و پیشگویی کردی که نسل پاکی به من عطا می شود، مال و منال فراوانی بدست می آورم و از زندگی آسوده ای بهره مند می گردم، نسبت به من حسادت می ورزد، از دعاهایی که در مورد من نموده ای ناخرسند است و پیش بینی خوشبختی و آینده گوارا برای من، کینه او را برانگیخته و منکر آنها می شود.
برادرم، با زخم زبان متعرض من می گردد و با گفتاری ناشایست به من طعنه می زند، با تهدید خود مرا می ترساند، تا جایی که رفاقت ما فراموش شده و رشته محبت برادریمان گسسته است. بعلاوه برادر من به دو همسرش که از طایفه کنعان هستند، فخر می کند و از جهت تعداد فرزندانی که در انتظار دارد مباهات می کند تا اولاد او مزاحم زندگی و امرارمعاش من شوند. من داد خود را نزد تو آورده ام تا بین من و او حکم کنی و با رأی حکیمانه و با حوصله فراوان که خدا هر دو را به شما ارزانی داشته درباره ما قضاوت کنی.
#حضرت_یعقوب_علیه_السّلام_و_اختلاف_دو_برادر!
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یعقوب علیه السلام #قسمت_سوم
🔹حضرت یعقوب علیه السّلام و اختلاف دو برادر! 🔹
اسحاق علیه السّلام از جدایی و تیرگی روابط این دو برادر در غم و اندوه فرورفت و از ناراحتی و کدورت بین دو فرزندش محزون شد و گفت: ای نور دیده من (یعقوب) همان طور که می بینی موهای سرم سفید شده، پیشانی من چروکیده و کمرم خمیده است. من پیرمردی فرتوت و شکسته ام، نیروی من فروکاسته و روزگار در حال وداع با من است. بزودی مرگ گریبان مرا می گیرد و رابطه مرا با زندگی قطع می کند.
من می ترسم پس از مرگ من، برادرت به مخالفت علنی با تو بپردازد و با غضب و حیله گری زمام تو را در اختیار خویش بگیرد، زیرا او به اقتدار بستگان و قدرت بدنی خویش دلگرم و به حمایت اقوام همسران و بستگانش پشت گرم است.
چاره کار تو این است که به سوی سرزمین فدام آرام در خاک عراق رهسپار گردی و نزد دایی خود لابان بن بتوئیل بروی و یکی از دختران او را به همسری برگزینی و بدین طریق از عزت و شرف و حمایت و دلگرمی او برخوردار شوی! سپس با آسودگی خیال به شهر خود بازگردی! من امیدوارم زندگی تو شیرین تر از برادرت گردد و فرزندانی بهتر از نسل و اولاد او به تو عنایت شود. خدا تو را با دیده حمایت بنگرد و با عنایت خود تو را حفظ نماید
#حضرت_یعقوب_علیه_السّلام_و_اختلاف_دو_برادر!
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
◉●◉✿ا✿◉●•◦
✅ کانال قرآن کریم
https://eitaa.com/joinchat/3173646858Cc0fd46c326
🌿لینک ورود به کانال↑