eitaa logo
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
1.3هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
104 فایل
⸤ ﷽ ⸣ ‹شھادت‌پایان‌نیست،آغازاست‌› ‹ڪانال‌ #رسمۍ شهیدعلےالهادےحسین‌› ⸤♥🌱⸣ ●زیرنظرخـانواده‌شهید ●ولادت"¹⁵-¹²-¹³⁷⁷"-لبنان🇱🇧 ●شهادت"²⁷-³-¹³⁹⁵"-خلصةسوریه ارتباط با ما ↓ @ya17zahra مجموعه های رسمی شهید ↓ @AlialHadiHussein کپی از مطالب کانال حلاله✅️
مشاهده در ایتا
دانلود
کتاب دلداده: خاطراتی از زندگی شهید علیرضا ماهینی نوشته زهرا سبزه علی، روایت یک سفر است. سفری برای تغییر، سفری برای رهایی از بندهای معمول زندگی روزمره و پای گذاردن به جهانی نو، با نگاه‌هایی نو. زهرا سبزه علی (شاه بابایی) با زبانی ساده و بی‌پیرایه، روایت آشنایی ناگهانی خود را در تهران با عکس شهیدی روایت می‌کند که از قضا آن عکس، سردار شهید علیرضا ماهینی است که کیلومترها از او دورتر، در ساحل خلیج فارس در استان بوشهر زندگی می‌کرده و یاد و خاطرش هنوز زنده و گرامی است. او پس از حوادث بسیار و تاثیرِ راز آلودِ شهید ماهینی بر زندگانی‌اش، عزم جزم می‌کند تا دریابد این مرد که بوده است؟
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
حتما بخونید😉✨
بخشی از کتاب دلداده : دو روزی از مصاحبه‌ام با آقای مرآتی می‌گذشت که دکتر جدی تماس گرفت و از من خواست به دیدنش بروم. فردای همان روز رفتم دانشگاه شهید بهشتی. ایشان با روی باز با شکلات و شیرینی روی میزش، از من پذیرایی کرد و گفت: «روایت دلداده را در وبلاگ دنبال کردم. به نظرم نسبت به نوشته‌های قبلی‌ات خیلی پخته‌تر و قابل درک‌تر بود. البته نقاط ضعفی هم دارد، اما چیزی که در نظرم قابل تحسین است، همت و استقامت تو در این سال‌هاست. توی این سال‌ها به دنبال شهید ماهینی نبودی، بلکه به دنبال حقیقت راه افتادی. این میل به حقیقت‌جویی بود که تو رو به دنبال خودش کشوند، چیزی که یافتنش توی جامعه کمرنگ شده است. خیلی‌ها به این انگیزه‌های فطری بی‌توجه شده‌اند. به نظرم آنچه که بیشتر از نتیجۀ تلاشت توی این سال‌ها مهم است، این است که تو در حد توانت سعی کردی به وظیفه‌ای که در وجودت احساس می‌کردی، عمل کنی. دوست داشتم اولین کسی باشم که به تو تبریک می‌گوید». بعد کتاب «شیعه و حفظ آثار جنگ» را به من هدیه کرد که به قلم توانای خودش به نگارش در آمده و در سال 1378 به وسیلۀ انتشارات دانشگاه علامه طباطبایی به چاپ رسیده بود. دکتر جدی کسی بود که اولین جرقۀ نویسندگی را در ذهنم روشن کرد. همیشه حرف هایش در بزنگاه‌های این مسیر، روشنی‌بخش راهم بود. در حقیقت او تنها استاد دانشجوهای دانشگاه شهید بهشتی نبود، بلکه استاد من نیز در فراز و نشیب این راه مقدس بود. بعد از خروج از دفتر دکتر جدی، در محوطۀ دانشگاه روی چمن‌ها نشستم و تمام این نُه سالی که با علیرضا آشنا بودم، به خصوص این چهار سال تحقیق را در ذهنم مرور کردم؛ چه افت و خیزهایی داشتم. گاهی چنان در این راه ناامیدی وجودم را فرا می‌گرفت که حتی دوست نداشتم قدم از قدم بردارم و گاهی چنان شوق وجودم را در بر می‌گرفت که تمام تلاشم را در به ثمر رساندن این وظیفۀ الهی می‌کردم. تمام این‌ها دید مرا به زندگی وسیع‌تر کرد و کمک نمود تا خودم و توانایی‌هایم را بیشتر بشناسم. چه تجاربی که در این مسیر کسب کردم. حس اینکه دارم به پایان این راه می‌رسم، دلتنگم می‌کرد.
آسمان نشینِ مهربان من جز دیدار تو مداوا نشود زخم دلم:) چه شود گر نظری برمن بیچاره کنی؟ 🕊 کـانـال‌رسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿 ♡jahad🇱🇧↷ 『 @alshahid_ali_alhadi
‌ آیت‌الله بهجت می‌گفتن: هر وقت دلتون برای امام زمان تنگ شد..؛ به صفحات قرآن نگاه کنید✨
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
معرفی شهید امام زمانی ❤️ #آغاز_امامت_امام_زمان_عج
بيست و دوم تير 1344 در شهرستان سمنان به دنيا آمد. پدرش غلامرضا و مادرش عذرا نام داشت. تا پايان دوره راهنمايي درس خواند. كارمند اداره مخابرات بود. از سوي بسيج به جبهه رفت. هفتم اسفند 1366 در ماووت عراق بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده يحياي زادگاهش واقع است. @shahid_ketabi
کاظم در ادامه سیروسلوک معنوی به جایی رسید که بعضی وقت‌ها و در همان حال مخصوص به خودش() می‌گفت: بچه‌ها الان آقا[] اینجا بود... . و می‌پرسید : شما ندیدینِش؟! یکبار به شهید "زمان رضاکاظمی" با صراحت این جمله را گفته بود؛ من خودم این را از زمان شنیدم. بقیه هم با تعجب پرسیده بودند چه می‌گوید و یعنی چه آقا اینجا بود؟! برشی از کتاب ؛ خاطرات بی‌نظیر @shahid_ketabi
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
کاظم در ادامه سیروسلوک معنوی به جایی رسید که بعضی وقت‌ها و در همان حال مخصوص به خودش(#خلسه) می‌گفت:
کاظم هر شب توی خواب و خلسه حرف می‌زد. انقدر که دیگر بعد از مدتی برای بعضی‌ها عادی شده بود؛ ولی ما به محض اینکه به خلسه می‌رفت، دورش جمع می‌شدیم. البته از وقتی باب گفتگو با باز شد، جذابیتش چند برابر شد! «شهید عباس داودی» یکی از دوستانم بود. از کاظم خواستم ازش بپرسد که آیا حرفی برای ما دارد یا نه؟ کاظم توانست شهید را در خلسه ببیند و برای ما از زبان او چند جمله بگوید. چند نفر دیگر هم همین‌طور؛ مثل «شهید کچپزیان» و «رضاکاظمی». حرف‌های ما را برای آنها رد و بدل می‌کرد! عجیب‌تر اینکه حتی در آن حالِ بخصوصش توانست با برادرِ حسن حمزه که در عراق اسیر بود ارتباط بگیرد و حرف‌هایش را برای حسن بگوید و ازش بپرسد که در اسارت چه می‌کند و حال و روزش چگونه است؛ این یکی دیگر ویژه بود و کم نمانده بود خودمان هم شاخ دربیاوریم. هر چند می‌توان گفت در برابر چیزهایی که ما بعداً از کاظم دیدیم، «» اصلاً به حساب نمی‌آمد و چیز کوچکی محسوب می‌شد. راوی : علی داودی برشی از کتاب خاطراتِ بی‌نظیر @shahid_ketabi
خودش می‌گفت: در اتاقک نگهبانی ایستاده و مشغول پست بودم. گاهی قدم می‌زدم و گاه روی صندلیِ داخل اتاقک نگهبانی می‌نشستم. یکبار وقتی صورتم را به طرف لودرهایی که در مقابل ساختمان مهندسی رزمی پارک شده بود برگرداندم، در بین دو ماشین سنگین و حدود صد قدمی‌ام، شخصی با هیبت و چهره بسیار نورانی رؤیت شد؛ شخصی دلربا با عمامه‌ای سبز و قامتی کشیده و رعنا. ابتدا ترس به سراغم آمد و به گمان اینکه خواب بر من مستولی شده، زبان به ذکر خدا گشودم و نام او را چند بار زیر لب گفتم. دوباره دیده‌ام را به آن جهت منحرف کردم و همانجا را نگاه کردم. باز همان شخص بود و همان هیبت! به چهره نگاه کردم؛ متوجه لبخند زیبا و دلنشینش شدم و در عین حال، ترس دوباره غلبه کرد! اینبار به طرف شیر آبی که در آن نزدیکی بود رفتم و آبی به صورت زدم و وقتی برگشتم سر جای اول خودم، نه اثری از شخص نورانی بود و نه لبخند.. . تا پایان وقت نگهبانی، فکرم مشغول آن صحنه و آن چهره دلربا بود. می‌گفتم: خدایا! یعنی من چه دیدم؟! هنگامی که کاظم در حال تعریف کردن این واقعه بود، بدنش می‌لرزید و آرام و قرار نداشت. ما با خلوص نیتی که از او سراغ داشتیم و اوصاف آن نفر که گفته بود، شک نداشتیم که آن شخص، کسی جز ارواحنا فداه نبوده است. نشانه‌ها خبر از کسی می‌داد که کَس عالم بود و کَس‌ها بی او ناکس! به حالش غبطه می‌خوردیم. و البته این شک، بعد از خلسه عرفانی‌اش به یقین بدل شد و دل، قرار گرفت؛ کاظم چند شب بعد در ، به گوشه‌ای از این دیدار و شب نورانی اشاره می‌کند و آن را تجدید خاطره می‌کند. @shahid_ketabi
خواب شهید.mp3
4.97M
مصاحبه با یکی از کسانی که در سال ۱۳۹۵ سه شب متوالی، خوابی عجیب و جالب از دیده است.🤔 شهید عاملو در خواب به او گفته است : 👈منزل من در امامزاده یحیی(سمنان) است؛ حتما بیا به من سر بزن که مشکلت را حل خواهم کرد!😭 توضیحات: ۱ـ ایشان–که از بیان نامشان معذورم– در سال ۱۳۹۵ دخترش(فائزه) را در سن ۲۰ سالگی از دست داده و روزهای سختی را سپری کرده است. ۲ـ لهجه شیرین کرمانی(سیرجان) به زیبایی و سادگیِ بیان افزوده و تا حدودی خلوص‌نیت را می‌شود از کلام ایشان فهمید😊 ۳ـ مصاحبه طولانی است. بنده فقط قسمت خواب را بارگذاری نمودم. ۴ـ ایشان در خواب چند شهید را می‌بینند که با آنها آشنا بود؛ شهدایی مثل و و که در دفاع مقدس از مراتب بالای نظامی برخوردارند. منتهی در این خواب همه سکوت کرده و ماموریت به 🥺 یعنی شهید عاملو واگذار شده است؛ معنی این شاید این باشد که در سرای آخرت، مقامات وابسته به تقوی و خلوص قلبی افراد است و مراتب دنیایی جایگاهی ندارد. به تعبیر قرآن «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» ۵ـ ایشان تا دو هفته قبل نمی‌دانست که کسی را که در خواب دیده، شهید کاظم عاملو است و عجیب‌تر اینکه تا مدت‌ها در بازار نزدیک امامزاده یحیی، با اسم و نشانی دنبال فردی با این خصوصیات می‌گشته است!😳 ۶ـ بنا ندارم خواب و رویا را مبنای بیان خاطرات کنم و به سراغ مطالبی که حواشی کار برای جمع‌آوری خاطرات شهداست بروم. منتهی این یکی واقعا خاص بود وحیفم آمد شما را از آن بی‌بهره بگذارم.😌 👈توصیه می‌کنم این را از دست ندهید👌 @shahid_ketabi
⪻✨❉ٜٜٜٜٜٜ͢͜͡ ❉ٜٜٜٜ͢͜͡❉ٜٜٜٜٜٜ͢͜͡ ❉✨⪼ ← وضــوی با حــال توصیفی از شهیدی عارف، با ویژگی‌های شهید احمد نیری، @shahid_ketabi
صلی‌الله‌علیک‌یا‌أباعبدالله صلی‌الله‌علیک‌یا‌أباعبدالله صلی‌الله‌علیک‌یا‌أباعبدالله...💚
قطره‌ای از دریا💧🌱
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
قطره‌ای از دریا💧🌱
روزی که در صور دمیده شود، پس گروه گروه بیایید. {۱۸} سوره‌مبارکه‌نبا🦋
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
روزی که در صور دمیده شود، پس گروه گروه بیایید. {۱۸} سوره‌مبارکه‌نبا🦋
از این آیه دو گونه برداشت می‌شود. یعنی خواهید دید دستجات و گروه‌ها و جماعت‌ها در حال حرکت به سوی محشرند. معنای دیگر آنکه مردم به اعتبار نوع اعمال خود با هم‌ترازها و همگنان خود به محشر می‌آیند. حدیث: پیامبر فرمود: امت من روز قیامت در ده گروه می‌آیند که تنها یک گروه آن به صورت انسانند و بقیه به اعتبار اعمال خود، به صورت خوک، میمون و برخی دست بریده و برخی سرهایشان به پایین زانوها و بعضی درحالی که زبانشان را می‌جوند و به گونه‌های رقّت باری در قیامت حاضر میشوند.
🌸 دهم ربیع الاول سالروز ازدواج آسمانی حضرت پیامبر خاتم، محمد مصطفی(ص) و ام‌المومنین حضرت خدیجه(س) مبارک باد.💕
شہیڋعݪي اݪـهاد؎اځمداݪځـسـيݩ🇱🇧
🌸 دهم ربیع الاول سالروز ازدواج آسمانی حضرت پیامبر خاتم، محمد مصطفی(ص) و ام‌المومنین حضرت خدیجه(س) مب
•𓆩💌𓆪• نزد امام باقر (ع) آمد و گفت: آقاجان، من نمی‌خواهم هرگز ازدواج کنم! آخر، دنبال کسب فضیلت هستم 😇 امام (ع) فرمودند: این فکر را کنار بگذار ❤ اگر خودداری از ازدواج، فضيلتی می‌آورد، فاطمه (س) سراغش نمی رفت. ‌⊱⋅─ ─ ─⋅✻⋅─ ─ ─⋅⊰ ♥️💍
طُ که یک گوشه ز چشمت غم عالم ببرد .. حیف باشد که طُ باشی و مرا غم ببرد .. ❤️ کـانـال‌رسمےشھیدعلے الهادے حسین🌿 ♡jahad🇱🇧↷ 『@alshahid_ali_alhadi
شروع کلاس استاد محمودی پیشنهاد عضویت https://eitaa.com/joinchat/2656371466C5d655deb38