🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
🔹🔹🔹
🔹🔹
🔹
#دیدار_با_همسنگر
امروز جمعی از همسنگران #تخریبچی_لشگر_10 در استان البرز با جانباز 70 درصد شیمیایی حاج احمد سلیمی دیدار کردند.
✔️🔸 تخریبچی جانباز حاج احمد سلیمی در #عملیات_بیت_المقدس_4 در منطقه عملیاتی دربندیخان با بمب شیمیایی دشمن مصدوم گردید و بیش از 30 سال است که با عوارض شیمیایی روزگار میگذراند و در اثر شدت صدمات بینایی خود را هم از دست داده است.
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#هیات_الوارثین (رزمندگان تخریب لشگر10)
#یادبود_شهدای_تخریبچی_در_عملیات_کربلای_5
و #عملیات_بیت_المقدس_2
🔸 زمان : جمعه 27 دیماه 98 ساعت 19.30
🔸 مکان : #بیت_الزهرا_سلام_الله_علیها
بلوارابوذربین پل 5و6خیابان وحدت بوستان ۱۲(شهید تابش)
🌟🌷 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#حکایت_دو_عاشق
#شهیدان_حسین_نوروزی
اطلاعات عملیات لشگر10
☑️حسین نوروزی اهل شمرون و بازار تجریش در 11 شهریورماه 65 و درعملیات کربلای 2، از قله های حاج عمران پرکشید و چند ماه بعد هم حسین نوروزی بچه شاه عبدالعظیم در روز 30 دیماه 65 و در عملیات کربلای 5 ، از شلمچه راهی بهشت شد.
پیکر حسین نوروزی اهل شمرون در گلزار شهدای چیذر در خاک آرام گرفت و حسین نوروزی بچه شاه عبدالعظیم هم در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها به خاک رفت.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#عجب_حکایتی_است_عاشقی
#دو_عاشق
#شهید_حسین_نوروزی_بچه_ی_شمرون
و
#حسین_نوروزی_بچه_ی_شاه_عبدالعظیم
✍️✍️✍️راوی: #سردار_محسن_سوهانی
فرمانده اطلاعات عملیات لشگر10
☑️ نام هر دو حسين و فاميلي هر دو نوروزي بود يكي بچه بازار تجريش و ديگري بچه شاه عبدالعظيم.
اولين روزي كه حسين بچه شميران اومد توی واحد اطلاعات عملیات با حسين بچه شهر ري درگير شد. حسين اهل شمرون مادر زادي نوك زباني صحبت ميكرد و حسين اهل شاه عبدالعظیم هم به علت اینکه در جبهه تير دو زمانه تو دهانش خورده بود و كامش را از بين برده بود با لکنت و توی دماغی حرف میزد.
توی سلام وعليك اول هر دو خيال كردند ديگري داره مسخره اش ميكنه . يكي اين بگو يكي ان بگو بأهم درگير شدند .
تا من رسيدم به مقر اطلاعات و عملیات لشگر10 كه همسنگرتازه وارد یعنی حسين شميراني را به بچه ها معرفي كنم ديدم كول پشتيش را برداشته داره ميره ..
گفتم كجا داري ميري گفت أينجا نيامده منو مسخره ميكنن.
گفتم كي مسخره میکنه؟؟؟؟
گفت : همين آقا
تازه فهميدم چه اتفاقي افتاده هر دوشون رو بغل گرفتم و صورتشون رو بوسیدم و سوء تفاهم برطرف شد و اون دوتا هم همدیگر رو در آغوش گرفته و بوسیدند و از أينجا رفاقتشون شروع شد .
هر وقت نامه ها ميرسيد اشتباهي نامه هاي هم ديگر را باز ميكردند خيلي زود با هم رفيق شدند مثل دو تا گم شده كه تازه هم ديگر راپيدا كَر دند هر دو مشتاق شهادت بودند و برأي رفتن به منطقه درگیری دعوا داشتند.
هر دو از نماز شب غافل نبودند
هر دو زيارت عاشوراء صبحشون ترك نميشد
اكثر أوقات محل خوابشان هم نزديك هم بود.
يه روز متوجه شدم علي الرغم برنامه ی که نوشته بودند برای خادمي چادرها اين دوتا زودتر از دیگران بلند ميشند و ظرفهاي غذا را جمع مي كنند و مشغول شستن ميشن. توی عمليات كربلاي يك که شهر مهران آزاد شد فهميدم دوتايي نذر كردند تا زمان شهادت در خدمت كرد ن به رفقای رزمنده خود در واحد اطلاعات عملیات از هم ديگه سبقت بگيرند
حسين أهل شاه عبدالعظيم خيلي چابك بود .
برای کنترل رفت و آمد دشمن در جزیره ام الرصاص در گمرک خرمشهر دکل دیده بانی داشتیم حسین داوطلب شد که یک روز كامل بالای دكل بمونه تا اين كار جا بيفته . چون ديدگاه مخفي بود و توی ديد و تير دشمن بايد از صبح تاريكي بچه ها ميرفتن و تا غروب چشم از دشمن بر نمیداشتن. حسين اينجا خط شكني كرد.
هر دو تا دوست داشتن جزو تيم غواصي باشند توی دوره آموزشي غواصی در سد دز وكارون از هم سبقت ميگرفتند. يه روز بچه هاي قرارگاه نجف برای مهار پل خرمشهر ابادان درخواست كمك كردند من به همراه شهيد سعيد مرادي وحسين نوروزي رفتيم كنار پل شكسته خرمشهر و قرار شد سعيد مردای قلاب بكسل را زير آب به پل وصل كنه ، چندين بار زير آب رفت اما موفق نشد يکدفعه حسين نوروزي اهل شمرون گفت : من ميرم توی آب و کار رو انجام میدهم. حسين تازه از مجروحيت درامده بود هوا هم به شدت سرد بود و لباس غواصي هم نداشت. لباسهاشو درآورد و فقط فین غواصی رو به پا کرد و داخل آب شیرجه رفت و توی یک فرو رفتن سیم بكسل را مهار كرد و از آب بيرون اومد و با خوشحالی گفت: ديدي من ميتونم غواص خوبي هم باشم.
توی عمليات والفجر هشت و در بر گشت از جزيره ام الرصاص توي قايق بشدت مجروح شد.
توی اون ايام حال و هواي حسين اهل شهر ري در فراق رفيقش ديدني بود.
☑️ حسین نوروزی اهل شمرون و بازار تجریش در 11 شهریورماه 65 و درعملیات کربلای 2، از قله های حاج عمران پرکشید و چند ماه بعد هم حسین نوروزی بچه شاه عبدالعظیم در روز 30 دیماه 65 و در عملیات کربلای 5 ، از شلمچه راهی بهشت شد.
پیکر حسین نوروزی اهل شمرون در گلزار شهدای چیذر در خاک آرام گرفت و حسین نوروزی بچه شاه عبدالعظیم هم در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها به خاک رفت.
یاد هر دوشون گرامی.
سلام بر امام عزیز که بچه های بالا و پائین شهر تهرون رو به هم رسوند.
الان هم با هم هستند تا قیامت..
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
تمرین غواصی در #رودخانه_کارون
#بچه_های_تخریب_لشگر_10
اوایل بهمن ماه 1364
قبل از عملیات والفجر8
دااشتیم به روزهای عملیات نزدیک میشدیم و تمرین ها هم سنگین وسنگین تر میشد شبها با تجهیزات بیشتر وارد آب #رودخانه_کارون میشدیم و وزنه های سربی دور کمرمون رو بیشتر میکردیم.
سخترین تمرین ، حمله به ساحل دشمن بود که نیمه شب تمرین میکردیم و سختی اش این بود . که مجبور بودیم بعد از حمله به ساحل بعد از اینکه داخل آب بدنمون به سرما عادت کرد بیرون می اومدیم و ساعتی بدون حرکت در ساحل میخوابیدیم.
@alvaresinchannel
🥀✨🌹🥀✨🌹🥀✨🌹🥀✨🌹🥀✨🌹
🥀✨🌹🥀
🥀
#سرگذشت_یاران_خمینی
#روزهای_قبل_از_پیروزی
#والفجر_8
#حکایت_غواصی
بچه های تخریبچی لشگر10
✍️✍️: #جعفر_طهماسبی
دو ماهی بود که روزها توی آب و شبها خواب تا نزدیک اذان صبح مشغول تمرین و مانور بودیم و هر وقت بی تاب می شدیم سخنان دلنشین فرمانده مون #حاج_عبدالله_نوریان به ماها آرامش میداد .
حق هم داشتیم نوجوان بودیم و هنوز تلخی روزگار رو نچشیده بودیم. برای حاج عبدالله هم سخت بود که ببینه بچه هاش از سرما توی #لباس_غواصی میلرزند.
🔸✨ اوایل بهمن بود که بار و بنه رو جمع کردیم و از مقر کنار سد دزبه روستای #ام_النوشه در کنار رود کارون رفتیم .
من و #شهید_حسن_مقدم به شدت مریض شده بودیم .
حسن کلیه درد گرفته بود اما مقابل #حاج_عبدالله حرفی نمیزد.
حاجی از چهره هامون فهمیده بود که یه خبرهایی هست و برای رفعش چاره ای کرده بود.
چند روز بعد یه معجونی باخودش آورد. ترکیبی از عسل ، ارده و کنجد بود و گفت قبل از اینکه داخل آب شوید یکی دو قاشق ازش بخورید تا بدنتون گرم بشه .
داشتیم به روزهای عملیات نزدیک میشدیم و تمرین ها هم سنگین وسنگین تر میشد شبها با تجهیزات بیشتر وارد آب رودخانه کارون میشدیم و وزنه های سربی دور کمرمون رو بیشتر میکردیم.
سخترین تمرین ، حمله به ساحل دشمن بود که نیمه شب تمرین میکردیم و سختی اش این بود . که مجبور بودیم بعد از حمله به ساحل بعد از اینکه داخل آب بدنمون به سرما عادت کرد بیرون می اومدیم و ساعتی بدون حرکت در ساحل میخوابیدیم.
یک شب من و حسن از شدت سرما برای اینکه صدای بهم خوردن دندون هامون کسی رو آزار ندهد مجبور شدیم یک سنگریزه توی دهان گذاشته بودیم که دندون هامون به هم نخوره.
شبها یک ساعت به اذان صبح از آب خارج میشدیم و لباس غواصی ها رو از تن بیرون می آوردیم و از اسلکه تا چادرها که مسافتش کم هم نبود میدویدیم تا با چفیه خودمون رو خشک کنیم.حوله ای در کار نبود و بعد هم زیر پتو می چپیدیم تا قدری بدنمون گرم بشه. حسن یک مقدار که گرم میشد اورکتش رو رو سرش می انداخت و میرفت حسینیه و مشغول نماز شب میشد.اما من زورم میومد پتوی گرم رو رها کنم.. میخوابیدم تا صدای اذان و اقامه پیشنماز تموم بشه و تازه وضو میگرفتم و با یا الله یاالله به رکعت دوم نماز میرسیدم.
ادامه دارد.............
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
مردان لشگر 10
از سمت راست
#سردار_شهید_حاج_یدالله_کلهر جانشین لشگر10
سردار دلاور حاج علی فضلی فرمانده لشگر10
سردار سفر کرده مرحوم حاج حسین پروین معاون لشگر10
سردار جانباز شهید حاج یدالله کلهر در اولین روز بهمن ماه 1365 در حال هدایت مرحله چهارم عملیات کربلای 5 در شلمچه به شهادت رسید.
@alvaresinchannel