📷 تصویری حزن انگیز از همسر شهیده نادری/
به نیابت از همسرم، حانیه
🔹شهیده حانیه نادری، تازهعروس ۳۳ ساله در جنایت تروریستی اسراییل در برج اساتید به شهادت رسید.
🔹حالا همسر حانیه که در این حمله زنده مانده، سفری که از دوره عقد تا امسال رو با هم میرفتند رو تنهایی و با یاد همسرش شروع کرده.
🔹#شهیده_حانیه_نادری ، فوقلیسانس روانشناسی داشت و در آموزش و پرورش به عنوان مشاور مشغول به کار بود.
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
دست خط #شهید_زینال_حسینی فرمانده تخریب لشگر10
✅تقسیم بندی بچه های تخریب برای ماموریت های #عملیات_عاشورای_3
🔹۲۲ مردادماه 1364
#شهیدان :
رضا صمدیان
توحید ملازمی
مهدی کریمی
صاحب علی نباتی
حاج رسول فیروزبخت
حسین مصیبی
حاج قاسم اصغری
رحمان میرزازاده
علیرضا طهانی
مهدی اسماعیل پور
@alvaresinchannel
روزگار وصل یاران یاد باد
#شهید_محمدحسن_مهوش_محمدی
شهادت:۲۵ مرداد ۱۳۶۴
محل شهادت:فکه عملیات عاشورای۳
#شهیدپیام_پوررازقی
شهادت:۱۰ تیرماه ۱۳۶۵
محل شهادت: مهران عملیات کربلای ۱
@alvaresinchannel
#حنابندون_قبل_از_عملیات
#عملیات_عاشورای_3
#گردان_تخریب_لشگر_10
✍️✍️ راوی : #جعفر_طهماسبی
چند روز قبل از #عملیات_عاشورای 3 در اواخر مرداد 1364 #شهید_پیام_پوررازقی در مقرالصابرین گردان تخریب در کنارکرخه ، یه قابلمه حنا درست کرد و همه رو تشویق کرد تا دست و سرشون رو حنا بگذارند.
آنقدر مهربان و با اخلاص بود که کسی به خواهشش نه نمیگفت. خیلی از بچه ها دست و سرو پاشون رو حنا گذاشتند و قرارشد شب رو با سر وروی حنا گرفته بخوابیم وفردا صبح قبل از نماز بریم #ایستگاه_صلواتی #کرخه حموم. شب موقع خواب توی چادر من کنار مهوش محمدی میخوابیدم...
پیام و حسن خوابیدند و میدونستم تاصبح طاقباز میخوابند وتکون نمیخورند.شیطنتم گل کرد و با حناهایی که به سرم گذاشته بودم چهارتا قل قلی درست کردم وبه لپ پیام وحسن چسبوندم وگرفتم خوابیدم و فردا صبح رفتیم حمام و سرو رومون رو شستیم و دوتا توپ حنایی توی گونه های شهید پیام وشهید مهوش محمدی نقش بسته بود و اسباب خنده بچه ها رو فراهم کرده بود.
البته این دوتا شهید به من لطف داشتند وهیچ گله ای نکردند.
شانس آوردم #شهید_حاج_عبدالله_نوریان(فرمانده گردان تخریب ل10) درگردان نبود ورفته بود حج. اگرایشون بود گوشم رو میگرفت ومیگفت باز شیطونی کردی.
شهید #حسن_مهوش_محمدی چند روز بعد با اون لپ های حنایی به معراج رفت.
و #شهید_پیام_پوررازقی سال بعد در تیرماه 65 در #عملیات_کربلای_یک از شهر مهران آسمانی شد.
@alvaresinchannel
تخریبچی که روزاربعین پیکرش از خاک برداشته شد
#تصویر_پیکر_مطهر #تخریبچی_شهید_حسن_پردازی_مقدم
تاریخ شهادت 10 شهریورماه 1365
#عملیات_کربلای_2 حاج عمران
✅ حسن خیلی منتظر محرم سال 65 بود 4 روز به محرم شهید شد. و پیکر مطهرش در میدان نبرد جا موند
تا اینکه سوم آبانماه سال 65 که مصادف با #روز_اربعین بود پیکر مطهرش پیدا شد و از منطقه نبرد عقب اومد.
حسن توی ناله هاش میگفت : ارباب آروم برو تا ما هم برسیم به غافله ات.
و به قافله رسید
روحش شاد باشه
@alvaresinchannel
#آخرین_اربعین قبل از شهادت
🔹با شهید #رسول_فیروزبخت تصمیم گرفتیم که مراسم #روز_اربعین رو در #مقر_الوارثین با شکوه برگزار کنیم
با همفکری که با دوستان داشتیم قرار شد که بچه ها بعد از خواندن زیارت اربعین در حسینیه الوارثین(مقر رزمندگان گردان تخریب لشگر ده سیدالشهداءعلیه السلام در فکه) ، مسیر حسینیه تا گلزار شهدای الوارثین را به صورت دسته عزاداری سینه زنی کنند و نهار رو در حسینه همه بچه ها سر یک سفره باشند و اون روز نهار در چادرها توزیع نشه.
صبح روز قبل از اربعین تازه از صبحگاه اومده بودیم که از بلند گوی مقر یک تعداد اسم خونده شد و تاکید داشتند که برادرها وسایلشون رو جمع کنند و آماده برای ماموریت جدید باشند . این خبر و رفتن بچه ها که تعدادشون به ۳۰ نفر میرسید برنامه اربعین رو به هم میزد. حدود ۱۰ صبح بود که شهید حاج قاسم اصغری جانشین گردان تخریب ل۱۰ با ماشین وارد مقر گردان شد . من و شهید رسول فیروزبخت دم در حسینیه ایستاده بودیم . به رسول گفتم به حاج قاسم بگو رفتن بچه ها رو به عقب بیاندازه و برنامه اربعین رو خراب نکنه. رسول گفت خودت بگو ، من با حاج قاسم رودربایستی دارم . تو بگی حرفت شهید نمیشه. حاج قاسم از جهت روحی حرفش یک کلام بود وقتی میگفت باید بشه دیگه کوتاه نمی اومد. گفتم من با حاجی صحبت میکنم و به بهانه اینکه حاجی موهای سرت بلند شده باید موهات رو کوتاه کنی رفتم ماشین سلمونی دستی ام رو برداشتم و رفتم سراغش و یک گوشه چند تا بلوک سیمانی روی هم چیدم و ماشین سلمونی رو توی موهاش گذاشتم.
حاجی خیلی موهاش پرپشت بود و ماشین داخل موهاش گیر میکرد و گاهی هم یک ناله آخی میزد. سر صحبت رو باز کردم و گفتم حاجی قراره بچه ها رو کجا ببری ؟ و بعد از کلی صغری و کبری گفتم برای روز اربعین امام حسین(ع) برنامه عزاداری داریم و رفتن بچه ها مراسم ما رو از رونق می اندازه . حاجی اسم امام حسین علیه السلام که اومد متقاعد شد که برنامه رفتن رو عقب بیاندازه و قرار شد فردای اربعین بچه ها به طرف سردشت حرکت کنند.
این آخرین اربعین حاج رسول و حاج قاسم در این دنیا بود.
روز اربعین بعد از نماز صبح دیگه بچه ها صبحگاه نرفتند و آماده شدند برای دسته عزاداری روز اربعین. وانت گردان رو دو تا بوق بلند گو روش سوار کردیم و اطراف گلزار شهدا و مزار یادبودها پرچم ها نصب شد و کاسه ای گل از تربت امام حسین علیه السلام فراهم شد و عزاداری اربعین همانطور که پیش بینی شده بود انجام گرفت. بچه ها با پای برهنه و بر سینه و سر زنان مسیر حسینیه تا گلزار شهدا را پیمودند و من هم میکرفون به دست جلوی اونها حرکت میکردم و نوحه ای که میخوندم این بود که ..
یک اربعین از روز عاشورا گذشته...
صد اربعین بر زینب (س) کبری گذشته....
آنچه که تعجب بر انگیز بود ضجه و ناله شهید حاج قاسم اصغری در این مراسم بود او از خود بیخود شده بود . انگار نه انگار که فرمانده گردان است و باید مقابل نیروهاش مراعات کند...
✅ شهید حاج قاسم اصغری و شهید حاج رسول فیروزبخت ۲۰ روز بعد در روز ۹ ربیع الاول و در روز امامت حضرت ولی عصر(ع) در پاکسازی میادین مین منطقه سردشت با انفجار مین والمری هر دو به شهادت رسیدند
راوی:جعفرطهماسبی
🌷@alvaresinchannel
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
#اربعین_سال_1366
مقابل حسینیه الوارثین
خارج شدن دسته عزاداری #بچه_های_تخریب_لشگر_10 از
#حسینیه_الوارثین
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
✅روز اربعین سال ۶۶
#گلزار_شهدای_الوارثین غوغایی بود
و این شور وقتی به اوج رسید که بچه ها دم گرفتند
شور شهادت به سرم آمده
کرببلا در نظرم آمده
حسین جان زیارت
حسین جان شهادت
@alvaresinchanne