📖در قسمتی از کتاب درقصر تنهایی حماسه صلح امام حسن علیه السلام می خوانیم
امام حسن علیه السلام در ساباط (نزدیکی مدائن) اردوگاه خود را برپانموده است و منتظر است تا دیگر نیروهای کمکی از راه برسند.
... معاویه از ماهها قبل برای عدهای از مردم کوفه نامه نوشته و به تک تک آنها وعده داده است که اگر امام حسن علیه السلام را به قتل برسانند دختر خود را به عقد آنها درآورد و پول بسیار زیادی به آنها دهد.
این نامهها به صورت مخفیانه در بین مردم کوفه پخش شده است، آری ، امروز دیگر دختر معاویه، عاشقان زیادی دارد!
... اینجا ساباط است . ما هنوز تا میدان جنگ فاصله زیادی داریم. ولی امام حسن علیه السلام در زیر لباس خود زره پوشیده است.
... اکنون وقت نماز شده است. همه سپاه کوفه در صف های نماز ایستاده اند... همه مشغول نماز اند . ناگهان...
تیری به امام اصابت میکند. نمیدانم این تیر از کجا می آید، تیر از طرف خودی هاست، دشمن که کیلومتر ها با ما فاصله دارد!
این اولین سوءقصد به جان امام است.
#طرح
#کتابخوانی
📚📚📚کتابخانه مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام
https://eitaa.com/alzahranasr_lib
🔰پژوهش مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام
https://eitaa.com/alzahranasr_pajohesh
📖بخشی از کتاب سلمان فارسی الگوی زندگی شیعی مهدوی
▫️ذیل موضوعی با عنوان راز آفرینش این کتاب آمده است.
پس از تشکیل زندگی و یافتن هویتی جدید هم، دوست و هم نشین همیشگیام ابوذر بود. یک روز که در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله به انتظار نماز نشسته بودیم، از من پرسید «تو که هر شب از پیامبر دانش میآموزی، بهترین دانشی که از ایشان آموختی چه بوده؟
گفتم بهترین مطلبی که از ایشان فرا گرفتم، پاسخی بود که از نوجوانی ذهنم را مشغول ساخته بود و آن اینکه ما انسانها چه فرقی با دیگر موجودات داریم و هدف از آفرینش ما چیست؟
ابوذر گفت: میدانم سطح علم تو از من بالاتر است، ولی میشود که جوری بگویی که من هم بفهمم.
گفتم: تو که قبل از من حافظ سوره های مکی قرآن بودی، آیه های چهار تا نه سوره سجده را بخوان.
ابوذر نیز شروع به خواندن کرد....
ابوذر وقتی قرائت را تمام کرد گفت: از این قرائت زیبا با لحن حجازی لذت بردی؟
گفتم اگر معنا و تفسیرش را بدانی بیشتر لذت خواهم برد.از حبیب و محبوبم، محمد صلیالله علیه و آله شنیدم که میفرمود: زمانی که خداوند میخواست دنیا را بیافریند، اولین چیزی که آفرید، کاملترین و بهترین چیز، یعنی نور بود. این نور مساوی با عقل و دانایی بود و چون خدای علیم و حکیم، آن را آفریده بود، پس مثل آفریدگارش میفهمید و معدن و مخزن دانشها بود».
ابوذر شگفت زده پرسید: یعنی آن نور بی روح و مرده میفهمید؟ و میدانست؟
باخنده گفتم: مگر چیزی که مثل سنگ مرده و بی روح است میفهمد و میداند؟
ابوذر گفت: خودت گفتی نوری که خدا آفرید مثل نور خورشید بود، ولی میفهمد!
گفتم نوری که از آن سخن میگویم، با نورهای زمینی فرق دارد و متعلق به عالم فرشته ها و آسمان هاست...
#طرح
#کتابخوانی
📚📚📚کتابخانه مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام
https://eitaa.com/alzahranasr_lib
🔰پژوهش مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام
https://eitaa.com/alzahranasr_pajohesh
📖بخشی از کتاب روح مجرد
نخستین تجرد روحی برای سید هاشم حداد در کربلا پیدا شد و این به برکت صبر و خویشتن داری فوق العاده زیاد در قبال بد اخلاقی های مادر همسر ایشان بود. البته استاد ایشان، آیت الله قاضی به سید دستور اکید داده بود که چنین رویه ای را پیشه خود سازد و از آن تخطی ننماید. سیدهاشم خود در این باره می فرماید:
«از دستورات مرحوم آقای قاضی ابدا تخطی و تجاوز نمی کردم و آنچه این مادر زن بر مصائب ما می افزود، تحمل می نمودم. تا یک شب تابستان که چون پاسی از شب گذشته بود، از بیرون، خسته و فرسوده و گرسنه و تشنه به منزل آمدم که در اطاق بروم. مادر زنم ... تا فهمید من از در وارد شده ام، شروع کرد به بد گفتن، ناسزا و فحش دادن، و همین طور بدین کلمات مرا مخاطب قرار دادن ... این زن صدای خود را بلند کرد ... به طوری که نه تنها من بلکه همسایگان [هم ] می شنیدند. به من سبّ و شتم و ناسزا گفت ... همین طور می گفت تا حوصله ام تمام شد. [اما ] بدون آنکه به او پرخاش کنم و یا یک کلمه جواب دهم، از پله های بام به زیر آمدم و از در خانه بیرون رفتم و سر به بیابان نهادم ... در این حال ناگهان دیدم من دو تا شده ام: یکی سید هاشمی که مادر زن به او تعدی می کرده و سب و شتم می نموده است؛ و یکی من هستم که بسیار عالی و مجرد و محیط می باشم و ابدا فحشهای او به من نرسیده است. آن سید هاشم سزاوار همه گونه فحش و ناسز است و این سید هاشم که اینک خودم می باشم، نه تنها سزاوار فحش نیست، بلکه هر چه هم فحش بدهد و سبّ کند و ناسزا گوید به من نمی رسد. در این حال برای من منکشف شد که این حال بسیار خوب و سرور آفرین و شادی زا فقط در اثر تحمل آن ناسزاها و فحشهایی است که وی به من داده است. و اطاعت از فرمان استاد، مرحوم قاضی، برای من فتح این باب را نموده است. و اگر من اطاعت او را نمی کردم و تحمل اذیتهای مادر زن را نمی نمودم، تا ابد همان سید هاشم محزون و غمگین و پریشان و ضعیف و محدود بودم.»
#طرح
#کتابخوانی
#اطاعت_فرمان_استاد
📚📚📚کتابخانه مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام
https://eitaa.com/alzahranasr_lib
🔰پژوهش مدرسه علمیه الزهرا علیها السلام
https://eitaa.com/alzahranasr_pajohesh