⭕️رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در دیدار هزاران نفر از زنان و دختران:
بحمداللّه این جلسه امسال هم تشکیل شد و به نظر من این جلسه یکی از جلسات بسیار خوب و استثنایی است که این در حسینیه تشکیل میشود.
این جمعیت عظیم از بانوان و دختران عزیز ما با این احساسات پرشور و با این بیانات بسیار خوبی که گویندگان محترم، سخنرانها، خانمها بیان کردند، حقاً و انصافاً یک جلسهی به یادماندنی است. مطالب خیلی خوبی گفته شد.
من همین حالا به مسئولین دفترمان از همین جا سفارش میکنم، بخش بررسی دفتر، مطالب این خانمها را مورد ملاحظهی جدی قرار بدهند. بعضی از اینها کارهای خود ماست، مربوط به من یا دفتر ماست، بعضیها اکثر مربوط به دستگاههای دولتی و امثال اینهاست. آنی که مربوط به خود ماست انجام بگیرد، آنی که مربوط به دستگاههاست، تعقیب بشود. ۱۴۰۳/۹/۲۷
16.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ گلایهٔ لیلی عاج نویسنده و کارگردان از ترجمههای ضعیف و انتخابهای نازل در آثار نمایشی کشور، در دیدار امروز با رهبر انقلاب
🔹لیلی عاج نویسنده و کارگردان تئاتر و سینما، صبح امروز در ابتدای دیدار زنان و دختران با رهبر انقلاب، با ابراز نگرانی از رواج ترجمههای ضعیف و آثار درامنویسی سطح پایین که نه با فرهنگ ما تناسب دارند و نه پیام تازهای ارائه میدهند، این روند را نتیجه انتخاب کارگردانانی دانست که برای پرهیز از چالش با شورای نظارت، به سمت آثار بیکیفیت و آساناجرا میروند.
🔹خانم عاج در پایان سخنانش خطاب به رهبر انقلاب گفت:
همه از شما انگشتر میخواهند، اما من از شما که لذت ادبیات و جادوی کلمات را در این جهان پرتعارض و پر ابهام و پیچیده درک کردید، میخواهم به من نصیحتی هدیه بدهید و پندی مهمان کنید. ۱۴۰۳/۹/۲۷
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور_من🥀
#پارت۹
صدای خدا حافظیشون بلندشدبعداز رفتنشون رفتم بیرون لبخند ی که رو لب ساغر بودخبراز پیروزیش میداد
زن عمو اومد محکم زدتوسر ساغرخاک توسرت دختره ی بی لیاقت میمردی درست پزیرایی میکردی گندزدی رفت.با کاری که کردی فکر نمی کنم دیگه برگرده
ساغر که قند تو دلش آ ب می شد گفت مامان باور کن از عمد نبود
عمو آهی کشیدوسرشو تکان داد
بیچاره شدم حتما فردا اخراجم میکنن آخه چی بهت بگم دختر؟ازجاش بلند شدو رفت تواتاقش
عمو در هر شرایطی صبوربودزن عمو از جاش بلند شد با چشم غره ای به ساغر رفت اتاقش درمحکم به هم کوبید
اونشب ساغرراحت خوابید مشخص بود که دیگه بر نمی گردن...
صبح بعد ازخواند نماز صبحانه رو آماده کردم ساغرو علی وبیدار کردم عموهم بیدارشدزن عمو هیچ وقت صبحانه
آماده نمی کرداز وقتی پامو تو این خونه گذاشتم همه ی کارها به گردن من بود بعضی وقتها ساغر کمک میکرد عمو ناراحت زیر چشمی ساغرودید میزدآهی کشیدوگفت آقای امینی همون آقای پیری که دیشب با آقای رئیس آمده بودوکیل ومشاورخانوادگی اوناست وقتی میرفت گفت :چراحواست به دختر سربه هوات
نبودسری تکون داد خدا به دادمون برسه
از سر میز بلند شدورفت سر کار...
من وساغربه هم نگاه
کردیم سر تکان دادیم بعداز آماده کردن علی همه از خوانه بیرون زدیم اول علیو
رسوندیم بعدمدتی ازساغر جدا شدم مدرسمون یکی نبودبرخلاف خونه بیرون خونه خیلی شیطون بودم بعضی روزام تاعصرمدرسه بودم بیشتر معلمها از دستم می نالیدن.
چندروز از ماجرای خواستگاری گذشت خوشبختانه عمواخراج نشدآقای امینی
گفته بود جریان خواستگاری منتفی شد این وسط زن عموجلزوولز می کردمدام غرمی زد ازمدرسه خارج شدیم طبق معمول با شوخی وبازی گوشی راه افتادیم
سارا:باز این مزاحما پیداشون شدبا شیطنت گفتم :عاشقته
سارا:ای مرض.کی از این خوشش می یاد؟
ادامه دارد.....
🌱