eitaa logo
یاران امام زمان عجل‌الله
3.6هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
20.9هزار ویدیو
18 فایل
راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم مدیر @Naim62 ( مدیر سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی👈 @Sirusohadi ))
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 صدای خدا حافظیشون بلندشدبعداز رفتنشون رفتم بیرون لبخند ی که رو لب ساغر بودخبراز پیروزیش میداد زن عمو اومد محکم زدتوسر ساغرخاک توسرت دختره ی بی لیاقت میمردی درست پزیرایی میکردی گندزدی رفت.با کاری که کردی فکر نمی کنم دیگه برگرده ساغر که قند تو دلش آ ب می شد گفت مامان باور کن از عمد نبود عمو آهی کشیدوسرشو تکان داد بیچاره شدم حتما فردا اخراجم میکنن آخه چی بهت بگم دختر؟ازجاش بلند شدو رفت تواتاقش عمو در هر شرایطی صبوربودزن عمو از جاش بلند شد با چشم غره ای به ساغر رفت اتاقش درمحکم به هم کوبید اونشب ساغرراحت خوابید مشخص بود که دیگه بر نمی گردن... صبح بعد ازخواند نماز صبحانه رو آماده کردم ساغرو علی وبیدار کردم عموهم بیدارشدزن عمو هیچ وقت صبحانه آماده نمی کرداز وقتی پامو تو این خونه گذاشتم همه ی کارها به گردن من بود بعضی وقتها ساغر کمک میکرد عمو ناراحت زیر چشمی ساغرودید میزدآهی کشیدوگفت آقای امینی همون آقای پیری که دیشب با آقای رئیس آمده بودوکیل ومشاورخانوادگی اوناست وقتی میرفت گفت :چراحواست به دختر سربه هوات نبودسری تکون داد خدا به دادمون برسه از سر میز بلند شدورفت سر کار... من وساغربه هم نگاه کردیم سر تکان دادیم بعداز آماده کردن علی همه از خوانه بیرون زدیم اول علیو رسوندیم بعدمدتی ازساغر جدا شدم مدرسمون یکی نبودبرخلاف خونه بیرون خونه خیلی شیطون بودم بعضی روزام تاعصرمدرسه بودم بیشتر معلمها از دستم می نالیدن. چندروز از ماجرای خواستگاری گذشت خوشبختانه عمواخراج نشدآقای امینی گفته بود جریان خواستگاری منتفی شد این وسط زن عموجلزوولز می کردمدام غرمی زد ازمدرسه خارج شدیم طبق معمول با شوخی وبازی گوشی راه افتادیم سارا:باز این مزاحما پیداشون شدبا شیطنت گفتم :عاشقته سارا:ای مرض.کی از این خوشش می یاد؟ ادامه دارد..... 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥀 کیه؟که جواب ندادم با دست اشاره دادم ساکت باشن مثل جوجه دنبالش راه افتادم رفتم طرف ماشینش درجلوبازکردوای فکم افتاد روزمین چه ماشییین خوشگلیییی باز باهمون لحن عصبانی گفت:سوار شید ای مرض سوارشیدوزهرمارهمش تودلم غر می زدم آب گلومو به سختی قورت دادم با هزارترسولرزسوارشدم وااااای بوی عطرش آدمو دیوانه می کنه کمی جابجا شدم چه صندلی راحتی داره متوجه سنگینی نگاهش شدم جرات نداشتم سرمو بالا بگیرم از کنارچشم نگاهش کردم ماشینو روشن کردو راه افتادسکوت فضای ماشینو پر کرده بود خودمو کامل جمع کرده بودم زیرچشم دیدش زدم شلوارجین سورمه ای بایه کت اسپرت کبریتی لباسشو خوب ندیدم سکوت وشکست در شان یه دختر نیست مثل لاتای توی خیابون با مردم کتک کاری کنه چیی این چی گفت:الان به من میگه لات ؟شیطونه می گه با جفت پابرم تو دهنش گستاخ شدم وگفتم خوواونا مزاحم شدن چکار کنم؟ دندرو عوض کرد ولی کار شما درست نبود یه لحظه فکرنکردی اونا مردن ممکنه بال ی سرتون بیارن ؟ ملتمسانه گفتم میشه به عموم چیزی نگید باور کنید همیشه مزاحم میشن نمی خوام فکر کنن ازشون ترسیدیم. نگران نباش چیزی نمی گم ولی شما هم از این به بعد به رفتارشون بی توجه باش. جوابی ندادم اونم زیر چشمی نگاهش بین من جاده ی پیش روش بودرسیدیم محله ی خودمون با عجله گفتم ممنون همینجاپیاده میشم با تعجب نگام کرد می رسونمتون در خونه هول شدم با التماس گفتم نه تورو خدا اگه زن عموم ببینه بی چارم می کنه ..... ادامه دارد..... 🌱
🥀 ن اصلن منو می کشه نیشخندی زدهه ازش می ترسی؟ با سر به عالمت بله جواب دادم بعد گفتم خواهش می کنم به عمو چیزی نگید اگه زن عمو بفهمه کارم ساختس ماشین وکنار خیابان پارک کرد با خنده که بی شباهت به پوز خند نبود گفت : توکه اینقدر می ترسی چرا تو خیابان دعوا می کنی؟ این دیگه داره پرو میشه باصدای بلند گفتم:اونا مدام مزاحم ما میشن اصلن خوب کردم اگه بازم بیان دوباره باهاشون درگیر میشم ابروهای خوش فرمشو تو هم کردیه جوری نگام کرد که میخواستم خودمو خیس کنم اگه یه بار دیگه از این کارا بکنی خودم حالتو جا میارم حالابرو پایین دادزدم:اصلن به شما چه ربطی داره که دخالت می کنید؟وای خدا حالا با اخمش دارم میزنه ...اخمووووو جواب داد به زودی می فهمی تو به یه تربیت درستوحسابی نیاز داری از ماشین پیاده شدم گفتم برو گمشووووگنده تر از توام نتونسته درماشین خوشگلشو محکم کوبیدم باسرعت باد دویدم پسره پرو فکر کرده حالااومده خواستگاری دختر عموم فکر کرده پسر خاله شده ولی خداییش خیلی ازش ترسیم اگه چیزی به عمو بگه چی دوروز از اون ماجراگذشت در جواب دوستای فضول کنجکاوم گفتم:از آشناهی دورمونه بین مسیر سربه زیر راه میرفتم می ترسیدم دوباره عین عجل معلق پیداش بشه بعد از صرف شام با ساغر ظرفارو شستیم می خواستم برای مطالعه درسام برم اتاقم عمو صدام زدآیداجان دخترم بیا کارت دارم وای دلم هوری ریخت دستام یخ کرد.نکنه به عموگفته:وای آیدا گاوت دو قولو زایدعوضی گفت :به عمو چیزی نمیگه با ترس رفتم جلو بله عموجان کاری دارید ..؟ بادستش کنارشو نشون دادبیا دخترم بشین اینجاآب دهنمو به زور قورت دادم رفتم کنارش نشستم بعد ازکمی سکوت گفت: ادامه دارد..... 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت هیجدهم 🔸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ لَا تَجْعَلْنِي نَاسِياً لِذِكْرِكَ فِيما أَوْلَيْتَنِي 🔹خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و مرا نسبت به یاد خود در آنچه به من عطا کردی، فراموش‌کار مکن؛ 🎤استاد محمدعلی انصاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا