eitaa logo
یاران امام زمان (عج)
3.6هزار دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
21.2هزار ویدیو
20 فایل
راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم مدیر @Naim62 ( مدیر سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی👈 @Sirusohadi ))
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌾 🐜 ⭕️جالبه بدونید که 🐜مورچه‌ها 🌾 از هرچی تغذیه میکنن به همون رنگ درمیان! 🌾 🪵 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/amamzaman3138
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌷🍃 🌷 🌷چو نگین پادشاهی که نشسته بر رکابش 🌷به دلم محبت تو چقدر بجا نشسته 🌹 🌹 🌷 🍃🌷🍃 https://eitaa.com/amamzaman3138
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛅️ 🕋 🌕 قدرت خارق العاده امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در برابر قدرت تکنولوژی های روز دشمن...!!! 🌼 🌼 🌟 🕋 https://eitaa.com/amamzaman3138
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌨 🦋 🦋بلغ العلی بکمال تو 🦋کشف الدجی بجمال تو 🦋به تو و قشنگی خال تو 🦋صلوات هر دم و ساعتی ْ 🌨 🦋 https://eitaa.com/amamzaman3138
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋قسمت پایانی 🦋سرگذشت زندگی عروس بندر مامانم اومد تا دید شروینه کلی تحویلش گرفت مادرمم فهمیده بودد این پسر چه قدر با اون برادرش فرق داره.خلاصشو‌بگم که چند وقت بعد شروین ازونجا رفت اما منم با خودش برد اعتراف میکنم خیلی شک شدن با رفتنش ..رفت دوتا خیابون اونور تر خونه اجاره کرده بود بود..چند وقت بعد داشتم از داشنگاه برمیگشتم که مادربزرگش جلومو گرفت ..گفت مادرجون میخواستم باهات حرف بزنم..گفتم بفرماین ..گفت پسرمن شروین و که میشناسی گفتم بله..گفت میخواد باهات صحبت کنه  گفت بهت بگم فردا که از دانشگاه مبخواستی بیای وایساده و منتظرته فقط عزیزم ساعت چند تعطیل میشی ..میخواستن بگم اگه حرفی دارن چرا نمیاد در خونه یا..بعد با خودم گفتم بزار ایندفه به حرف دل خودم گوش بدم نه حرف مردم و کسای دیگه..زود گفتم ساعت ۵ و اومدم خونه..هم حس خوبی داشتم هم دلم شور میزد که چی میخواد بهم بگه..فردا بدون اینکه به مادرم بگم رفتم سر قرار بهترین تیپمو زدم و‌ تا رفتم دمه در خروجی دیدمش پیاده شده بود و تا منو دید دست تگوم داد..سوار ماشین شدم و قلبم مثل کنجشک میزد.شروین اونروز ازم خواستگاری کرد اما علی رقم میل باطنیم بهش جواب منفی دادم گفتم نمیتونم اینکارو‌کنم چون شاهین شوهر سابقم بود و به رقم اشنا بودن همش مجبور بودم ببینمش و من اینو نمیخواستم..تازه الانم طلاق گرفته بود و خیلی اوضاع بهن میریخت..شروین قول داد درست میکنه اوصاعو ازم یه قول گرفت که ازدواج نکنم تا اون بتونه اوصاع سرو سامون بده..دوسال کذشت پدرم فوت کرد و‌منم فوق دیپلم گرفتم و هم سرکار میرفتن و‌هم واسه لیسانس میخوندم ..شاهین رفت ترکیه و بیشتر هم و غمم تموم شد ..میموند حرف مردم..اما روزنامه امروز خبرهاب جدید ی که به دستموم میرسه..کاغذباطله های فرداست.. الان یک پسرو‌یک دختر دارم و شروین مرد رویاهای من جلوم نشسته و‌برام چای دم کرده تیکه اخر و بدماجرا و‌غم انگیزش مرگ مادرم بود که الان دو ساله که ندارمش .. با حرف دلت پیش برو عزیز.