13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌷🍃
🌷
🌷چو نگین پادشاهی
که نشسته بر رکابش
🌷به دلم محبت تو
چقدر بجا نشسته
🌹#حسین_آرام_جانم
🌹#من_از_کودکی_عاشقت_بوده_ام
🌷
🍃🌷🍃
https://eitaa.com/amamzaman3138
6.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛅️
🕋
🌕 قدرت خارق العاده
امام زمان
عجل الله تعالی فرجه الشریف
در برابر قدرت
تکنولوژی های روز دشمن...!!!
#استاد_هاشمی_نژاد
🌼#الله_اکبر_و_لله_الحمد
🌼 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌟
🕋
https://eitaa.com/amamzaman3138
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
🌿
🌹درمانده دردیم
ولی خرم و شادیم
🌹ما را چه غم از درد
چو محبوب طبیب ست
#اللَّهُمَّ_صَلِّ_عَلَى_مُحَمَّدٍ_
#و_آلِ_مُحَمَّد_ٍو_عَجِّلْ_فَرَجَهُم ْ
🌹
🌿
https://eitaa.com/amamzaman3138
🌨
🦋
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
🦋بلغ العلی بکمال تو
🦋کشف الدجی بجمال تو
🦋به تو و قشنگی خال تو
🦋صلوات هر دم و ساعتی
#اللَّهُمَّ_صَلِّ_عَلَى_مُحَمَّدٍ_
#و_آلِ_مُحَمَّد_ٍو_عَجِّلْ_فَرَجَهُم ْ
🌨
🦋
https://eitaa.com/amamzaman3138
🦋قسمت پایانی
🦋سرگذشت زندگی عروس بندر
مامانم اومد تا دید شروینه کلی تحویلش گرفت مادرمم فهمیده بودد این پسر چه قدر با اون برادرش فرق داره.خلاصشوبگم که چند وقت بعد شروین ازونجا رفت اما منم با خودش برد اعتراف میکنم خیلی شک شدن با رفتنش ..رفت دوتا خیابون اونور تر خونه اجاره کرده بود بود..چند وقت بعد داشتم از داشنگاه برمیگشتم که مادربزرگش جلومو گرفت ..گفت مادرجون میخواستم باهات حرف بزنم..گفتم بفرماین ..گفت پسرمن شروین و که میشناسی گفتم بله..گفت میخواد باهات صحبت کنه گفت بهت بگم فردا که از دانشگاه مبخواستی بیای وایساده و منتظرته فقط عزیزم ساعت چند تعطیل میشی ..میخواستن بگم اگه حرفی دارن چرا نمیاد در خونه یا..بعد با خودم گفتم بزار ایندفه به حرف دل خودم گوش بدم نه حرف مردم و کسای دیگه..زود گفتم ساعت ۵ و اومدم خونه..هم حس خوبی داشتم هم دلم شور میزد که چی میخواد بهم بگه..فردا بدون اینکه به مادرم بگم رفتم سر قرار بهترین تیپمو زدم و تا رفتم دمه در خروجی دیدمش پیاده شده بود و تا منو دید دست تگوم داد..سوار ماشین شدم و قلبم مثل کنجشک میزد.شروین اونروز ازم خواستگاری کرد اما علی رقم میل باطنیم بهش جواب منفی دادم گفتم نمیتونم اینکاروکنم چون شاهین شوهر سابقم بود و به رقم اشنا بودن همش مجبور بودم ببینمش و من اینو نمیخواستم..تازه الانم طلاق گرفته بود و خیلی اوضاع بهن میریخت..شروین قول داد درست میکنه اوصاعو ازم یه قول گرفت که ازدواج نکنم تا اون بتونه اوصاع سرو سامون بده..دوسال کذشت پدرم فوت کرد ومنم فوق دیپلم گرفتم و هم سرکار میرفتن وهم واسه لیسانس میخوندم ..شاهین رفت ترکیه و بیشتر هم و غمم تموم شد ..میموند حرف مردم..اما روزنامه امروز خبرهاب جدید ی که به دستموم میرسه..کاغذباطله های فرداست..
الان یک پسرویک دختر دارم و شروین مرد رویاهای من جلوم نشسته وبرام چای دم کرده
تیکه اخر و بدماجرا وغم انگیزش مرگ مادرم بود که الان دو ساله که ندارمش ..
با حرف دلت پیش برو عزیز.
📚 بخشش
✍️در یک رستوران در یکی از ایالت های آمریکا خانم گارسون منوی غذا را به یک زن و شوهر داد.
قبل از این که آن دو به لیست غذاها نگاهی بیندازند از او خواستند که ارزان ترین غذا را برایشان بیاورد،
چون به حد کافی پول ندارند و به خاطر مشکلاتی که شرکتشان با آن مواجه شده چند ماه است حقوقشان را دریافت نکرده اند.
خانم گارسون که ساره نام داشت خیلی فکر نکرد و یک غذا به آنان پیشنهاد کرد و آن دو هم که دانستند ارزانترین غذا هست بلافاصله پذیرفتند.
او غذایشان را آورد و آنها با اشتها آن را تناول نمودند.
قبل از رفتن فاکتور را از گارسون تقاضا کردند.
او با کیف مخصوص فاکتورها که یک ورق در آن گذاشته بود برگشت.
در آن ورق نوشته بود:
"من به خاطر وضعیت مالیتان پول غذای شما را شخصا پرداخت کردم و این 100 دلار را هم به عنوان هدیه به شما می دهم و این کمترین چیزی است که می توانم برای شما انجام دهم.
تشکر از لطف شما. امضا ساره".
زن و شوهر با خوشبختی زائد الوصفی از رستوران خارج شدند.
جالب توجه این که ساره علی رغم وضعیت مادی سخت اش از پرداخت پول فاکتور غذای آن زن و شوهر احساس خوشبختی زیادی می کرد.
او حدود یک سال است که برای خرید لباسشویی تمام اتوماتیک رؤیایی اش پول پس انداز می کند و هدر دادن هر مبلغی زمان رسیدن به این لباسشویی رؤیایی را به تاخیر می اندازد.
او لباس هایش را با یک لباسشویی قدیمی می شوید.
ولی چیزی که خیلی او را ناراحت کرد سرزنش دوستش بود که وقتی از ماجرا با خبر شد این کارش را رد کرد،
چرا که خود و کودکش را از پولی که برای خریدن لباسشویی به آن نیاز داشتند محروم کرده بود.
قبل از این که به خاطر سرزنش دوستش پشیمانی در وجودش رخنه کند، مادرش به او زنگ زد و با صدای بلند گفت:
"چکار کردی ساره؟!"
او با صدای گرفته و لرزانی جواب داد: "من کاری نکردم.
چه اتفاقی افتادا؟"
مادرش جواب داد: "فیسبوک در تحسن تو و کاری که کردی غوغا کرده است!!
اون آقا و خانم که پول غذایشان را پرداخت کردی نامه ی تو را در حسابشان در فیسبوک گذاشتند و تعداد زیادی آن را لایک کردند.
من به تو افتخار می کنم... ."
بلافاصله بعد از زنگ مادرش،
دوست زمان تحصیل اش به او زنگ زد و
گفت که نامه اش ویروس وار در تمام سایت های اجتماعی شبکه ی عنکبوتی در حال پخش است.
به محض این که حساب فیسبوک را باز کرد با صدها نامه از مجریان تلویزیون و خبرنگاران رو به رو شد که از او تقاضای مصاحبه درباره ی این اقدام متمایزش می کردند.
روز بعد ساره مهمان یکی از مشهورترین و پر بیننده ترین برنامه های تلویزیونی آمریکا بود.
برنامه به صورت مستقیم پخش می شد.
مجری برنامه یک لباسشویی تمام اتوماتیک بسیار لوکس و یک تلویزیون مدل بالا و ده هزار دلار به او تقدیم کرد و از یک شرکت الکترونیکی کارت خرید مجانی به مبلغ پنج هزار دلار دریافت کرد
و به خاطر این رفتار انسانی بزرگ هدایایی به سویش سرازیر شد که قیمتشان به 100 هزار دلار رسید.
دو پرس غذا به قیمت 27 دلار باضافه ی 100 دلار زندگی اش را تغییر داد.
کرم این نیست که آنچه نیاز نداری ببخشی.
کرم این است که آنچه را که خیلی به آن نیاز داری ببخشی!