تناقض های فکری لحظه ای آرامم نمی گذاشت. انتظار در این سال ها برای من کورسو امید بود. انتظاری که من و امیررضا آن را به دوش می کشیدیم. دوست داشتم پسرم ناراحتی ها و دلتنگی ها را بروز دهد ولی او مانند پدرش #خوددار و #صبور بود و این مرا بی تاب
می کرد.
🍃🌷🍃
با شنیدن شمارش ایام از طرفی اطرافیان، بی تاب تر از قبل می شدم. با وجود این همواره از امید با فرزندم حرف می زدم، مطمئن بودم که تقدیر من بر این قرار گرفته است که با امید و انتظار زندگی کنم.
🍃🌷🍃
#مهمترین عاملی که مرا در طول این #6 سال نگاه داشت،#عشق و #علاقه به #امام حسین(ع)🌷 و #خاصه #حضرت زینب(س)🌷 و #حضرت امام حسین(ع)🌷 است. بسیاری از مواقع در مسائل زندگی برای فرزندم ارتباط این #توسل و #توکل ها را تبیین
می کردم.
🍃🌷🍃
چندماه پیش از #شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی ایشان به منزل ما آمدند. آن روز یک روز خاص بود. یک روز به یاد ماندنی. وقتی به منزلمان آمدند متوجه شدم که ایشان یک انسان خاصی هستند، معمولی نبودن😭
🍃🌷🍃