eitaa logo
این عماریون
325 دنبال‌کننده
261هزار عکس
72.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ |مربی حاج محمد با خیلی ها فرق داشت؛ حتی خوب معمولی هم نبود... انگار از همان اول با خود عهد کرده بود که تنهایی به بهشت نرود! قبل انقلاب در محله‌شان «شاهین» را راه انداخت، یک گروه فوتبالی متشکل از جوانانی که در خطر فساد، اعتیاد و فضای آلوده قبل انقلاب بودند؛⚽️ اما حالا با جمع شدن دور هم به بهانه فوتبال، تبدیل شده بودند به خط مقدم تظاهرات ضد رژیم پهلوی✌️ این که تازه قبل از انقلاب بود... کار اصلی حاج محمد تازه بعد از انقلاب آغاز شد شاید «هیئت» نقطه کانونی راه حل های محمد در محله امامزاده حسنِ(علیه السلام) تهران بود؛ در آن ایام بسیاری از جوانان بی انگیزه و چه بسا با اعتقاد کمتر را شناسایی، هدایت و جذب انقلاب کرد که عمده آنها در آینده در زمره شهدای جنگ تحمیلی قرار گرفتند🦋🌱 اما خودش ماند و در جنگ شهید نشد تا بماند و بشود مصداق حرف «حاج قاسم» که میگفت: "همیشه پرکار و در صحنه بود و هر جای انقلاب که نیاز بود مسئولیت سخت ترین کارها را به عهده می‌گرفت🕊 ما جهاد مهمی را به یاد نداریم که شهید ناظری در آن شریک نبوده باشند. بنده از سال ۵۸ که نیروی آموزشی ایشان بودم تا کنون تغییر یا خستگی در ایشان ندیدم✨" و چه سعادتی بالاتر از این که سردار، هم مربی شهدای دفاع مقدس بود و هم مربی شهدای مدافع حرم! امثال روح الله قربانی ها...🥺 شهید هم که شد وسط آب های خلیج فارس بود و در حال مأموریت. درست در روز ولادت حضرت ارباب ارواحنا فداه و روز پاسدار!❤️‍🩹 و ما چه می‌دانیم سردار محمد ناظری که بود؟ وصف سردار را باید از اهلش شنید تا بتوان به او اقتدا کرد.
﷽ |مربی حاج محمد با خیلی ها فرق داشت؛ حتی خوب معمولی هم نبود... انگار از همان اول با خود عهد کرده بود که تنهایی به بهشت نرود! قبل انقلاب در محله‌شان «شاهین» را راه انداخت، یک گروه فوتبالی متشکل از جوانانی که در خطر فساد، اعتیاد و فضای آلوده قبل انقلاب بودند؛⚽️ اما حالا با جمع شدن دور هم به بهانه فوتبال، تبدیل شده بودند به خط مقدم تظاهرات ضد رژیم پهلوی✌️ این که تازه قبل از انقلاب بود... کار اصلی حاج محمد تازه بعد از انقلاب آغاز شد شاید «هیئت» نقطه کانونی راه حل های محمد در محله امامزاده حسنِ(علیه السلام) تهران بود؛ در آن ایام بسیاری از جوانان بی انگیزه و چه بسا با اعتقاد کمتر را شناسایی، هدایت و جذب انقلاب کرد که عمده آنها در آینده در زمره شهدای جنگ تحمیلی قرار گرفتند🦋🌱 اما خودش ماند و در جنگ شهید نشد تا بماند و بشود مصداق حرف «حاج قاسم» که میگفت: "همیشه پرکار و در صحنه بود و هر جای انقلاب که نیاز بود مسئولیت سخت ترین کارها را به عهده می‌گرفت🕊 ما جهاد مهمی را به یاد نداریم که شهید ناظری در آن شریک نبوده باشند. بنده از سال ۵۸ که نیروی آموزشی ایشان بودم تا کنون تغییر یا خستگی در ایشان ندیدم✨" و چه سعادتی بالاتر از این که سردار، هم مربی شهدای دفاع مقدس بود و هم مربی شهدای مدافع حرم! امثال روح الله قربانی ها...🥺 شهید هم که شد وسط آب های خلیج فارس بود و در حال مأموریت. درست در روز ولادت حضرت ارباب ارواحنا فداه و روز پاسدار!❤️‍🩹 و ما چه می‌دانیم سردار محمد ناظری که بود؟ وصف سردار را باید از اهلش شنید تا بتوان به او اقتدا کرد.
|الی الحبیب حبیب اگر باشی مولا خودش برایت نامه مینویسد و تو را دعوت میکند✨ دعوتت میکند و در جایی کیلومتر ها دور تر از وطن تو را در آغوش می‌گیرد و به لقاء الله میرساند🥺 حبیب بودن کار هر کسی نیست! گنجی است که برای به دست آوردنش رنج لازم است...💎 رنج دل کندن از هر آنچه به این دنیای خاکی پیوند میخورد. آن وقت است که وقتی حب دنیا از دل رفت، حب الحسین تنهای فرمانروای قلب میشود❤️‍🩹 شبیه شهید علیرضا بابایی. بسیجی نخبه‌ای که حصار زمان را شکست و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» اربابش در عراق لبیک گفت. برای دفاع از حرم رفته بود، بنابراین حرم ندیده به منطقه رفت و در فلوجه عراق بر اثر گرفتار شدن در تله انفجاری تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید. اما این تازه آغاز ماجرا بود...🕊🌱 علیرضا که قبلا به زیارت حضرت زینب سلام الله علیها رفته بود حالا آماده دیدار خانواده آسمانی بانو میشد. پیکر مطهر شهید روی دست زائران حرم، به زیارت رفت.... نجف، کربلا، کاظمین، سامرا عجب ضیافتی برایش برپا کرده بودند! آن هم زیارتی با پرچم مقدس حرمِ جمهوری اسلامی ایران...🇮🇷
|جشن تولد آن روزی که در دوم خرداد سال ۱۳۴۰، یک نفر به سرانه جمعیت روستای آشورآباد اضافه شد شاید هیچ یک از اهالی روستا فکر نمی‌کرد که سالها بعد همین کودک سرنوشت روستا را تغییر بدهد. این عادت دنیاست که زود میگذرد و چرخش روزگارش جز برای آنها که حواسشان جمع است، عبرت آموز نیست. دنیای حاج تقی و صدیقه خانم هم زود گذشت و کودک دیروزشان،دیگر برای خود مردی شده بود. یک پاسدار غیور که برای نگهبانی از این نظام مقدس، حاضر بود از جانش هم بگذرد. برای همین جنگ که شد پایش به جبهه باز شد... جهاد در راه خدا آرمانی بود که ابراهیم حاضر بود تمام اسماعیل هایش را به خاطر آن قربانی کند. برای همین بود که دل از همسر و دو دخترش کند و در ۲۸ اردیبهشت سال ۶۵ در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به گردن، به شهادت رسید. حالا اهالی روستای آشور آباد، در آستانه تولد زمینی ابراهیم، باید برای تولد آسمانی اش جشن می‌گرفتند.
🌹 مجموعه   ویژگی ها ، زندگی و اندیشه ی  شهید آیت الله سعیدی
| چی بهتر از این؟! مسجد اگر مسجد باشد کارخانه انسان سازی میشود...🌱 شبیه مسجدالنبی در صدر اسلام و شبیه مسجد امیر المؤمنین در انقلاب اسلامی که تداوم اصیل راه انبیاست✨ "مسجد امیر المؤمنین" جایی است حوالی شهریار در شهرکی به نام کهنز. گوشه‌ای از ایران که شاید خیلی هایمان حتی اسمش را نشنیده باشیم اما با اهالی اش آشنا هستیم...🦋 اهالی همچون مصطفی صدر زاده سجاد عفتی محمد آژند و جوانان زیادی که با اینکه دوران پیروزی انقلاب را ندیده بودند اما علمدار انقلاب شدند⭐️ حالا سهم مسجد امیر المؤمنین از حماسه دفاع از حرم حداقل سه شهید و دو جانباز است... بله! انقلاب است عطرش اینچنین از بالاترین رده های حکومتی تا کوچکترین جمع های مردمی منتشر میشود و قلب ها را مجذوب آرمان های الهی می‌کند. قلب هایی شبیه قلب محمد آژند. مداح خوش صدای جمع های کوچک و بزرگ محله کهنز که برای فدا کردن ارزشمندترین دارایی‌‌اش آواره کوه و بیابان میشود...🕊 چون میداند که بهای دفاع از حریم اهل بیت علیهم السلام بیش از این جان می‌ارزد🥺 پس میرود و جان میدهد و شبیه اربابش بیابان مهمان خوشبخت پیکرش میشود. وقتی بعد از پنج ماه برمیگردد پدرش اینگونه با او درددل می‌کند. «محمدم! شبیه همان روضه هایی که می‌خواندی شهید شدی...» و چی بهتر از این؟!❤️‍🩹
. ﷽ چریک تنها سیدعلی آمده بود که ادامه‌دهنده راه نواب باشد و خون مطهرش حسن مطلع پیروزی انقلاب اسلامی. در ١٩ سالگی بر سر مزار شهید نواب صفوی با خدای خود عهد شهادت بسته بود و ٢٠ سال بر این عهد ایستاد، پایمردی کرد، لحظه‌ای از عهد خود عقب نکشید و در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به اجر شهادت رسید. سیدعلی، ٢٠ سال به مبارزه مسلحانه و تامین مهمات برای مبارزات انقلابیون پرداخت، آموزش نظامی‌اش را در لبنان دید، چندبار به زیارت امام در دوران تبعید به نجف رفت و از نهایت هوش و ذکاوتش برای پشتیبانی مبارزان استفاده کرد. در کنار این فعالیت مهم، به عنوان یک عالم تراز اول به نشر معارف الهی اسلام نیز می‌پرداخت و ملجأ مؤمنین بود. سیدعلی را با آرزوی شهادت می‌شناسند. او ٢٠ سال به دنبال شهادت، مجاهدت کرد. و هیچ چیز به اندازه شوق شهادت انسان را در پیچ و خم این دنیا، در صراط مستقیم حفظ نمی‌کند. شوق شهادت، به انتظار مرگ نشستن نیست، بلکه مجاهدتی بی‌توقف است به امید پذیرفته شدن و کسب اذن خدمتی بی‌حدو حصر. از این روست که آخرین ماموریت سید علی اندرزگو، با ورود حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه تکمیل شده و نظام طاغوتی برچیده می‌شود.
﷽ •سخنان رهبری را گوش می داد و پیگیری می کرد؛ چاپشون میکرد و زیر سخنان ایشان خط می کشید.. اگر به اینترنت دسترسی نداشت، روزنامه می‌خرید؛ می‌نشست و با دقت مطالعه می‌کرد. بین مطالب چاپ شده در روزنامه ها مقایسه می‌کرد و می‌گفت این روزنامه سخنان حضرت آقا را حذف کرده و یا فلان روزنامه همه فرمایشات را کامل چاپ کرده است❗️ •حالا محمدرضایی را تصور کنید که هنوز شهید نشده است و الان نزدیک به سی سال دارد... تمام این یک سال بعد از آغاز طوفان الاقصی بیانات آقا را خوانده است🥺 بارها از فلسطین شنیده است؛ گاهی با عنوان «جهاد اسلامی و انسانی» گاهی هم با تأکیداتی شبیه «فرض است». اینها که نه ساده تر از این هایش هم کافی بود برای اینکه دل محمدرضا را بی‌قرارتر از همیشه برای جهاد و انجام وظیفه بکند...🕊 •اصلا مگر او شهادت را جز با این التزام عملی به ولایت فقیه پیدا کرده بود؟! خلاصه در آخر الزمان، دنبال هر چه که میگردید_از از شهادت و عاقبت بخیری تا دنیای خوب_سراغش را جز از مسیر ولایت فقیه نگیرید💙💚 [پ.ن: سهم شما، یه صلوات هدیه به روح شهید🌱]
| فرزندان حضرت مادر استاد ما خیلی منظم بود، همیشه سر وقت می‌آمد و عین دو ساعت را می‌ماند و معمولا هم نود درصد زمانش به درس می‌گذشت🍃 اما آن روز فرق داشت، مثل همیشه سر وقت آمد اما با یک بغل کتاب فارسی و عربی. شهادت حضرت مادر سلام الله علیها بود و شروع کرد به صحبت کردن از ایشان اما نه مثل روزهای دیگری که شهادت بود و اول کلاس چند دقیقه‌ای می‌گفت و می‌رفت سر درس✏️ اینبار نه پنج دقیقه که حدود نیم ساعت از حضرت زهرا گفت و نمیدانم در ذهنش چی گذشت که یکهو شروع به گریه کرد! آن هم با صدای بلند...💔 «متن کامل را بخوانید»
﷽ | فرزندان حضرت مادر استاد ما خیلی منظم بود، همیشه سر وقت می‌آمد و عین دو ساعت را می‌ماند و معمولا هم نود درصد زمانش به درس می‌گذشت🍃 اما آن روز فرق داشت، مثل همیشه سر وقت آمد اما با یک بغل کتاب فارسی و عربی. شهادت حضرت مادر سلام الله علیها بود و شروع کرد به صحبت کردن از ایشان اما نه مثل روزهای دیگری که شهادت بود و اول کلاس چند دقیقه‌ای می‌گفت و می‌رفت سر درس✏️ اینبار نه پنج دقیقه که حدود نیم ساعت از حضرت زهرا گفت و نمیدانم در ذهنش چی گذشت که یکهو شروع به گریه کرد! آن هم با صدای بلند...💔 تصور کنید که صدای بلند گریه استاد در کلاس میپیچد و همه ما خشکمان زده است... آن روز و آن حالت مجید شهریاری نه در ذهن من که در اعماق وجودم ثبت شد. گریه استاد هم خوشحالی داشت و هم ناراحتی🕊 ناراحتی اش به خاطر عزای مادر بود و خوشحالی اش هم باز هم به خاطر مادر. به خاطر اینکه امروز وسط کلاس درس دانشگاه تهران، به فاصله ۱۴۰۰ سال نتیجه تمام خون دل خوردن های خانم را می‌دیدم🥺 آن روزها مادر از ولایت و غدیر می‌گفت و گوش شنوایی نبود اما مادر به وظیفه عمل کرد و نتیجه را واگذار کرد به خدا! غدیر آن روز به ظاهر زیر فراموشی یاران بی وفا دفن شد... اما این همه ماجرا نبود، غدیر، تجلی ولایت بود و مادر بهتر از همه این را می‌دانست⭐️ می‌دانست اگر امروز مردم مدینه علی را می‌بینند و صدایش را می‌شنوند و جواب سلامش را نمیدهند فردا روزی فرزندانی از نسل علی می‌آیند که در عصر غیبت بی آنکه امام خود را دیده باشند، شیعیان مثال زدنی علی میشوند🌻✨ مادر میدید که سید روح الله می‌آید و با فرزندانش انقلاب میکند و غدیری که مردم مدینه و دیگران در تمام این قرن ها فراموشش کرده بودند را زنده می‌کند. مادر تمام این ها را می‌دانست... مجید شهریاری را می‌شناخت و خیلی بیشتر از مجید دلتنگ دیدارش بود؛ مادر ما وقتی آن روزها که کوچه به کوچه و خانه به خانه می‌رفت تا عهد غدیر را یادآور شود، پشت تمام این تک به تک در زدن ها فرزندان آینده خودش را میدید...💚 فرزندانی که قرار بود آینده جهان را با همین شعار غدیر متحول کنند. مادر میدید که آوینی چگونه عاشقانه دوربین به دست می‌گیرد و شهریاری در آزمایشگاه با خدا مناجات می‌کند و سلیمانی برای دفاع از حرم دخترش قید خانه و زندگی را میزند!❗️ مادر تمام شب هایی که سید ابراهیم خسته از تمام دویدن ها و زخم زبان ها برای حرمِ جمهوری اسلامی تلاش میکرد را هم میدید...😔 میدید که سید حسن چگونه با فصاحت و بلاغت برای ابر قدرت های جهان رجز میخواند و از فتح قدس میگوید💎 و... [ مادرجان خواستم بگویم، میان تمام این فرزندانتان حتما ما را هم نگاه میکردین؛ میدانم که برای ما هم برنامه ها دارید، شاید دیر آمدیم اما شما به حال ما شاگرد آخر ها دعا کنید. دعایمان کنید ما هم شبیه فرزندان خوبتان پای عهد غدیر بمانیم و خیمه ولایت را هیچ گاه رها نکنیم. ]
🌹درسال۱۳۶۵ در این ایام بیسیم چی لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که بر اثر اصابت ترکش خمپاره در شلمچه به فیض شهادت نائل آمد. 🕊 شادی روحش صلوات 🇮🇷کانال‌های 🇵🇸 🌍 @ebratha_ir ایتا 🌍 @ebratha.org سروش
🖼 مجموعه ویژگی ها ، زندگی و اندیشه ی شهید آیت الله سعیدی 🍃🌷