eitaa logo
این عماریون
325 دنبال‌کننده
260هزار عکس
71.8هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
درسش درحوزه خوب بود، اما در حالی که سال دوم حوزه را سپری می کرد پس از سفرش به حال و هوای دیگری در ایشان ایجاد شد.😔🍃⚘🍃 جوانی فعال و سر زنده بود و در بسیج مدرسه فاطمیه فعالیت می کرد، از آنجایی که قدرت بیان خوبی داشت به عنوان راهیان نور در شلمچه نیز حضور داشت.🍃⚘🍃 به دلیل سن کمی که داشت در اولین دوره اعزام به مناطق عملیاتی استقبال کمی از ایشان شد.🍃⚘🍃 اما وقتی توانایی اش را دیدند در اعزام های بعدی خواستار حضورش در منطقه شدند تا به عملیات ها و یادمان های جنگ بپردازد. همیشه شهدا و فرماندهان جنگ را مطالعه می کرد و مرتب از خاطرات و عموی شهیدش می پرسید و خانواده برایش تعریف می کردند. به روایت از پدر شهید : پسرم صبح پنجشنبه 11محرم تلفنی با مادرش صحبت کرده و خبر داده بود که ماموریتم تمام شده و به زودی برمی گردم.😭 باورش  کمی برای  مادرش سخت بود. درست  عصرهمان روز(11محرم) به رسیده بود.😭 صبح جمعه دوستانم از پسرم  اطلاع داشتند، ظهر به من خبر دادند. با مسئولان سپاه تماس گرفتم خبر را  تایید کردند.😭🍃⚘🍃
شب خانه نیامدم😭 در جمع دوستان بودم. صبح ابتدا به مادرش گفته بودند تیر به پایش خورده است. مادرش خبر را از رفت و آمد اقوام و گریه هایشان متوجه شده بود. وقتی صبح به خانه آمدم دیدم برادرم و همه اقوام هستند، آمده بودند تا در این افتخار آفرینی ما را همراهی کنند و ذخیره ای برای فردای قیامت داشته باشند😭.🍃⚘🍃 خدا را شکر می کنم از فرزندم راضی هستم،ان شالله# سعید هم از ما (پدرو مادر) راضی باشد😭.🍃⚘🍃 به خاطر اینکه درجاهای مختلف دوره دیده بود،بسیار لاغر و سیاه به نظر می رسید. در زیر آفتاب کاملا پوستش سوخته و سیاه شده بود. بیش از یک سال دوره آموزش نظامی دید تا توانست به سوریه اعزام شود.😭 هر دوره سه ماهه ای که طی می کرد، به پسرم  می گفتند به مهارت لازم نرسیده ای اما نا امید نمی شد و در دوره دیگری شرکت می کرد😭.🍃⚘🍃
دوست نداشت دوستان نزدیکش به وی وابسته باشند، به همین خاطر می دیدی گاهی با صمیمانه ترین دوستش رابطه اش کمرنگ شده است. مرتب می گفت: دوست ندارم وابسته به دنیا و تعلقاتش شوم، گاهی صمیمیت زیاد باعث اسارت انسان می شود و مانند غل و زنجیر برای انسان محدودیت ایجاد می کند. طرز بیان شیوا، دلنشین و جذابی داشت،به همین خاطر اگر یک بار به سخنرانی جایی می رفت دعوتش می کردند ولی خودش هیچ زمانی حاضر به سخنرانی در جاهایی که وی را می شناختند نشد 😭روستاهای نزدیک را انتخاب نمی کرد، معمولا به محروم می رفت.😭🍃⚘🍃 برای اعتکاف جنوب کرمان و زابل را انتخاب می کرد، با این که مسیر هایی بسیار دور و سخت بود، ولی با دوستان روستایش به همین مناطق می رفت.  سخنرانی با موضوع فلسفه و در مسجد روستا کرد و خیلی خوب بحث و هر فرد مسلمان در شرایط حاضر را بررسی و جمع بندی کرد.
اولین بار ماه رمضان سال ۹۵ به سوریه رفت که دو دوره آنجاحضور داشت؛ بعد به ایران آمده و دوباره بعد از ۴۵ روز با اصرار زیاد به سوریه برگشت و۲۵ روز بعد به رسید.😭 🍃⚘🍃 آخرین دیدار ایشان بعد از برگشتن از سوریه بود و بیشتر ازجنگ سوریه و مدافعان صحبت می کرد؛ علاقه زیادی به رزمنده های فاطمیون داشت و می گفت فاطمیون غریب هستند😭🍃⚘🍃؛ بیشتر از صحبت می کرد و اینکه نباید شهدا را فراموش کنیم و باید یادشان را زنده نگه داریم؛ همچنین هرکاری که انجام می دهیم برای رضای خداوند باشد و در برابرحرف های مردم صبر و استقامت داشته باشیم.😭 ما در یک منطقه روستایی زندگی می کردیم، به من می گفت: حامد می خواهم به خواستگاری دختری بروم،که در آینده اگر خواستم برای مبارزه به جبهه مقاومت بپوندم،مانع ام نشود باید دختری با جهادی برای همسری انتخاب کنم. این قدر به این موضوع فکر می کرد، که به خواستگاری هیچ کدام از مواردی که به وی معرفی کردم نرفت.😔🍃⚘🍃 رزمنده جبهه مقاومت و نیز مبلغ بود. در زمان هایی که از خط مقدم و درگیری فراغت می یافت معمولا بعداز عملیات به رسالت اصلی اش که تبلیغ بود می پرداخت.اخلاق خوبی داشت و هر تعداد رزمنده با های مختلف که در یک جمع بودند سعید با همه ارتباط برقرار می کرد. 🍃⚘🍃
بسم‌الله الرحمن الرحیم 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ( قسمت ۲۳ ) 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 : ✅➖توصیه ام به خواهران این است که را حتما رعایت کنند. ✅➖چون به اوست. ✅➖رعایت نکردن ، پایمال کردن است. ➖شادی ارواح مطهر 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 📣📣📣 با نشر مطالب در ثوابش شریک و صدقه جاریه محسوب می شود اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴
# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴ جلیلی# رئیسی ثانی۴۴
.....•° ما برای رای آوردنت جان هم می‌دهیم ! ان شاءالله از امروز یک صدا تمام جبهه انقلاب بدون اختلاف انقلاب را فریاد میزنیم و یک پارچه می‌شویم::))
درسش درحوزه خوب بود، اما در حالی که سال دوم حوزه را سپری می کرد پس از سفرش به حال و هوای دیگری در ایشان ایجاد شد.😔🍃⚘🍃 جوانی فعال و سر زنده بود و در بسیج مدرسه فاطمیه فعالیت می کرد، از آنجایی که قدرت بیان خوبی داشت به عنوان راهیان نور در شلمچه نیز حضور داشت.🍃⚘🍃 به دلیل سن کمی که داشت در اولین دوره اعزام به مناطق عملیاتی استقبال کمی از ایشان شد.🍃⚘🍃 اما وقتی توانایی اش را دیدند در اعزام های بعدی خواستار حضورش در منطقه شدند تا به عملیات ها و یادمان های جنگ بپردازد. همیشه شهدا و فرماندهان جنگ را مطالعه می کرد و مرتب از خاطرات و عموی شهیدش می پرسید و خانواده برایش تعریف می کردند. به روایت از پدر شهید : پسرم صبح پنجشنبه 11محرم تلفنی با مادرش صحبت کرده و خبر داده بود که ماموریتم تمام شده و به زودی برمی گردم.😭 باورش  کمی برای  مادرش سخت بود. درست  عصرهمان روز(11محرم) به رسیده بود.😭 صبح جمعه دوستانم از پسرم  اطلاع داشتند، ظهر به من خبر دادند. با مسئولان سپاه تماس گرفتم خبر را  تایید کردند.😭🍃⚘🍃
شب خانه نیامدم😭 در جمع دوستان بودم. صبح ابتدا به مادرش گفته بودند تیر به پایش خورده است. مادرش خبر را از رفت و آمد اقوام و گریه هایشان متوجه شده بود. وقتی صبح به خانه آمدم دیدم برادرم و همه اقوام هستند، آمده بودند تا در این افتخار آفرینی ما را همراهی کنند و ذخیره ای برای فردای قیامت داشته باشند😭.🍃⚘🍃 خدا را شکر می کنم از فرزندم راضی هستم،ان شالله# سعید هم از ما (پدرو مادر) راضی باشد😭.🍃⚘🍃 به خاطر اینکه درجاهای مختلف دوره دیده بود،بسیار لاغر و سیاه به نظر می رسید. در زیر آفتاب کاملا پوستش سوخته و سیاه شده بود. بیش از یک سال دوره آموزش نظامی دید تا توانست به سوریه اعزام شود.😭 هر دوره سه ماهه ای که طی می کرد، به پسرم  می گفتند به مهارت لازم نرسیده ای اما نا امید نمی شد و در دوره دیگری شرکت می کرد😭.🍃⚘🍃
دوست نداشت دوستان نزدیکش به وی وابسته باشند، به همین خاطر می دیدی گاهی با صمیمانه ترین دوستش رابطه اش کمرنگ شده است. مرتب می گفت: دوست ندارم وابسته به دنیا و تعلقاتش شوم، گاهی صمیمیت زیاد باعث اسارت انسان می شود و مانند غل و زنجیر برای انسان محدودیت ایجاد می کند. طرز بیان شیوا، دلنشین و جذابی داشت،به همین خاطر اگر یک بار به سخنرانی جایی می رفت دعوتش می کردند ولی خودش هیچ زمانی حاضر به سخنرانی در جاهایی که وی را می شناختند نشد 😭روستاهای نزدیک را انتخاب نمی کرد، معمولا به محروم می رفت.😭🍃⚘🍃 برای اعتکاف جنوب کرمان و زابل را انتخاب می کرد، با این که مسیر هایی بسیار دور و سخت بود، ولی با دوستان روستایش به همین مناطق می رفت.  سخنرانی با موضوع فلسفه و در مسجد روستا کرد و خیلی خوب بحث و هر فرد مسلمان در شرایط حاضر را بررسی و جمع بندی کرد.
اولین بار ماه رمضان سال ۹۵ به سوریه رفت که دو دوره آنجاحضور داشت؛ بعد به ایران آمده و دوباره بعد از ۴۵ روز با اصرار زیاد به سوریه برگشت و۲۵ روز بعد به رسید.😭 🍃⚘🍃 آخرین دیدار ایشان بعد از برگشتن از سوریه بود و بیشتر ازجنگ سوریه و مدافعان صحبت می کرد؛ علاقه زیادی به رزمنده های فاطمیون داشت و می گفت فاطمیون غریب هستند😭🍃⚘🍃؛ بیشتر از صحبت می کرد و اینکه نباید شهدا را فراموش کنیم و باید یادشان را زنده نگه داریم؛ همچنین هرکاری که انجام می دهیم برای رضای خداوند باشد و در برابرحرف های مردم صبر و استقامت داشته باشیم.😭 ما در یک منطقه روستایی زندگی می کردیم، به من می گفت: حامد می خواهم به خواستگاری دختری بروم،که در آینده اگر خواستم برای مبارزه به جبهه مقاومت بپوندم،مانع ام نشود باید دختری با جهادی برای همسری انتخاب کنم. این قدر به این موضوع فکر می کرد، که به خواستگاری هیچ کدام از مواردی که به وی معرفی کردم نرفت.😔🍃⚘🍃 رزمنده جبهه مقاومت و نیز مبلغ بود. در زمان هایی که از خط مقدم و درگیری فراغت می یافت معمولا بعداز عملیات به رسالت اصلی اش که تبلیغ بود می پرداخت.اخلاق خوبی داشت و هر تعداد رزمنده با های مختلف که در یک جمع بودند سعید با همه ارتباط برقرار می کرد. 🍃⚘🍃