eitaa logo
این عماریون
327 دنبال‌کننده
259.2هزار عکس
71.5هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
۷۰ دفاع مقدس، لشکر ویژه کربلا "رمضانعلی صحرایی" 🍃🌷🍃 درسال   ۱۳۳۰#  در رستمکلا ، شرقی ترین شهر مازندران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. 🍃🌷🍃 متاهل بود و  ۴ فرزند به یادگار دارد جواد ایشان بود که در داشت و مقدس بودند. 🍃🌷🍃 با اینکه زندگی در مناطق زده با سختی ها و دلهره های فراوانی همراه بود،ولی  در دوران جنگ به همراه همسر و 4 فرزندش از مازندران هجرت و در شهر اهواز ساکن شدند. 🍃🌷🍃 به همراه ، و 67 در های در کنار بزرگی چون ، ، ، ، ، ، و حضور داشت. 🍃🌷🍃
#شهید دفاع مقدس محمد جواد روزی طلب 🍃🌷🍃 در تاریخ ۲۸ 1342# در شهر شیراز درخانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. ایشان هم هست. 🍃🌷🍃 خانواده بود. دوران نوجوانی  را در شیراز و در محله سیل آباد به سر برد و در دبیرستان ابوذر به تحصیل پرداخت. 🍃🌷🍃 ایشان با انقلاب اسلامی در سلمان و جوادالائمه🌷 هفت تنان به پرداخت و مهمی در با های ضدانقلاب داشت. 🍃🌷🍃 در فرهنگی و ادبیات شیراز، ایشان آفرینی کرد، با تحمیلی به عنوان به آبادان رفت و تا سال 61 داشت. 🍃🌷🍃
در فتح المبین محمد حسن روزی طلب کوچکترِایشان به رسید و پس از 15 در شیراز تشییع و به خاک سپرده شد. 🍃🌷🍃 ایشان چند ماه بعد که به تازکی به رسمی پاسداران پیوسته بود با عبدالحمید حسینی که در شیراز به عنوان زمان (عج)♡ معروف است، ازدواج کرد. 🍃🌷🍃 حاصل این ازدواج فرزند به نام های ، و محسن است در اسفند 1362#، محسن  خانواده  در 15# سالگی در خیبر و در مجنون به رسید. 🍃🌷🍃 ایشان در پاسداران های متعددی مانند و تیپ امام سجاد(ع)🌷  و پذیرش فارس را عهده دار شد. 🍃🌷🍃 از چهره ها در استان فارس بود که در مقابل نفاق سید علی محمد دستغیب در دهه 60# ایستاد و به خاطر این مورد و و شتم این باند قرار گرفت. 🍃🌷🍃 در سال 1365# و با مستقل 35 حسن (ع)🌷 پرسنلی این تیپ را بر عهده گرفت و در کربلای 4 شرکت کرد. 🍃🌷🍃
اولم ، در فتح‌المبین به رسید و او و دیگر از پس از 13 در خاک عراق پیدا شد، تمام مقدمات ازدواج فراهم شده بود اما از به رسید.😭 🍃🌷🍃 همسرم بعد از که قرار بود داماد شود منزل را ۹ و روز چراغانی کرد و خودم نیز با انجام و قرآن را بر خود آسان کردم.😭 🍃🌷🍃 محسن هنگام تنها 15 داشت، از 13 به رفت و با اینکه و سال داشت اما در داشت، در سال‌های 1360# تا 1362# در بود و در خاک عراق به رسید. 🍃🌷🍃 سومم، پس از که بزرگ خود را به کرده و در سن 18 وارد شد و در همان 18# سالگی نیز با سید عبدالحمید حسینی ازدواج کرد. 🍃🌷🍃 پس از خود به رفت و در کربلای 5 به خود و  از دست دادن برای بسیار بود.😭😭😭 🍃🌷🍃
۱۲ اسفند ۱۳۶۰# که روز به بود با خانواده و اقوام برای بدرقه او به سپاه رفتیم. آنجا به من گفت: "مادر برایم نان نیاوردی؟ 🍃🌷🍃 گفتم تو نان نخواستی. رفتم تا برایش نان بگیرم وقتی برگشتیم دیدیم که حرکت کردند و رفتند. بعدها فهمیدم به یکی از اقوام گفته بود که "نمیخواستم ی مادرم را موقع خداحافظی ببینم".😭😭 🍃🌷🍃 خیلی ها می‎گفتند معلوم نیست چه شده است و خیلی ناراحتی می‎کردم. یک روز های کوچکش را پشت نویس کردم و به یکی از اقوام دادم تا به داخل ضریح (ع)🌷بیندازد. 🍃🌷🍃 همان شب خواب دیدم که یک زن رو بند دار صدایم می‎زند و می‎گوید حالا بیا و فرزندت را ببین که چه شده. دیدم در صحن علی(ع)🌷زمین خورده است اینجا بود که خیالم راحت شد که پسرم شده.😭 🍃🌷🍃 بعد از عیدنوروز سال ۱۳۶۱# بود که ساکش را اوردند و گفتند اصغر شده 😭😭 . برای پیدا کردنش به رفت ولی شد، عمویش هم رفت و او هم شد و نتوانستند را پیدا کنند.😭😭 🍃🌷🍃
قبل از این که به بروند در مغازه  سبزی فروشی پدر کار می‌کردند، وقت اذان مغازه را پدر می بستندو می رفتند نماز، هر تا هم محمد هم علی این ها با هم می رفتند. 🍃⚘🍃 علی تا قطعنامه 598  بود و هر ۳یا۴  ماه می آمد یک هفته ده روز این جا می ماند و وقتی که تهران هم می آمد ما اصلاً نمی دیدیمش. شب ها می رفت مجلس حاج انصاری یا حاج منصور وقتی که می آمد این جا می گفت من آمدم نیرو ببرم، پسرعمه هایش، فامیل ها را راهی می کرد با هم می رفتند 🍃⚘🍃 عمویش شد اش شد هر وقت می آمد می گفت من آمده ام ببرم چند تا از پسرعموهایش را راهی   کرد. 🍃⚘🍃 بود و گفت که می خواهم برای کنم و امام فرمان داده.بالاخره آنقدر رفت تا قطعنامه 598 که اجرا شد، ما گفتیم حالا شما آمدی دیگر جنگ تمام شده بیا تهران گفت نه من تا هستم باید در این راه کنم و تا زنده ام و نفسم می کشم و را نمی کنم.رفت و در را می‌کرد.😭 🍃⚘🍃
به روایت از پدر : من تقریباً سال 1357 که انقلاب شد بعد از یک سال دیگه تا نزدیکی 1360 در منطقه جنوب سوسنگرد و در جاده اهواز ـ آبادان بودم وقتی شد فامیل هایمان کارهایش را می کردند بعداً به منم گفتند شما هم بیا برویم من را بردند به شهدا 😔 شوق و ذوق این را داشتیم که دنبال باشیم و دنبال باشیم. 🍃⚘🍃 وقتی دومم، علی شد، خوشحال بودیم را شکر می کردیم که ما را کرد و . 🍃⚘🍃 در سال 1371 هم سه ماه بود ازدواج کرده بود و حتی در شب اش هم اول رفت جماعت خواند. من در آن سال گفتم حالا امسال ازدواج کردی عید باش گفت نه من می خواهم بروم 🍃⚘🍃 رفت 10، 15 روز که ماند روز قبلش هم زنگ زد و گفت من می خواهم بروم پیکرها بیاورم. روز قبلش زنگ زد و گفت به مامان بگین «مامان من یکشنبه می آیم»😭 🍃⚘🍃 یکشنبه و سوم ماه رمضان بود که به رسید، این موضوع را به من نگفتند ،شب احیا بود من دیدم که یکشنبه نیامد دوشنبه نیامد بعداً بچه ها هم مثل این که فهمیده بودند شده😭 🍃⚘🍃
۷۰ دفاع مقدس، لشکر ویژه کربلا "رمضانعلی صحرایی" 🍃🌷🍃 درسال   ۱۳۳۰#  در رستمکلا ، شرقی ترین شهر مازندران در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد. 🍃🌷🍃 متاهل بود و  ۴ فرزند به یادگار دارد جواد ایشان بود که در داشت و مقدس بودند. 🍃🌷🍃 با اینکه زندگی در مناطق زده با سختی ها و دلهره های فراوانی همراه بود،ولی  در دوران جنگ به همراه همسر و 4 فرزندش از مازندران هجرت و در شهر اهواز ساکن شدند. 🍃🌷🍃 به همراه ، و 67 در های در کنار بزرگی چون ، ، ، ، ، ، و حضور داشت. 🍃🌷🍃
۱۲ اسفند ۱۳۶۰# که روز به بود با خانواده و اقوام برای بدرقه او به سپاه رفتیم. آنجا به من گفت: "مادر برایم نان نیاوردی؟ 🍃🌷🍃 گفتم تو نان نخواستی. رفتم تا برایش نان بگیرم وقتی برگشتیم دیدیم که حرکت کردند و رفتند. بعدها فهمیدم به یکی از اقوام گفته بود که "نمیخواستم ی مادرم را موقع خداحافظی ببینم".😭😭 🍃🌷🍃 خیلی ها می‎گفتند معلوم نیست چه شده است و خیلی ناراحتی می‎کردم. یک روز های کوچکش را پشت نویس کردم و به یکی از اقوام دادم تا به داخل ضریح (ع)🌷بیندازد. 🍃🌷🍃 همان شب خواب دیدم که یک زن رو بند دار صدایم می‎زند و می‎گوید حالا بیا و فرزندت را ببین که چه شده. دیدم در صحن علی(ع)🌷زمین خورده است اینجا بود که خیالم راحت شد که پسرم شده.😭 🍃🌷🍃 بعد از عیدنوروز سال ۱۳۶۱# بود که ساکش را اوردند و گفتند اصغر شده 😭😭 . برای پیدا کردنش به رفت ولی شد، عمویش هم رفت و او هم شد و نتوانستند را پیدا کنند.😭😭 🍃🌷🍃
درسش درحوزه خوب بود، اما در حالی که سال دوم حوزه را سپری می کرد پس از سفرش به حال و هوای دیگری در ایشان ایجاد شد.😔🍃⚘🍃 جوانی فعال و سر زنده بود و در بسیج مدرسه فاطمیه فعالیت می کرد، از آنجایی که قدرت بیان خوبی داشت به عنوان راهیان نور در شلمچه نیز حضور داشت.🍃⚘🍃 به دلیل سن کمی که داشت در اولین دوره اعزام به مناطق عملیاتی استقبال کمی از ایشان شد.🍃⚘🍃 اما وقتی توانایی اش را دیدند در اعزام های بعدی خواستار حضورش در منطقه شدند تا به عملیات ها و یادمان های جنگ بپردازد. همیشه شهدا و فرماندهان جنگ را مطالعه می کرد و مرتب از خاطرات و عموی شهیدش می پرسید و خانواده برایش تعریف می کردند. به روایت از پدر شهید : پسرم صبح پنجشنبه 11محرم تلفنی با مادرش صحبت کرده و خبر داده بود که ماموریتم تمام شده و به زودی برمی گردم.😭 باورش  کمی برای  مادرش سخت بود. درست  عصرهمان روز(11محرم) به رسیده بود.😭 صبح جمعه دوستانم از پسرم  اطلاع داشتند، ظهر به من خبر دادند. با مسئولان سپاه تماس گرفتم خبر را  تایید کردند.😭🍃⚘🍃
رحیمی قربانعلی ترک‌فرخانی که در سن ۱۶ به دیگر یاران در دوران دفاع مقدس پیوست. 🍃🌷🍃 از ۳۰ قبل با تبدیل خانه خود به 🌷 ادامه دهنده راه است. 🍃🌷🍃 به گزارش ایرنا : در ابتدای ورود به خانه این بزرگوار در خیابان ظفر گنبدکاووس که بر سردر آن تابلویی با نام  قربانعلی ترک‌فرخانی گذاشته شده، و حاکم بر محیط توجه‌ را به خود جلب می‌کند و بعد را می‌توان مشاهده کرد که صبر و بوده و با میزبان بیت (ع)🌷 و محل است.   🍃🌷🍃 با داشتن احساس راحتی زیاد در این خانه ساده که از ۳۰ قبل محل خاندان و به‌ویژه در محرم و صفر است پای صحبت های این نشستم که از ابتدای سخن تا به پایان همواره در حال   بود و برای   به نیت  به نام را کسب خیر و خیری عنوان کرد. 🍃🌷🍃
به گفته این ، و و اینکه همیشه را دارند و تبدیل به و بیت(ع)🌷 در مراسم‌ باعث می‌شود کمتر به فکر کند. 🍃🌷🍃 رحیمی، قربانعلی ترک‌فرخانی در ابتدای سخنان خود در رابطه با با لبخندی بر لب و از صمیم قلب، گفت: پسرم، کسی که همواره در دوران زندگی خود و را داشته و از هیچ ک به آنان خودداری نکرده، بود.  که همواره با و بر لب می‌آورم. 🍃🌷🍃 فرزند ترک‌فرخانی و رحیمی است که با توجه به حمله ناجوانمردانه رژیم بعث به خاک ایران اسلامی همانند دیگر ، حضور در را برای از و اش بر خود دانست و با وارد میدان حق علیه باطل شد. 🍃🌷🍃 به گفته ، که در زمان فقط ۱۶ بود با و  برای به از طرف با حضور در احوال را در شناسنامه سال کرد. 🍃🌷🍃