eitaa logo
این عماریون
381 دنبال‌کننده
234.4هزار عکس
63.4هزار ویدیو
1.4هزار فایل
کانال تحلیلی درباب مسائل سیاسی واجتماعی https://eitaa.com/joinchat/2102525986Cbab1324731
مشاهده در ایتا
دانلود
به روایت از مادر: «پسرم نمى‏ خواست ازدواج كند و با اصرار زياد ما راضى به ازدواج شد و مى‏ گفت: تا زمانى كه تمام نشود من ازدواج نمى‏ كنم 🍃🌷🍃 بعد از اصرار زياد ما، گفت: باشد ازدواج مى ‏كنم كه اگر شدم، دينم كامل شده باشد. انتخاب همسر را به عهده من گذاشته بود؛ تمام كارها را ما انجام دادیم. خواستگارى و مراسم عقد همه را آماده كرديم و بعد زنگ زديم تا همان شبى كه مى‏ خواستيم عقد كنيم ايشان از آمدند.» «بعد از عقد، مى ‏خواست به برود» 🍃🌷🍃 ازش خواستيم كه مدّت ديگرى را بماند. ‏گفت: مادر، من در آنجا غذا تقسيم می كنم و افراد زيادى آنجا هستند كه اگر من نروم مشكلات زيادى برايشان ايجاد مى‏ شود. 🍃🌷🍃 چند روز بعد از عروسى، باز به رفت. در به صورت مى‏ كرد. را كه مى ‏گرفت، در به مى‏انداخت. مى ‏گفت: «همه به هر نحوى بايد به دولت كمك كنيم.» 🍃🌷🍃 در بسيارى از جمله 5 و 4 شركت داشت. بارها به شد و ، ماه در بيمارستانهاى شيراز و تهران بود. 🍃🌷🍃
به روایت از مادر: «پسرم نمى‏ خواست ازدواج كند و با اصرار زياد ما راضى به ازدواج شد و مى‏ گفت: تا زمانى كه تمام نشود من ازدواج نمى‏ كنم 🍃🌷🍃 بعد از اصرار زياد ما، گفت: باشد ازدواج مى ‏كنم كه اگر شدم، دينم كامل شده باشد. انتخاب همسر را به عهده من گذاشته بود؛ تمام كارها را ما انجام دادیم. خواستگارى و مراسم عقد همه را آماده كرديم و بعد زنگ زديم تا همان شبى كه مى‏ خواستيم عقد كنيم ايشان از آمدند.» «بعد از عقد، مى ‏خواست به برود» 🍃🌷🍃 ازش خواستيم كه مدّت ديگرى را بماند. ‏گفت: مادر، من در آنجا غذا تقسيم می كنم و افراد زيادى آنجا هستند كه اگر من نروم مشكلات زيادى برايشان ايجاد مى‏ شود. 🍃🌷🍃 چند روز بعد از عروسى، باز به رفت. در به صورت مى‏ كرد. را كه مى ‏گرفت، در به مى‏انداخت. مى ‏گفت: «همه به هر نحوى بايد به دولت كمك كنيم.» 🍃🌷🍃 در بسيارى از جمله 5 و 4 شركت داشت. بارها به شد و ، ماه در بيمارستانهاى شيراز و تهران بود. 🍃🌷🍃
به روایت از مادر: «پسرم نمى‏ خواست ازدواج كند و با اصرار زياد ما راضى به ازدواج شد و مى‏ گفت: تا زمانى كه تمام نشود من ازدواج نمى‏ كنم 🍃🌷🍃 بعد از اصرار زياد ما، گفت: باشد ازدواج مى ‏كنم كه اگر شدم، دينم كامل شده باشد. انتخاب همسر را به عهده من گذاشته بود؛ تمام كارها را ما انجام دادیم. خواستگارى و مراسم عقد همه را آماده كرديم و بعد زنگ زديم تا همان شبى كه مى‏ خواستيم عقد كنيم ايشان از آمدند.» «بعد از عقد، مى ‏خواست به برود» 🍃🌷🍃 ازش خواستيم كه مدّت ديگرى را بماند. ‏گفت: مادر، من در آنجا غذا تقسيم می كنم و افراد زيادى آنجا هستند كه اگر من نروم مشكلات زيادى برايشان ايجاد مى‏ شود. 🍃🌷🍃 چند روز بعد از عروسى، باز به رفت. در به صورت مى‏ كرد. را كه مى ‏گرفت، در به مى‏انداخت. مى ‏گفت: «همه به هر نحوى بايد به دولت كمك كنيم.» 🍃🌷🍃 در بسيارى از جمله 5 و 4 شركت داشت. بارها به شد و ، ماه در بيمارستانهاى شيراز و تهران بود. 🍃🌷🍃