6.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 فرشتگان در حال خواندن اسامی جهنمیان بودند...
که ناگهان نامش خوانده شد...
❌"چگونه می توانند مرا به جهنم ببرند؟
✅ دو فرشته او را گرفتند و به سوی جهنم بردند...
⬅️ او تمام اعمال خوبی که انجام داده بود،را فریاد می زد...
🌸 نیکی به پدرش و مادرش،
🌺 روزه هایش،
نمازهایش،
⭐️خواندن قرآنش و...
🔰التماس میکرد ولی بی فایده بود.😔
❌او را به درون آتش انداختند.
🤞ناگهان دستی بازویش را گرفت و به عقب کشید.
پیرمردی را دید و پرسید:
"کیستی؟"
🥀 پیرمرد گفت:
"من نمازهای توام".
مرد گفت:
"چرا اینقدر دیر آمدی؟
چرا در آخرین لحظه مرا نجات دادی؟
🥀پیرمرد گفت:
چون تو همیشه #نمازت را در آخرین لحظه میخواندی!
آیا فراموش کرده ای⁉️
♻️ در این لحظه از خواب پرید.
تا صدای اذان را شنید وضو گرفت و به نماز ایستاد.
🌀نمازت را سر وقت، چنان بخوان كه گویا آخرین نمازی است که میخوانی.
💠 خداوند ميفرماید:
⭐️✨من تعهدى نسبت به بنده ام دارم كه اگر نماز را در وقتش بپا دارد او را عذاب نكنم و او را به بهشت ببرم.
#ایوب میگفت : من میدانم #شهید میشم عکس و فیلم از من زیاد بگیر، بچه ها بزرگ شدند #پدرشان را ببینند. روزهای آخر #شهید زنده صدایش میکردم.
🍃⚘🍃
موقع رفتن گفتم: #ایوب جان #وصیت نامه ننوشتی، گفت: #نمازت را اول وقت بخوان #همه چیز #خود به خود #حل میشود. فقط من را #ببخش که نتوانستم #مهریه ات را #کامل بدهم.
🍃⚘🍃
سه روز قبل از #شهادت عجیب دلشوره داشتم و مضطرب بودم. وقتی تماس گرفت پرسیدم کی برمیگردی؟ خندید و گفت زود برمیگردیم به زودی.
🍃⚘🍃
روز #17 آذر ماه #1394 بود. همان روز #شهادتش حال عجیبی داشتم. در خانه راه میرفتم و گریه میکردم. آن روز خواهر #ایوب پیش من بود. برادرم گفته بود عکس #ایوب را بفرستید نیاز داریم.
🍃⚘🍃
یکباره خواهر شوهرم جیغ کشید و گفت ،#ایوب رفت! #ایوب #شهید شد.
باور نمیکردم.
دست بر سر، #امام حسین (ع)⚘و #حضرت زینب(س)⚘ را صدا میکردم.
🍃⚘🍃
#ایوب میگفت : من میدانم #شهید میشم عکس و فیلم از من زیاد بگیر، بچه ها بزرگ شدند #پدرشان را ببینند. روزهای آخر #شهید زنده صدایش میکردم.
🍃⚘🍃
موقع رفتن گفتم: #ایوب جان #وصیت نامه ننوشتی، گفت: #نمازت را اول وقت بخوان #همه چیز #خود به خود #حل میشود. فقط من را #ببخش که نتوانستم #مهریه ات را #کامل بدهم.
🍃⚘🍃
سه روز قبل از #شهادت عجیب دلشوره داشتم و مضطرب بودم. وقتی تماس گرفت پرسیدم کی برمیگردی؟ خندید و گفت زود برمیگردیم به زودی.
🍃⚘🍃
روز #17 آذر ماه #1394 بود. همان روز #شهادتش حال عجیبی داشتم. در خانه راه میرفتم و گریه میکردم. آن روز خواهر #ایوب پیش من بود. برادرم گفته بود عکس #ایوب را بفرستید نیاز داریم.
🍃⚘🍃
یکباره خواهر شوهرم جیغ کشید و گفت ،#ایوب رفت! #ایوب #شهید شد.
باور نمیکردم.
دست بر سر، #امام حسین (ع)⚘و #حضرت زینب(س)⚘ را صدا میکردم.
🍃⚘🍃