بعد از جدا کردن آنها من می خواستم به خاطر دعوا کردنش او را تنبیه کنم که پدر یکی از سه نفر دست مرا گرفت و گفت #پسر تو به تنهایی با سه نفر بزرگتر از خودش گلاویز شده وآن ها را هم مغلوب کرده حیف نیست چنین پسر #صبور و#شجاع را تنبیه بکنی!
🍃🌷🍃
چیزی که از #پسرم برایم #زیبا و #جالب بود این است که او همیشه به ما توصیه می کرد #خدایی🤍 باشید و در راه#قرآن و #اسلام قدم بردارید.
🍃🌷🍃
سرانجام در تاریخ 6#آبان ماه سال 1359# مأموریتی به ایشان ابلاغ شد ..، در این مأموریت وظیفه داشت از راه مراغه آذوقه و نیرو و سوخت به مردم شهرهای سقز و سردشت برساند.
🍃🌷🍃
به همراه هم پروازش #خلبان "اهری" و دو درجه دار" و دو #گروهبان دیگر با نامهای "صفایی و "امیری " در حالی که بالگردشان پر از بشکه های سوخت و آذوقه بود به سوی سردشت پرواز کردند.
🍃🌷🍃
مسافت مراغه تا سردشت را طی و باید از ارتفاعی به نام "زمزیلان" می گذشتند که در 500 متری ارتفاع، بالگردشان هدف #موشک هواپیماهای دشمن قرار گرفت و#شعله ور شد.
🍃🌷🍃