eitaa logo
عموکتابی|سامان رجایی
82.5هزار دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
230 ویدیو
7 فایل
✅ من سامان رجایی هستم عموکتابی؛ همسفر شما در مسیر تربیت 📚مشاوره و سفارش کتاب 👇🏻 @Amooketabi_admin ثبت نام در دوره جامع عزت نفس کودکان:👇🏻 @morabi_tarbiati سایت عموکتابی : Amooketabi.ir تلفن: ۰۵۱۹۱۰۱۲۷۴۷
مشاهده در ایتا
دانلود
و همین طور آرزوهایی که حالا بزرگتر شدن... قصه آرزو، قصه خیلی از بچه‌هاست
سلام شبتون بخير 👋 بازخورد دوستان در مورد خیلی جالب بود . خیلی ها گفتن که آرزو کودکی ما بوده یا الان فرزندمون مثل آرزو هست... امشب هم میخوام چندتا قصه دیگه از آرزو بگم👇👇👇
آرزو وقتی که توی جمع بود، مدام احساس می‌کرد همه دارن بهش نگاه می‌کنن و در موردش قضاوت می‌کنن. 🔻حتی وقتی که توی مدرسه باید جلوی کلاس یک متن کوتاه رو میخوند، دلشوره می‌گرفت و با صدای لرزون شروع به خوندن می‌کرد. ✴️ همیشه نگران بود که اگه کنه یا کلمات رو درست ادا نکنه، بچه‌ها بهش می‌خندن و مسخره‌اش می‌کنن. 🔙به همین دلیل، هر وقت که نیاز بود در جمع صحبت کنه یا کاری انجام بده، سعی می‌کرد به هر شکلی که شده، از زیرش در بره و توی حاشیه بمونه. 👈آرزو به جای اینکه از این فرصت‌ها برای بهتر شدن استفاده کنه، ترجیح می‌داد که خودش رو کنار بکشه و سکوت کنه، چون فکر می‌کرد هر تلاشی براش به معنای ریسک کردن و احتمالاً خوردنه.😞
آرزو همیشه توی نقاشی‌هایش دقیق و حساس بود. وقتی معلم از بچه‌ها خواست یه پروژه‌ی هنری آماده کنن، آرزو با اشتیاق تصمیم گرفت یه نقاشی بزرگ و فوق‌العاده بکشه. 🔅روزها با دقت و حوصله روی نقاشی‌اش کار کرد، اما هر بار که کوچک‌ترین نقصی رو می‌دید، بلافاصله همه چیز رو پاک می‌کرد و دوباره از اول شروع می‌کرد. ⚜ یه روز قبل از تحویل پروژه، آرزو با ناراحتی به مامانش گفت: "این نقاشی اصلاً خوب نیست. هیچ چیزش اونطوری که می‌خواستم نشده." 🌀مامانش که می‌دید چقدر تلاش کرده، بهش گفت: "آرزو، این نقاشی خیلیش زیباست. تو خیلی زحمت کشیدی." اما آرزو قانع نشد و تصمیم گرفت نقاشی رو اصلاً به مدرسه نبره. 💯برای آرزو، اگر چیزی کامل و بی‌نقص نبود، ارزش دیده شدن نداشت. این باعث شد که به جای افتخار به تلاشی که کرده بود، همه چیز رو کنار بذاره و نقاشی‌اش رو پنهان کنه.
🟢قصه آرزو، قصه خیلی از بچه‌هاست و حتی بچه های دیروز آرزوهایی که حالا بزرگ شدن ،ازدواج کردن،بچه دارن شدن اما قصه شون هنوز قصه آرزوست اگر قصه شما، شبیه قصه آرزوست اینجا برام بنویسین میخونم 👇👇👇 https://harfeto.timefriend.net/17231097884644 یا اگر شما یا فرزندتون شبیه آرزو بودین چکار کردین؟ چه راهکاری اجرا کردین که وضیعت بهتر شده✨🌱
سلام 👋 چطورین 😊 رو همه خوندن ؟ امروز میخوام قصه بقیه دوستان رو با هم بخونیم 👇👇
دوستانی که رو خوندن 🔅اگر تمایل دارین بیشتر در مورد آرزو و بزرگسالی آرزوها و چالش‌هایی که در زندگی آینده ممکنه تجربه کنن 🔰و همین طور راهکارهایی که میشه به آرزو ها کمک کرد، بگم یه دست✋ برام بفرستن 👇👇 @amooketabi_admin @amooketabi_admin
سلام 👋 خوبین😊 خب دیروز در مورد آرزوهایی صحبت کردیم که حالا بزرگ شدن... 🔻امروز میخوام یکم به ریشه بعضی از رفتارها و احساسات آرزو بپردازیم ببینیم آرزو چه تجربه ها و احساساتی داشته
💠 میخوایم با هم مسیر تجربه های آرزو در زندگیش رو ببینیم... از کودکی تا الان ...👣 پس خوب دل بدین به 👀 که قصه اش پر از نکته تربیتی هست🌱
این بی‌توجهی‌ها آرزو رو دلتنگ و ناامید کرد. 😞 او حس می‌کرد که دیگه مثل قبل توی قلب مامانش جایی نداره.❤️❌ با اینکه مامان همیشه می‌گفت: "من تو رو همون‌قدر دوست دارم که دادشت رو دوست دارم"، ولی آرزو این رو باور نمی‌کرد. او احساس می‌کرد که با اومدن داداش کوچولو، جاش توی قلب مامان تنگ‌تر شده.❣ این احساسات ناامنی و عدم توجه، باعث شد که آرزو عزت نفسش رو از دست بده و همیشه به دنبال تایید و محبت دیگران باشه.✨🌻💚
خیر منظور این نیست که نباید بچه دوم آورد یا مامان ها نباید شاغل باشن من فقط احساسات و افکار آرزو رو در دو تجربه نوشتم که چه تاثیری روی عزت نفسش داشته ما که نمیتونیم احساسات بچه ها رو نادیده بگیریم، اتفاقا این دو قصه از آرزو نشون میده که چقدر مهم هستن اگر میخوایم ریشه رفتارهای فررندمون بدونیم پس باید به احساساتش توجه کنیم✨🌱