eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.4هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
91 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
33.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون تندر 🇮🇷 قسمت ۱۴ : کاراکال @amoomolla
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۲۳ 🌷 🌸 نواب گفت : چی شده بچه ها ؟! 🌟 حسن گفت : بیا خودت ببین ؛ ☀️ مرتضی گفت : اینجا بک در ، باز شده 🇮🇷 نواب پایین آمد . 🇮🇷 و با هم ، داخل هرم شدند . 🇮🇷 به محض وارد شدن ، 🇮🇷 دروازه بسته شد و همه جا نورانی گشت . 🇮🇷 خود را درون یک سالن بزرگ و زیبا دیدند . 🇮🇷 حسن گفت : 🌟 نواب جان ، من می ترسم . 🌟 ای کاش به ما بگی ، دنبال چی می گردی ؟! 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 گفتم که ، خودم هم نمی دونم 🌸 ذوالجناح هم که چیزی به ما نگفت . 🌸 ولی هر چی هست ، همین جاست دیگه . 🇮🇷 مرتضی به حسن گفت : 🌹 راستش نواب جون من هم می ترسم . 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 من هم می ترسم ، 🌸 پس سریعتر همه جارو بگردیم ، 🌸 ببینیم چی پیدا می کنیم . 🇮🇷 ناگهان دری مخفی ، از روی دیوار باز شد . 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 بچه ها نظرتون چیه که داخل اونجا بشیم ؟! 🇮🇷 می خواستند به طرف آن در بروند 🇮🇷 که ناگهان از آن در ، 🇮🇷 موجودات مومیایی شده ، خارج شدند 🇮🇷 و به طرف نواب و دوستانش آمدند . 🇮🇷 حسن و مرتضی ، جیغ زنان و فریادزنان ، 🇮🇷 به دنبال راه فرار می گشتند . 🇮🇷 اما نواب ایستاد و با مشت و لگد ، 👈 با آنها مبارزه کرد . 🇮🇷 درب مخفی دوم ، از دیوار باز شد . 🇮🇷 و از درون آن ، موجودات سیاه ، 🇮🇷 با بدن انسان و سر پرنده ، خارج شدند . 🇮🇷 درب سوم نیز باز شد 🇮🇷 و درهای دیگر ، پشت سر هم باز شدند . 🇮🇷 نواب ، از مشت و لگد زدن ، خسته شده بود ؛ 🇮🇷 ناگهان یادش آمد 🇮🇷 که از شمشیر ذوالفقار استفاده کند . 🇮🇷 شمشیر را ، از درون پارچه بیرون آورد . 🇮🇷 آن را بالا برد و بلند یا علی گفت 🇮🇷 و ضربه محکمی به یکی از آنها زد . 🇮🇷 ضربه ذوالفقار ، رعد و برقی بزرگ درست کرد 🇮🇷 و یکی پس از دیگری را به قتل رساند . 🇮🇷 نواب و دوستانش ، با تعجب نگاه کردند 🇮🇷 حسن با بهت و تعجب گفت : 🌟 وای پسر ؛ این دیگه چی بود ؟ 🌟 نواب تو چکار کردی ؟! 🌟 با یک ضربه ، صد نفر رو کشتی 🇮🇷 مرتضی گفت : 🌟 فکر کنم حالا بازی مساوی شد . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @amoomolla
37.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون سینمایی هابیل و قابیل @amoomolla
اسامی و رسید عزیزانی که هدیه مسابقه " نامه ای به امام زمان " را دریافت کردند . عزیزانی که دریافت نکردند لطفا شماره حساب بفرستند
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۲۴ 🌷 🇮🇷 درهای مخفی بیشتری ، 🇮🇷 از دیوارهای هرم باز شدند . 🇮🇷 و موجودات عجیب و غریب بیشتری نیز ، 🇮🇷 از آنها خارج شدند . 🇮🇷 نواب ، با ذولفقار و مشت و لگد ، 🇮🇷 همه را ، نابود کرد . 🇮🇷 مدتی مکث کردند و به درها نگاه می کردند 🇮🇷 و آماده باش ، منتظر ماندند . 🇮🇷 وقتی مطمئن شدند که دیگر کسی ، 🇮🇷 از آن درها ، بیرون نمی آید ؛ 👈 نشستند تا استراحتی کنند . 🇮🇷 مرتضی گفت : 🌷 نواب جون ، حالا باید چکار کنیم . 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 باید داخل اون درها بشیم 🇮🇷 حسن گفت : 🌟 به نظرت از کدوم در داخل بشیم ؟! 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 نمی دونم ، باید فکر کنم ، 🌸 شما هم بشینید ، فکر کنید . 🇮🇷 نواب ، چشمانش را بست و آرام گفت : 🌸 اللهم اهدنی صراط المستقیم 🇮🇷 ناگهان از یکی از درها ، نوری درخشید 🇮🇷 نواب و دوستانش نیز ، 🇮🇷 خنده کنان ، به طرف آن در رفتند . 🇮🇷 داخل آن در شدند و پس از طی کردن مسافتی ، 🇮🇷 به دو راهی رسیدند . 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 فعلا جلو نرید تا یه نشانه ای بیاد . 🇮🇷 نواب دوباره با خود گفت : 🌸 اللهم اهدنی صراط المستقیم 🇮🇷 اما هر چه منتظر ماند ، 🇮🇷 هیچ نشانه ای ندید . 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 خب شما از سمت راست برید ، 🌸 من هم از سمت چپ . 🇮🇷 نواب ، وارد سالن بزرگ دیگری شد . 🇮🇷 حسن و مرتضی نیز ، وارد همان سالن شدند 🇮🇷 صندوقچه ای در آن سالن بود . 🇮🇷 که درون آن صندوق ، نوری می درخشید . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @amoomolla
شنبه ۱۲ مهر (۳).mp3
479.8K
🕌 با این دو دستِ کوچکم 🕌 دست می برم پیش خدا 🕌 با دل پاک و روشنم 🕌 دعا کنم ، دعا ، دعا 🕌 باز ای خدای مهربان 🕌 بشنو دعاهای مرا 🕌 دعا برای مادرم 🕌 دعا به شادی بابا 🕌 به خانه ها ، صفا بده 🕌 به جان ما وفا بده 📚 کتاب فارسی اول دبستان ، ص ۴ 🎧 با صدای محمد مهدی @amoomolla
🇮🇷 دوستان عزیزم 🇮🇷 ممنون میشم در نظر سنجی ما ، شرکت کنید . 🇮🇷 بیشتر از دو دقیقه ، وقت شمارو نمیگیره EitaaBot.ir/poll/zp1hm?eitaafly
یک‌شنبه ۱۳ مهر.mp3
167.6K
🎈 آموزش انگلیسی مذهبی 🎈 🔮 God blest me ! 🔮 تلفظ : گاد اِبلِست می 🔮 ترجمه : استغفرالله 🆔️ @amoomolla
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۲۵ 🌷 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 بچه ها ، فکر کنم ، 🌸 گنج ما توی او صندوقچه است . 🇮🇷 همه به طرف صندوقچه دویدند 🇮🇷 که ناگهان ، موجودی بزرگ ، شبیه هشت پا ، 🇮🇷 و دارای دو سر ، جلوی آنان ظاهر شد . 🇮🇷 نواب با دیدن هشت پای دو سر ، 🇮🇷 با ترس و وحشت ، 🇮🇷 شمشیرش را به طرف او گرفت . 🇮🇷 حسن و مرتضی نیز ، 🇮🇷 پشت سر نواب مخفی شدند . 🇮🇷 و وحشت زده گفتند : 🌟 نواب ، تو رو خدا ، بیا از اینحا بریم 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 فعلا نمی تونیم ؛ 🌸 این همه راه اومدیم ، 🌸 نمی تونیم دست خالی برگردیم ؛ 🌸 مردم ما ، کشور ما ، مذهب و دین ما ، 🌸 به کمک ما نیاز دارن . 🌸 پس می مونیم و می جنگیم . 🇮🇷 ناگهان هشت پای بزرگ گفت : 🌷 حتی اگه کشته بشی ؟! 🇮🇷 نواب با تعجب گفت : 🌸 تو هم می تونی حرف بزنی ؟! 🇮🇷 هشت پا گفت : 🐲 من همیشه می تونستم حرف بزنم 🐲 اما کسی حرفای منو نمی فهمید 🐲 تو هم نمی فهمیدی ، 🐲 ولی سنگ سلیمان ، داره به تو کمک می کنه 🐲 تا حرفای منو بفهمی 🇮🇷 نواب گفت : سنگ سلیمان دیگه چیه ؟ 🇮🇷 حسن گفت : 🌟 نواب دیوونه شدی ؟! 🌟 با کی داری حرف می زنی ؟! 🇮🇷 نواب یک نگاهی به حسن انداخت ؛ 🇮🇷 و سپس به هشت پا رو کرد و گفت : 🌸 تو دوستی یا دشمن ؟! 🇮🇷 هشت پا گفت : 🐲 من نگهبانم ، نگهبان این صندوقچه ؛ 🐲 قصد آزار و کشتن کسی رو ندارم 🐲 اما اگر از اینجا نرید ، 🐲 مجبور می شم ، شما رو بکشم . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @amoomolla
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۲۶ 🌷 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 ما از اینجا نمی ریم 🌸 چون برای نجات مردم و کشور خودمون ، 🌸 به اون صندوقچه نیاز داریم . 🇮🇷 هشت پا گفت : 🐲 تو به صندوقچه نیاز داری 🐲 یا به محتوای داخل اون ؟! 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 راستش نمی دونم 🌸 نمی دونم اینجا باید دنبال چی باشم 🌸 فقط می دونم که همین جاست . 🇮🇷 هشت پا گفت : 🐲 تو این همه راه رو از ایران اومدی ، 🐲 ولی نمی دونی دنبال چه می گردی ؟! 🐲 مگه میشه آخه ؟ 🐲 باشه ، بسبار خب ؛ 🐲 من اون چیزی رو که می خوای بهت می دم 🐲 ولی قبلش ، ده تا معما می پرسم . 🐲 اگه بتونی همه رو صحیح جواب بدی ، 🐲 صندوچه مال توه ؛ 🐲 قبول ؟! 🇮🇷 نواب کمی فکر کرد و گفت : باشه ، قبوله 🐲 معمای اول : حدیث منزلت چیه ؟ 🐲 دوم : حدیث منزلت ، در شأن چه کسی نازل شده ؟! 🐲 سوم : اولین کسی که به فضا سفر کرد ؟! 🐲چهارم : بزرگترین کشتی دنیا ؟! 🐲 پنجم : کدوم پیامبر ، عصاش به مار و اژدها تبدیل می شد ؟! 🐲 ششم : نام کتاب حضرت داوود ؟ 🐲 هفتم : ام المومنین یا مادر مومنان ، لقب کدوم یک از زنان پیامبره ؟! 🐲 هشتم : اولین کسی که زره جنگی بافت ؟ 🐲 نهم : آیا انتخاب امام ، از طرف خداست یا مردم ؟! 🐲 دهم : رسول خدا ، چه سالی رو ، سال حزن و اندوه نامید ؟! 🇮🇷 نواب به فکر فرو رفت . 🇮🇷 سپس برای مشورت ، 🇮🇷 به طرف حسن و مرتضی رفت . 🇮🇷 هشت پای دو سر گفت : 🐲 برو پسر فکراتو بکن و جوابای درست بهم بده 🐲 و از هر کسی که خواستی ، کمک بگیر 🐲 اگر یکی رو اشتباه جواب بدی ؛ 🐲 دیگه از صندوقچه خبری نیست . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @amoomolla
🌹 دستکش توی دستم و 🌹 ماسک به صورت بستم و 🌹 تو خیابون به چیزی 🌹 نمیزنم دستم و 🌹 مراقبم همیشه 🌹 جلو ، چپ و راستم و 🌹 از تب و از کرونا 🌹 چاردست و پا جستم و 🌹 با بهداشت حفظ می کنم 🌹 بود و هست و نیستم و 🌹 با حموم ، لیف و صابون ، 🌹 میکروبارو شستم و 🌹 با این کارا خونمو 🌹 بر کرونا بستم و 🌹 آی کرونا کرونا ، من باهوشم و دانا 🌹 آی کرونا کرونا ، آخر میری بر فنا ✍ شاعر : حامد طرفی @amoomolla
🕌 امام حسین علیه السلام و زیارت اربعین ، 👈 یک مکتب و مسلک است نه جو احساسی . 🕌 اگر امسال ، 🕌 توفیق پیاده روی برای امام حسین نداشتیم ، 🕌 لااقل برای کمکهای مومنانه به نیازمندان ، 👈 از تعلقات مادی و دنیا پیاده شویم . 🕌 بخشی از هزینه‌ هایی که ، 🕌 قرار بود خرج سفر اربعین شود را ، 🕌 در راه کمک به نیازمندان ، تهیه جهیزیه ، 🕌 تهیه مسکن ، ازدواج جوانان و... اهداء کنیم . 👌 هر که دارد هوس کرب و بلا ، بسم الله ✍ واسطه ازدواج 🆔 @Pooshieh_girl ۵۸۵۹۸۳۱۰۲۱۳۴۶۹۸۵ 👈 به نام حامد طرفی
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۲۷ 🌷 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 حدیث منزلت ، حدیثی معروف ، 👈 نزد علمای اسلام است . 🌸 که پیامبر اسلام در این حدیث ، 🌸 مقام و منزلت امام علی علیه السلام را ، 🌸 نسبت به خودش ، 🌸 همانند مقام و منزلت هارون ؛ 🌸 نسبت به حضرت موسی علیه السلام ؛ 🌸 معرفی می‌کند ؛ 👈 جز اینکه پس از ایشان ، پیامبری نیست . 🌸 حدیث منزلت نزد شیعیان ، 🌸 دلیل برتری امام علی بر سایر صحابه ؛ 🌸 و از دلایل اثبات امامت و خلافت ایشان است . 🇮🇷 هشت پا ، با تعجب و تحسین و لبخندزنان ، 🇮🇷 به نواب گفت : 🐲 آفرین جوون ، 🐲 خیلی عالی جواب دادی 🐲 فکر کنم پاسخ بقیه سوالات ، برات آسون باشن 🇮🇷 نواب گفت : 🌸 دو : حدیث منزلت ، 🌸 در شان امام علی علیه السلام نازل شد . 🌸 سوال سوم ؛ ادریس پیامبر ، اولین کسی بود 🌸 که به فضا سفر کرد . 🌸 چهارم ؛ کشتی حضرت نوح ، بزرگترین کشتی دنیاست ؟! 🌸 پنجم : حضرت موسی علیه السلام ، 🌸 عصایش به مار و اژدها تبدیل می شد . 🌸 کتاب حضرت داوود علیه السلام ، زبور است . 🌸 ام المومنین ، لقب حضرت خدیجه است . 🌸 هشتم ؛ حضرت داوود ، اولین کسی بود 🌸 که زره جنگی بافت . 🌸 نهم ؛ انتخاب امام ، از طرف خداست . 🌸 و سوال آخر ؛ سالی که ابوطالب و حضرت خدیجه ، در آن وفات یافتند ؛ رسول خدا ، آن را ، سال حزن و اندوه نامیدند . 🇮🇷 هشت پا تبسمی کرد و گفت : 🐲 آفرین مرد کوچک ایرانی ، 🐲 خیلی خوب جواب دادی ؛ تو برنده شدی 🐲 و اونچه داخل صندوقچه هست ، مال خودته 🇮🇷 نواب به دوستانش گفت : 🌸 ما برنده شدیم ؛ صندوقچه مال ما شد 🇮🇷 حسن و مرتضی ، خندیدند 🇮🇷 و نواب را بغل کردند . 🇮🇷 و از سر شادی و ذوق و شوق ، 🇮🇷 به هوا می پریدند و شادی می کردند . 🇮🇷 سپس به طرف صندوقچه رفتند . 🇮🇷 درون صندوقچه را که دیدند ؛ 🇮🇷 خنده از لبشان ، دور شد . 🇮🇷 حسن گفت : 🌟 فقط همین ؟! 🌟 این همه راه رو اومدیم 🌟 این همه خطر کردیم 🌟 فقط به خاطر همین وسایل کهنه است ؟! 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @amoomolla
🌷 آموزش انگلیسی مذهبی 🌷 🕌 i believe in God 🕌 آی بِلیو این گاد 🕌 من به خدا ایمان دارم . 🕌 believe 👈 ایمان داشتن ، اعتقاد داشتن 🔮 @amoomolla