#داستان_تخیلی_معمایی_هیجانی_ماجراجویی_کودکانه
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۴۷ 🌷
🇮🇷 رئیس ساواک با عصبانیت گفت :
♨️ اگر برای ما کار کنی ، زنده می مونی
♨️ وگرنه کشته می شی .
🇮🇷 نواب گفت :
🌸 اولاً منو تهدید نکن ، داداش
🌸 دوماِ هرگز منو از مرگ نترسون
🌸 چون هر روز ، دارم غسل شهادت می کنم
🌸 من همیشه برای شهادت در راه خدا آماده ام
🌸 سوماً نه با شما کار می کنم
🌸 و نه کشته می شم
🌸 چون همیشه یه راه سومی وجود داره
🇮🇷 رئیس ساواک ، خندید و گفت :
♨️ چه راهی
🇮🇷 نواب با اقتدار و شجاعت گفت :
🌸 اگر تسلیم بشین ، همه تونو زندانی می کنم
🌸 و اگر تسلیم نشین ، همه شما رو می کشم
🇮🇷 رئیس ساواک ،
🇮🇷 از لحن و جدیت و شجاعت نواب ترسید .
🇮🇷 و زنده ماندن نواب را ،
🇮🇷 به ضرر سازمان و شاهنشاه می دید
🇮🇷 به خاطر همین همه مأموران را به خط کرد
🇮🇷 و دستور تیراندازی داد .
🇮🇷 نواب ، دستش را به سینه زد .
🇮🇷 ناگهان لباسش تبدیل به زره شد .
🇮🇷 سپس گونی را باز کرد .
🇮🇷 و عصای حضرت موسی را در آورد .
🇮🇷 و آن عصا را ، به طرف ماموران انداخت
🇮🇷 ناگهان آن عصا ، تبدیل به اژدها شد .
🇮🇷 همه ماموران ،
🇮🇷 ترسان به عقب برگشتند ؛
🇮🇷 و شروع به تیراندازی کردند .
🇮🇷 نواب ، چوب شکسته اش را چرخاند .
🇮🇷 تا تبدیل به سپر شد و جلوی خود گرفت .
🇮🇷 تیرهای ماموران به سپر اصابت کردند .
🇮🇷 سپس نواب با شمشیر امام علی علیه السلام ،
🇮🇷 به آنان حمله ور شد .
🇮🇷 رئیس ساواک ، پشت مامورانش مخفی شد
🇮🇷 اژدها و نواب نیز ،
🇮🇷 تعدادی از ماموران را کشتند ؛
🇮🇷 و عده زیادی را اسیر کردند .
🇮🇷 سپس آنان را در زندان ساواک انداختند .
🇮🇷 مردم ، با شنیدن صدای تیراندازی ،
🇮🇷 ترس و نگرانی و دلهره ،
🇮🇷 تمام وجودشان را فرا گرفت .
🇮🇷 و پشت در سازمان ،
🇮🇷 با چشم گریان ،
🇮🇷 برای نواب دعا می کردند .
🇮🇷 که ناگهان ، درب باز شد .
🇮🇷 و نواب ، با همان لباس کهنه ،
🇮🇷 و گونی به دست ، خارج شد .
🇮🇷 و پشت سر او ،
🇮🇷 جمعیت عظیمی از زندانیانی بودند ؛
🇮🇷 که به جرم مخالفت با حکومت ،
🇮🇷 یا پرداخت نکردن مالیات و... دستگیر شدند
🇮🇷 زندانیان توسط نواب ، آزاد شدند .
🇮🇷 نواب با دیدن مردم ، به زمین نشست
🇮🇷 و سجده شکر ، به جای آورد .
🇮🇷 زندانیان نیز ،
🇮🇷 به خاطر آزادی خودشان ،
🇮🇷 و به خاطر پیروزی نواب ،
🇮🇷 به سجده افتادند .
🇮🇷 و از خداوند عزوجل ، تشکر نمودند .
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کارتون دیرین دیرین
🇮🇷 این قسمت : نشانه ضعف
🇮🇷 نکته اخلاقی : غیبت ممنوع
🔮 @amoomolla
🕌 #دیرین_دیرین #کارتون #انیمیشن
#داستان_تخیلی_معمایی_هیجانی_ماجراجویی_کودکانه
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۴۸ 🌷
🇮🇷 مردم با خوشحالی فراوان ،
🇮🇷 به سوی نواب دویدند .
🇮🇷 او را در آغوش گرفتند .
🇮🇷 و جویای حال او شدند .
🇮🇷 آنان که نواب را تحویل دادند ،
🇮🇷 با شرمندگی آمدند و عذرخواهی کردند .
🇮🇷 نواب با لبخندی زیبا گفت :
🌸 اشکالی نداره برادران من
🌸 ولی اینو بدونید
🌸 و به همه بگین
🌸 که هیچ وقت به حرفها ، وعده ها
🌸 و قول های شاه و آمریکا و انگلیس ،
🌸 یک ذره هم اعتماد نکنید .
🇮🇷 مردم ، با خوشحالی و خنده ،
🇮🇷 و با چشمانی گریان ،
🇮🇷 زندانیان خود را در آغوش گرفتند .
🇮🇷 یک عده از جمعیت نیز ،
🇮🇷 به درون سازمان رفتند تا با چشم خود ،
🇮🇷 اوضاع را بررسی کنند
🇮🇷 و ببینند چه خبر شده است
🇮🇷 و نواب در آنجا ، چکار کرده است .
🇮🇷 بعد از نیم ساعت ،
🇮🇷 با خوشحالی بیرون آمدند و گفتند :
🌹 بیایید ببینید نواب چکار کرده
🌹 تنهایی همه ماموران رو کشته و زندانی کرده
🇮🇷 همه جمعیت داخل سازمان رفتند .
🇮🇷 و با تعجب ،
🇮🇷 به اجساد ماموران نگاه می کردند .
🇮🇷 و با خود می گفتند :
🌟 چطور ممکن است که نواب ،
🌟 این همه قدرت پیدا کرده ؟!
🇮🇷 حسن و مرتضی ،
🇮🇷 که آخر جمعیت ، ایستاده بودند .
🇮🇷 گریه کنان به طرف نواب آمدند .
🇮🇷 و او را در آغوش گرفتند .
🇮🇷 نواب گفت :
🌸 گریه نکنید دوستان عزیزم
🌸 انشالله از امروز ،
🌸 این سازمان خبیث در تصرف ماست
🌸 زندانی های ما هم که سالها در زندان بودن ،
🌸 و انواع شکنجه ها و عذاب ها رو چشیدن
🌸 اکنون به آغوش مردم بازگشتن
🌸 حالا نوبت شهر ماست که آزاد بشه
🌸 پس به همه مردم بگین که خودشون رو ،
🌸 برای جنگ با شاهنشاه ، آماده کنن .
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@amoomolla
#داستان_تخیلی_معمایی_هیجانی_ماجراجویی_کودکانه
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۴۹ 🌷
🇮🇷 وقتی خبر آزادی زندانیان ،
🇮🇷 به گوش مردم رسید ؛
🇮🇷 همه از خانه بیرون آمدند .
🇮🇷 و به طرف سازمان ساواک دویدند .
🇮🇷 هر کدام که زندانی داشت ،
🇮🇷 با بغضی در گلو و در کمال ناباوری ،
🇮🇷 دست فرزندان کوچک خود را گرفته ،
🇮🇷 و با چشمانی پر از اشک و قلبی شکسته ،
🇮🇷 و با روحی محزون و درد کشیده ،
🇮🇷 به طرف زندان رفتند .
🇮🇷 هر کدام از زندانیان ،
🇮🇷 با دیدن همسران یا مادرانشان ،
🇮🇷 مات و مبهوت نگاه می کردند .
🇮🇷 همسر و فرزند خود را در آغوش گرفته ،
🇮🇷 و مثل مادران زخم خورده ،
🇮🇷 اشک می ریختند .
🇮🇷 مردم با دیدن ضجه های زنان ،
🇮🇷 و با دیدن دلتنگی کودکان و ناراحتی مادران ،
🇮🇷 به گریه و زاری پرداختند .
🇮🇷 همه زندانیان و خانواده های آنان نیز ،
🇮🇷 از نواب تشکر کردند ؛
🇮🇷 و به پای او افتادند
🇮🇷 و دست و پای او را بوسیدند .
🇮🇷 خبر تسخیر سازمان ساواک ، به دربار رسید
🇮🇷 شاهنشاه ، خشمگین و عصبانی شد
🇮🇷 و دستور داد تا یک جلسه فوری ، برگزار شود
🇮🇷 مردم شهر نیز ، به مناسبت تسخیر سازمان
🇮🇷 و همچنین آزادی زندانیان ،
🇮🇷 بعد از نماز مغرب و عشا ، در مسجد شهر ،
🇮🇷 جشن با شکوهی ، برگزار کردند .
🇮🇷 نواب نیز در همان مراسم ،
🇮🇷 به مردم قول داد تا به زودی ،
👈 حکومت شاهنشاه را نابود کند .
🇮🇷 بعد از اتفاقات امروز ،
🇮🇷 مردم زیادی به آینده امیدوارتر شدند .
🇮🇷 و برای مبارزه با ظلم شاه مصمم تر شدند .
🇮🇷 صبح زود ،
🇮🇷 جلسه ای در دربار شاه ، انجام گرفت .
🇮🇷 و نمایندگان کشورها و هم پیمانان شاهنشاه
🇮🇷 در آن جلسه حاضر شدند .
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 آموزش انگلیسی مذهبی 🌹
🌹 سوره حمد آیه ۵ 🌹
🇮🇷 اِهدنا الصّراط المستقیم
🇮🇷 ما را به راه راست ، هدایت کن
🇮🇷 Guide us to the straight path
🇮🇷 گاید اَس تو دِ اِستِرِیت پَت
@amoomolla
محتوای تربیت کودک
🌹 آموزش انگلیسی مذهبی 🌹 🌹 سوره حمد آیه ۵ 🌹 🇮🇷 اِهدنا الصّراط المستقیم 🇮🇷 ما را به راه راست ،
🇮🇷 گاید : Guide
👈 رهبری کردن ، هدایت کردن ، راهنمایی کردن
🇮🇷 اَس : us
👈 ما ، خودمان ، به ما ، ما را
🇮🇷 اِستِرِیت : straight 👈 مستقیم ، راست
🇮🇷 پَت : path 👈 راه ، جاده ، مسیر
🕌 قبل از هر اذان ،
🕌 خود را برای نماز آماده کنید
🕌 و بچه هایتان را به این کار تشویق نمایید
🕌 تا فرزندان شما ،
🕌 به سبب مقید بودنتان به نماز اول وقت ،
🕌 نماز خوان و با ایمان ، تربیت شوند .
🔮 @amoomolla
#نماز #تربیت_دینی_فرزند