eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.4هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
91 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
عملیات در مسجد نصب کتابخانه برای مصاحف گذاشتن دستگیره و قفل برای درب خواهران رنگ آمیزی منبر تمییز کردن مسجد ، درب و پنجره و قاب های عکس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
30.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📺 سریال زیبای آب پریا 📼 قسمت ۱۷ _ ۲ _ پایان 🎥 @kartoon_film 🇮🇷 @amoomolla
🍎 به کودکان بیاموزید ؛ 🍎 که میان احساس و رفتار ، 👈 تمایز قائل شوند . 🍎 خشم ، احساسی است طبیعی و سالم . 🍎 اما درک تفاوت میان احساس خشم 🍎 و رفتارهای پرخاشگرانه (عصبانیت) ، 👈 برای بسیاری از کودکان دشوار است. 🍎 به کودکان آموزش بدهید 🍎 که روی احساسات خود ، 👈 نامی بگذارند ؛ 🍎 تا بتوانند احساس خشم ، ناکامی و ناامیدی خود را به بیان درآورند . 🔮 @amoomolla
🌸✨ شعر قرآنی کودکانه ✨🌸 📖 قرآن کریم می فرماید : 👈 🌹 و ثیابک فطهّر 🌹 🌸✨ آی دونه دونه دونـه ✨🌸 🌸✨ بچه خوب می دونه ✨🌸 🌸✨ خـدا گـفته لبـاساش ✨🌸 🌸✨ بـایـد تمـییز بـمونــه ✨🌸 🔮 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ۱۶ 🌹 🍎 خانم سعادتی ، با مهربانی ، 🍎 دست سمیه را فشرد و گفت : 🌸 انشالله از این به بعد ، 🌸 بیشتر برای شما وقت می گذارم 🌸 سعی می کنم بیشتر شما را ببینم 🌸 حالا بفرما داخل تا شیر داغ بخوریم ؟! 🍎 سمیه گفت : 🌷 نه خانم سعادتی ، ممنونم 🌷 فقط اجازه هست یک چیزی از شما بخواهم ؟ 🍎 خانم سعادتی با مهربانی گفت : 🌸 بله عزیزم ؛ بگو خوشحال می شوم . 🍎 سمیه گفت : 🌷 شرمنده ام به خدا 🌷 آن نقاب و روبندی که ، 🌷 روی صورتتان می گذارید 🌷 اگر مشکلی نباشد 🌷 اگر لازم ندارید 🌷 می خواستم آن را از شما قرض بگیرم . 🍎 خانم سعادتی با تعجب گفت : 🌸 پوشیه را می گویی ؟ 🌸 چشم آبجی جان قابل شما را ندارد . 🌸 ولی میخواهی چکار ؟ 🍎 سمیه گفت : 🌷 خب ... راستش ... کار دارم ، 🌷 اگر لطف کنید و بدهید ، ممنون می شوم . 🍎 خانم سعادتی ، بیش از این اصرار نکرد 🍎 و یک پوشیه نو ، به سمیه هدیه داد 🍎 و با مهربانی به او گفت : 🌸 سمیه خانم ! این پوشیه مقدسه 🌸 یادگار حضرت زهراست 🌸 احترامش را نگه دار 🌸 تا پوشیه هم ، کمکت کند . 🌸 کاری می کند که دوستان تو ، 🌸 تو را بیشتر دوست داشته باشند 🌸 و دشمنان تو ، بیشتر از تو بترسند . 🍎 سمیه ، پوشیه را گرفت . 🍎 و خیلی از خانم سعادتی تشکر کرد . 🍎 و بی معطلی ، 🍎 به طرف دانشگاه ، به راه افتاد . 🍎 دو ساعت بعد ، 🍎 دانشگاه ، پر از سر و صدا و همهمه شده بود . 🍎 دانشجویان و اساتید و مردم ، 🍎 کنار پارک جمع شده بودند . 🍎 سمیه سر رسید و کنار دوستانش ایستاد 🍎 سپس به آنها گفت : 🌷 سلام بچه ها ! اینجا چه خبره ؟ 🍎 دختران ، به سمیه سلام کردند . 🍎 و مرضیه گفت : 🌟 دیشب انگار یک نفر ، 🌟 به چندتا از قلیان سراها حمله کرده 🌟 و دست و پای چند نفر را بسته . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 داستان کوتاه ( یک با یک برابر نیست ) ♦️ معلم : یعنی چی؟! پاشو بیا پای تخته ببینم...باید ثابت کنی یک با یک برابر نیست... اگه ثابت نکنی پیش بچه ها تنبیهت میکنم تا دیگه الکی هرچی از دهنت دراومد تو کلاس من نگی 🔮 @amoomolla
محتوای تربیت کودک
🌸 آموزش انگلیسی مذهبی 🌸 🌸 سوره عصر ، آیه دوم 🌸 🌹 اِنّّ الانسانَ لَفی خُسر 🌹 🔮 Most surel
🌹🌹 آموزش انگلیسی مذهبی 🌹🌹 🌹 سوره عصر ، آیه ۳ ، قسمت اول 🌹 🌸 اِلّا الذینَ آمَنوا 🌸 🔮 Except those who believe 🌷 تلفظ 👈 ایکسِپت  ذُز هـو بِلیو  🌷 ترجمه فارسی 👈 مگر آنان که ایمان آوردند 🔮 Except 👉 به جز ، مگر 🔮 those 👉 آنها 🔮 who 👉 که 🔮 believe 👉 ایمان آوردن @amoomolla 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ۱۷ 🌹 🍎 سمیه با تعجب به دخترها گفت : 🌷 یک نفر به چندتا قلیان سرا حمله کرده ؟ 🌷 مطمئنید یک نفر بوده ؟ 🌷 آخر یک نفر ، 🌷 چطور میتواند به چندنفر حمله کند ؟ 🌷 و دست و پای آنها را ببندد . 🍎 نسترن گفت : 🇮🇷 نمی دانم والله 🇮🇷 خودشان می گویند یک نفر بوده 🇮🇷 تازه ، می گویند یک زن بوده نه مرد 🍎 سمیه ، باز با تعجب گفت : 🌷 چه شیر زنی هم بوده ، 🌷 همه بگوئید ماشالله 🍎 دخترا با خنده گفتند : 🌟 ماشاالله ماشالله ، چشم نخورد ان شاءالله 🍎 سمیه دوباره گفت : 🌷 قیافه آن خانم ، چه شکلی بوده ؟ 🌷 صورتش را دیدند یا نه ؟ 🌟 مرضیه گفت : نه ندیدند 🌟 گویا آن دختر ، صورتش را پوشانده بوده 🍎 روز بعد ، سمیه دوباره بعد از نماز صبح ، 🍎 پوشیه را پوشید ، و به طرف دانشگاه رفت . 🍎 وارد یکی از قلیان سراها شد . 🍎 و در را بست . 🍎 صاحب قلیان سرا ، که شنیده بود 🍎 شب گذشته ، زنی با چهره پوشیده ، 🍎 به چند نفر حمله کرده است ، 🍎 و دست و پای آنها را بسته است ؛ 🍎 اکنون از دیدن سمیه با پوشیه ، 🍎 کمی ترسید و گفت : 🔥 تو کی هستی ؟ چه میخواهی ؟ 🍎 سمیه گفت : 🌷 می دانی چرا دیروز ، 🌷 آن چند قلیانی رو زدم و بستم ؟ 🌷 چون فقط یک سوال از آنها کردم . 🌷 اما آنها به جای جواب ، 🌷 صدای خود را برای من ، بالا بردند . 🌷 و به من اهانت کردند . 🌷 با اینکه به آرامش دعوت شان کردم 🌷 اما باز با گردن کلفتی و وحشی گری ، 🌷 با من حرف زدند . 🌷 آخر هم جواب مرا ندادند . 🌷 حالا از شما سوال می کنم 🌷 بدون اینکه صدایت بالا برود ؛ 🌷 به من بگو کی در دانشگاه ، 🌷 مواد مخدر می فروشد ؟ 🍎 صاحب قلیانی گفت : 🔥 من داد نمی زنم 🔥 ولی نمی توانم هیچ اسمی ببرم ، شرمنده 🍎 سمیه گفت : 🌷 اگر حرف نزنی ، برایت بد تمام می شود . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
42.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 سریال شب های برره 🇮🇷 کمدی ، طنز ، تخیلی 🇮🇷 قسمت ۱۰ : چلمبگی 🎥 @kartoon_film 👨🏻‍🏫 @amoomolla
34.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون ماجراهای دره چکاوک 🇮🇷 این قسمت : آهو کوچولو 🔮 @amoomolla
🌹🌹 آموزش انگلیسی مذهبی 🌹🌹 🌹 سوره عصر ، آیه ۳ ، قسمت دوم 🌹 🌸 وَ عَمَلوا الصالحات 🌸 🔮 and do good 🌸 تلفظ 👈 اَند دو گـود 🌸 ترجمه فارسی : 🌷 و کارهای شایسته انجام دادند 🔮 @amoomolla 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 یک دقیقه با دعای ندبه 🇮🇷 با صدای استاد فرهمند 🇮🇷 قسمت اول @amoomolla
🍄 هیچ وقت ، دل هیچ کودکی را ، 🍄 از خود نرجانیم . 🍄 هر چند که او ، کودکی فضول باشد . 🍄 هرچند پیش فعال و موذی باشد . 🍄 اگر به هر دلیلی ، 🍄 کودکی از ما ، ناراحت شد . 🍄 با شکلات و بیسکویت و هدیه ، 👈 از دلش در آوریم . 👈 و او را راضی کنیم . 🍄 چون دعا و نفرین کودک ، 👈 سریع به اجابت می رسد . 🔮 @amoomolla
برخی از فعالیتهای جهادی عموملا در هفته گذشته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 داستان دختر پوشیه پوش 🌹 🌹 مبارزه ای ، هیجانی 🌹 🌹 قسمت ۱۸ 🌹 🍎 صبح که دانشجوها آمدند ؛ 🍎 باز هم ماجرای قلیان سراها ، 🍎 و بسته شدن دست و پای آنها ، 🍎 همه را شگفت زده کرد . 🍎 سمیه ، بعد از اتمام دانشگاه ، 🍎 به طرف شیدا رفت . 🍎 شیدا ، از دیدن سمیه ، 🍎 هم تعجب کرد و هم ترسید . 🍎 با سرعت سمیه را ، به اتاق خودش برد . 🍎 درب اتاقش را قفل کرد . 🍎 و به سمیه گفت : 🎀 تو اینجا چکار می کنی ؟ 🍎 سمیه گفت : 🌷 آمدم ببینمت و باهات حرف بزنم . 🍎 شیدا با عصبانیت گفت : 🎀 لازم نکرده 🎀 چرا آمدی اینجا ؟ 🎀 خانواده ام نمی دانند که من اخراج شدم 🎀 نمی دانند که من معتاد شدم . 🎀 در دانشگاه آبروی من رفت . 🎀 اینجا هم میخواهی آبروی مرا ببری ؟ 🍎 سمیه گفت : 🌷 نه نه شیدا ، اشتباه می کنی . 🌷 من نمی خواهم آبروی تو را ببرم 🌷 من می خواهم کمکت کنم دختر ... 🌷 می خواهم ازت کمک بگیرم . 🌷 من به کمکت احتیاج دارم . 🍎 شیدا گفت : 🎀 نه کمک تو رو می خواهم 🎀 و نه به تو کمک می کنم 🎀 فقط خواهش می کنم 🎀 از خانه ما برو و دیگر هیچ وقت سمت من نیا 🍎 سمیه گفت : 🌷 باشد ، هر چه تو بگویی 🌷 من می روم ، قول می دهم ؛ 🌷 فقط به من بگو ، از کی مواد می گرفتی ؟! 🍎 شیدا گفت : 🎀 نمی خواهم بگویم ، برو بیرون لطفا 🍎 سمیه گفت : 🌷 شیدا ! خواهش می کنم لجبازی نکن . 🌷 هر روز چندتا جوان مثل تو ، 🌷 دختر و پسر ، دارند معتاد می شوند ، 🌷 بعد از دانشگاه اخراج می شوند ، 🌷 سابقه دار می شوند ، بدبخت می شوند ، 🌷 و تو باید آنها را نجات بدهی . 🌷 تو فقط به من بگو ، از کی مواد می گیری ؟ 🌷 به من بگو چندتا مواد فروش ، 🌷 در دانشگاه و اطراف دانشگاه می شناسی ؟ 🌷 آنها را به من معرفی کن ، اسم آنها را بگو . 🍎 سمیه اصرار می کرد 🍎 اما شیدا ، حاضر نشد با او همکاری کند . 🍎 و سمیه را از خانه بیرون کرد . 🌹 ادامه دارد ... 🌹 ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا